به گزارش جوان آنلاین به نقل از جهان نیوز، بچههای که از کانال به کمک ابراهیم هادی رد میشدن منتظر میماندند تا بقیه نیروها هم برسد و همین چند دقیقه شاید بهترین و کوتاهترین فرصت و استراحت نیروها بود، البته به دلیل گلولههایی که از سمت دشمن شلیک میشد، بچهها فقط میتوانستند به حالت درازکش به زمین بچسبند و با وجود این مسائل برادر علی شکر ریز از این فرصت کوتاه استفاده کرد و خواست لباسش را با لباس نویی که مدتی پیش گرفته بود عوض کند، مسئول دسته با این کار او به شدت مخالفت کرد، اما او مدام خواهش میکرد و بالاخره فرمانده اجازه داد و از علی شکرریز خواست تا خیلی سریع پیراهن خودش را عوض کند.
اما مسئول دسته فرصت پیدا نکرد تا حداقل قضیه این تعویض لباس را بپرسد و شکر ریز به سرعت بند حمایل کوله خود را باز کرد و خیلی زود پیراهنش را عوض کرد و هنوز فرصتی باقی بود که در یک لحظه تصمیم گرفت تا شلوارش را عوض کند.
فرمانده دسته متوجه شد و با عصبانیت او را سرزنش کرد، اما او بدون آنکه چیزی بگوید سرش را پایین انداخت و از فرمانده عذرخواهی کرد، احمد بویانی آهسته به علی گفت که بهتر بود دلیل این کار را به فرمانده میگفتی؟ شکرریز با همان شرمی که بر چهره داشت لبخندی زد و آرام گفت اشکالی نداره نمیخواهم دریافت شود.
بعدها برادر بویانی راز آن تعویض لباس بیموقع را برملا کرد و گفت از ۲۰ روز قبل از عملیات که در خط پدافندی فک مستقر شده بودیم، آبی برای استحمام نبود و بدن بسیاری از رزمندگان بوی عرق گرفته بود، حسن لباس نوع خود را از مدتها قبل مختصر گلابی زده بود و آرزو داشت لحظه شهادت آن لحظهای که لایق زیارت ارباب بی کفن خود میشود بدنش بوی عرق ندهد.
او همیشه میگفت: دوست دارم در لحظات آخر زندگیام و در آن زمان که مولایم سرم را بر دامن میگیرد از بوی بد عرق بدنم شرمنده و خجالتزده نباشم. علی شکرریز لباسهایش را عوض کرد و لباس نو و معطر پوشید دیگر در لحظه شهادت خجالتزده نبود او در همین عملیات شهید شد و به آرزویش رسید آرزویی که برایش مدتها انتظار کشیده بود.
برگرفته از کتاب «راز کانال کمیل» به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی