جوان آنلاین: اثری که هم اینک در معرفی آن سخن میرود، خاطرات جیمی کارتر از موضوع ایران در دوران ریاست جمهوری را دربر دارد. این مجموعه از سوی ابراهیم ایران نژاد و طیبه غفاری ترجمه شده و مرکز اسناد انقلاب اسلامی به انتشار آن همت گماشته است. تارنمای ناشر در اشارتی کوتاه، این کتاب را به ترتیب پی آمده معرفی کرده است: «برخی از متفکران حوزه اندیشه سیاسی، تاریخ اندیشه سیاسی را به سه دوره تقسیم میکنند: دوره اول که همزمان با دوره باستان است، عصر جهانمحوری است. دوره دوم که دوره قرون وسطی است، بهدلیل غلبه تفکر دینی، عصر خدا محوری است و عصر جدید دوره استیلای اندیشه انسانمحوری است که سکولاریزم از مؤلفههای اساسی آن میباشد. در واقع در دوره مدرن، سیر حرکت اغلب حکومتها به طرف سکولاریزه شدن و طرد دین و اندیشههای دینی از عرصه سیاست و اجتماع است. در این میان، ظهور انقلاب اسلامی در اواخر قرن بیستم و در پی آن استقرار یک حکومت دینی - که بر پایه مذهب و آموزههای توحیدی استوار است- پدیدهای نوظهور و ناسازگار با جهت سیر تفکر عصر مدرن به شمار میآید. درواقع انقلاب اسلامی، تمامی معادلات دنیای مدرن را بر هم زد و شروع دورهای جدید در تاریخ اندیشه سیاسی بود که گفتمان تازهای را در حوزه ادبیات سیاسی معاصر خلق کرد. ابعاد گسترده و پیچیده انقلاب اسلامی اقتضا میکند که این پدیده از جهات مختلف مورد بررسی قرار گیرد. واکاوی و تحلیل علل و عوامل این انقلاب، میتواند تصویر روشنی را از چگونگی شکلگیری و ظهور آن ارائه نماید. کتاب حاضر بخشی از خاطرات جیمی کارتر رئیسجمهور امریکا در دوره پیروزی انقلاب اسلامی است که جهت معرفی بخشی از این دوره پرحادثه تاریخ معاصر ایران مفید به نظر میرسد....»
کارتر در کتابی که از آن سخن میگوییم در باب نحوه دریافت خبر تسخیر سفارت امریکا در تهران، چنین آورده است: «روز یکشنبه ۴ نوامبر ۱۹۷۹ (۱۳ آبان ۱۳۵۸)، تاریخی است که هرگز آن را فراموش نخواهم کرد. اوایل صبح آن روز، برژینسکی گزارش داد که ۳ هزار نفر از افراطیون، اعضای سفارت امریکا را در تهران که تعدادشان ۵۰ یا ۶۰ نفر است، دستگیر کردهاند. پس از آن سایروس ونس و من فوراً اطمینان خاطر و ضمانتهایی را که قبلاً از مقامات ایرانی برای حفظ جان امریکاییان به ما رسیده بود، مورد بررسی قرار دادیم. ما شدیداً نگران و ناراحت بودیم، ولی اطمینان داشتیم که مقامات ایرانی بهزودی اشغالکنندگان سفارت را از محوطه سفارت بیرون میکنند و افراد ما را آزاد خواهند ساخت. تا جایی که ما میدانستیم، هیچگاه یک دولت میزبان از کوشش برای حفظ جان دیپلماتهای خارجی - که مورد تهدید واقع شده بودند- کوتاهی نکرده است. نخستوزیر و وزیر خارجه ایران هر دو صراحتاً تعهد کرده بودند که از کادر و اموال ما محافظت کنند. در یکی دو هفته گذشته حتی نیروهای آیتالله خمینی، برای متفرق کردن تظاهرکنندگان از اطراف سفارت امریکا کمک و همکاری کرده بودند. نخستوزیر بازرگان حداکثر تلاش خود را برای اجرای تعهدات خود بهعمل آورد، ولی کاری از پیش نبرد و اقدامات او بینتیجه ماند. به این ترتیب، نگرانی ما رو به فزونی گذاشت. ما با مقامات دولت بازرگان و مقاماتی که عضو شورای انقلاب بودند، مذاکره میکردیم. اشغالکنندگان سفارت، یکشبه بدل به قهرمانان ملی شده بودند! آیتالله خمینی از عمل آنها ستایش کرد و هیچ مقام دولتی حاضر نبود تا با آنها برخورد کند. بازرگان و یزدی، با حالتی توأم با یأس و ناامیدی استعفا کردند. هیچ روشن نبود که این مهاجمین چه میخواستند!...»