اختصاصی جوان آنلاین: محمود نجیمی در گفتگو با «جوان آنلاین» گفت: شب ۱۸ یا ۱۹ اردیبهشت عراقیها به خاکریز ما زدند. نزدیک خاکریزمان آمدند و میخواستند در روشنی روز روی سرمان آتش بریزند. دو گردان به فرماندهی شهید حمید باکری و حاجکریم نصراصفهانی در ظلمات شب به دل عراقیها زدند. بعد از یک ساعت درگیری شروع شد و تا چشم کار میکرد تانک آتش گرفته میدیدیم. من بعداً از آقای نصر پرسیدم آن شب چند تانک دشمن را زدید؟ گفت آن شب بچههای ما و گردان حمید باکری جمعاً ۱۰۰ تانک دشمن را منفجر کردند. به نظرم این در تاریخ دفاع مقدسبینظیر است.
نجیمی ادامه داد: صبح که هوا روشن شد وقتی جلوی خاکریز را دیدیم قبرستان تانکها شده بود. من بعداً درباره این شب پرسیدم. گفتند از پشت به تانکها زدیم. عراقیها انتظار نداشتند کسی از پشت به آنها بزند. تانکها را هم با آرپیجی نزده بودند. تمام تانکها با نارنجک منفجر شده بود. داخل هر تانک مهمات بود و به محض پرتاب نارنجک آتش میگرفت. این حماسه ترس زیادی در دل عراقیها انداخت و آنها دیگر به ما حمله نکردند.
صحبتهای روحیه بخش حاج احمد
این رزمنده دفاع مقدس بیان کرد: به اهواز آمده بودیم و چند روز در پادگان حضور داشتیم. هوا گرم شده بود و وضعیت غذا مناسب نبود. آب یخ پیدا نمیشد. برخی رزمندگان از فتحالمبین در منطقه مانده بودند. یعنی قبل از شروع عملیات از دیماه سال ۶۰ آمده بودند و تا اردیبهشت ۶۱ در منطقه مانده و خسته شده بودند. برخی میخواستند مرخصی بگیرند. اینجا اتفاقی افتاد. شهید کاظمی در میدان صبحگاه همه را جمع کرد. روایتی از امام علی (ع) خواند و مطالبی درباره جنگ بیان کرد. بعد رو کرد به کسانی که میخواستند به مرخصی بروند. گفت الان اسلام به شما سربازان امام زمان (عج) نیاز دارد و امام حسین (ع) را تنها نگذارید. گفت تکمیل عملیات ما آزادی خرمشهر است. جملات تأثیرگذاری گفت و تکلیف شرعی به گردان بچهها انداخت. گفت غیر از شما کسی را نداریم، میخواهید به امام بگویید ۲۰ روز جنگیدهاید، ولی خرمشهر هنوز در اشغال دشمن است. خرمشهر را خودتان باید آزاد کنید. بچهها تکبیر گفتند. شهید کاظمی گفت آماده شوید و گردان به گردان از پسفرداشب به منطقه میرویم.
نجیمی گفت: بعد از ظهر ۳۱ اردیبهشت به منطقه رفتیم. برای مرحله سوم عملیات توجیه شده بودیم. از جاده اهواز به خرمشهر جلو رفتیم. اینجا فهمیدیم این دو مرحله عملیات چه حماسه بزرگی بوده. از دب حردان در ابتدای جاده تا ۱۰ کیلومتری خرمشهر ادوات منهدم شده میدیدیم. به ۱۰ کیلومتری خرمشهر رسیدیم. شنبه اول خرداد ۶۱ بود. یک روز را ماندیم تا آفتاب غروب کند. هوا خیلی شرجی بود. منتظر دستور عملیات بودیم. ما گردان دوم پشت خطشکن بودیم. برای عملیات کاملاً توجیه شده بودیم. از خط خودمان شهید کاظمی سر خاکریز ایستاده بود. یک روحانی هم از زیر قرآن ردمان کرد. ما که خواستیم وارد میدان مین شویم گردان خطشکن با دشمن درگیر شد. از طرف دشمن گلوله بود که به سمتمان شلیک میشد. من گلولههای رسام دشمن را میدیدم و حرارتش را احساس میکردم که از کنارمان رد میشود. این خط شکستن مقداری طول کشید. شاید ۲۰ دقیقه طول کشید. این ۲۰ دقیقه یعنی کلی شهید و زخمی. آنقدر شکستن این خط طول کشید که از روی پیکر زخمیها رد شدیم.
جنگ تن به تن با دشمن
این رزمنده لشکر ۸ نجف افزود: نزدیک جاده از سمت چپ و راستمان چیزهایی منفجر شد که به شدت آتشزا بود. بشکههای ۲۰ لیتری ناپال بود و وقتی منفجر میشد به هر جا میریخت آبش میکرد. وقتی این اتفاق افتاد استخوانهای بدنم لرزید. با این حال بچهها روی جاده ریختند و ما هم پشت سرشان روی جاده ریختیم. روی جاده فقط فریاد میزدیم تا همدیگر را اشتباه نزنیم. چون جنگ تن به تن شده بود. ۷ کیلومتری خرمشهر بودیم. حادثههای آنجا را دیگر کمتر جایی در جنگ دیدم.
نجیمی خاطرنشان کرد: ۷ الی ۸ کیلومتر را خیلی سخت آمدیم. دشمن قرارگاه با نیرو و تانک زیاد داشت. سمت راستمان بچههای لشکر امام حسین (ع) در نخلستانها بودند. داخل زمین میله و ماشین رو به سمت آسمان کاشته بودند و ما از میانشان عبور میکردیم. به ما گفته بودند از روی جاده آسفالته بیایید به خاکریز دو جداره میخورید. عراقیها رو به شمال سنگر درست کرده بودند و ما رو به جنوب رو به خرمشهر مستقر شدیم. وقتی هوا روشن شد قطار راهآهن و خانههای خرمشهر را میدیدیم. در دروازه خرمشهر بودیم. دوم خرداد بود و ما در خاکریز دو جداره حضور داشتیم. این خاکریز اول صبحش آرام بود و هر چه به طرف ظهر میرفت آتش سنگینی روی بچهها بود. بعد از نماز مغرب و عشا فرماندهان گفتند سر خاکریز بیایید. گفتند تفنگهایتان را رو به آسمان بگیرید و فشنگهای رسامتان را به آسمان شلیک کنید. این نقشهای بود که به عراقیها بگوییم در خرمشهر در محاصره قرار گرفتهاند. یک خط محاصره تیر رسام در هوا روشن شد عراقیها دیدند در محاصرهاند. آن شب تا صبح میدیدیم سر و صداهایی میآید. اگر گردانها زودتر خودشان را به اروند رسانده بودند جای ۱۲ هزار و ۴۰۰ اسیر بالای ۲۰ هزار اسیر در خرمشهر میگرفتیم. نماز صبح را میخواندیم که یکی از نیروها گفت عراقیها آمدند. هوا هنوز تاریک بود. کلی نیروی عراقی آمده بودند تا خودشان را اسیر کنند. اولین گروه اسیر را در حول و هوش گمرک خرمشهر بچههای احمد کاظمی و حسین خرازی گرفتند. شاید بیش از ۴۰۰ نفر بودند. پس از آن اسیر گرفتن از دشمن همینطور دیگر ادامه پیدا کرد. من ساعت ۱۰ و نیم صبح سر خاکریز نشسته بودم و ذلت بعثیها را نگام میکردم. با زیرپوش اسیر میشدند.
سوم خرداد و روز آزادی
او درباره اتفاقات سوم خرداد که منجر به آزادسازی خرمشهر شد، بیان کرد: سوم خرداد اوج درگیریمان در همین خاکریز بود. چهارم خرداد دیگر درگیری نداشتیم. بچههایی که آن طرف نهر عرایض حضور داشتند خیلی درگیر بودند. از شدت درگیریها زمین سنگر ما میلرزید. آنجا عراقیها تلاش میکردند مرز شلمچه را بشکافند و خرمشهر را دوباره پس بگیرند. در نهایت مقاومت رزمندگان باعث شد خرمشهری که ۵۷۵ روز در اشغال دشمن بود آزاد شود. عراقیها ۳۴ شبانهروز طول کشیده بود خرمشهر را اشغال کنند. مقاومتهای شهید جهانآرا و یارانش عراقیها را زمینگیر کرد. در خاکریز دوجداره یکسری تانک و ماشین منهدم شده دیدیم که برای قبل بود. بچهها میگفتند برای روزی است که عراقیها میخواستند خرمشهر را بگیرند. در ۲۷ شبانهروز بچهها سنگ تمام گذاشتند. سوم خرداد آقای رشید با شهید احمد کاظمی تماس میگیرد و میگوید با حسین هماهنگی و منتظر هماهنگی شما هستیم و ورودی شهر منتظر شماست. احمد میگوید ما الان داخل شهریم و مشغول پاکسازی هستیم و ۵، ۶ هزار اسیر گرفتهایم. رشید میگوید مواظب باش. احمد کاظمی چند بار با فریاد بلند میگوید خرمشهر را خدا آزاد کرد.