کد خبر: 1133355
تاریخ انتشار: ۰۵ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۵:۲۲
اوایل جنگ نوجوان‌هایی که سن و سال کمی داشتند، در جهاد سازندگی یا امور پشتیبانی فعالیت می‌کردند. سیدمرتضی موسوی که اوایل سال ۶۰ به عنوان پشتیبانی در جهاد مشغول بود، خاطرات زیبایی از آبرسانی به رزمنده‌ها دارد که در گفتگو با ما بیان داشته است.
غلامحسین بهبودی

اوایل جنگ نوجوان‌هایی که سن و سال کمی داشتند، در جهاد سازندگی یا امور پشتیبانی فعالیت می‌کردند. سیدمرتضی موسوی که اوایل سال ۶۰ به عنوان پشتیبانی در جهاد مشغول بود، خاطرات زیبایی از آبرسانی به رزمنده‌ها دارد که در گفتگو با ما بیان داشته است.

اردیبهشت سال ۱۳۶۰، به اتفاق شهیدان مهدی جانقربان، مجید پرورش، نجارزادگان و برادر وندایی و برادر دقاق‌زاده، از طرف ستاد پشتیبانی جبهه و جنگ جهاد استان اصفهان به خوزستان اعزام شدیم. مهندس مظاهری مسئول ستاد، من را در واحد آبرسانی به خطوط مقدم انتخاب کرد. شب‌ها تانکر آبرسانی جهاد سازندگی استان اصفهان را در اهواز آبگیری و صبح زود بعد از نماز صبح به سمت جاده سوسنگرد و دشت آزادگان می‌بردیم.
راننده باصفا و خوش‌برخورد تانکر برادر مهرعلیان بود و من به عنوان آبرسان، با پشت‌سر گذاشتن حدود ۵۵کیلومتر خودمان را به شهر سوسنگرد رساندیم. آن زمان دو طرف جاده آسفالته اهواز را به سوسنگرد آب گرفته بود. در هر چند ۱۰۰ متر، جاده را شکافته و لوله‌گذاری کرده بودند تا آب در هر دو طرف جاده در دشت پهناور آزادگان گسترش یابد. با نزدیک‌شدن به روستای حمیدیه که در ۳۵ کیلومتری اهواز قرار داشت، تانک‌ها و نفربر‌های دشمن در سمت راست جاده به واسطه به آب انداختن دشت، با ابتکار دکتر مصطفی چمران تا کمر به گل فرو رفته بودند. با این تاکتیک جلوی پیشروی زرهی و نیرو‌های ارتش بعث عراق به سمت شهر اهواز گرفته شده بود!
به محض رسیدن به سوسنگرد، ابتدا تانکر آبرسان باید وارد جاده آسفالته سوسنگرد- هویزه می‌شد. بعد از طی کردن چندین کیلومتر، از جاده آسفالته خارج و از سمت چپ وارد جاده خاکی می‌شدیم تا خودمان را به خط مقدم برادران ارتش برسانیم. صبح اول وقت باید تمام تانکر‌های خط اول و حتی دبه‌های برادران ارتش را سنگر به سنگر پر از آب می‌کردیم. بعد از آبرسانی به برادران ارتش که در خط مقدم جلوی پیشروی ارتش بعث عراق را گرفته بودند، خودمان را به محل استقرار آتشبار‌ها و توپخانه ۱۵۵ ارتش می‌رساندیم.
عراقی‌ها با مشاهده تانکر آبرسان به طرف ما موشک مالییوتکا یا همان موشک هدایت شونده شلیک می‌کردند. همین‌طور با گلوله‌های خمپاره ۱۲۰ از ما حسابی استقبال می‌کردند، اما برادر مهرعلیان راننده تانکر بدون توجه به آتش دشمن، به راهش ادامه می‌داد و لحظه‌ای در رساندن آب به رزمندگان اسلام تردید نمی‌کرد. ترکش‌ها فرفر‌کنان از کنار ما عبور می‌کردند. انگار قسمت و مشیت ما بر آن بود تا در زیر آتش دشمن سالم بمانیم و سقای دشت آزادگان باشیم.
هوا به شدت گرم و آفتاب خوزستان سوزان بود. برادران ارتشی هر روز با درست کردن و آوردن شربت‌های تگری از ما پذیرایی می‌کردند. خصوصاً از من که آن زمان سن و سال زیادی نداشتم، عزیزان ارتشی گاهی به نصیحت به من می‌گفتند شما که سن‌تان کم است، وظیفه ندارید به جبهه بیایید، اما من با لبخند از آن‌ها تشکر می‌کردم و می‌گفتم من به امر و دستور حضرت امام خمینی (ره) داوطلبانه به جبهه آمده‌ام. خلاصه بعد از رساندن آب به خط مقدم، به مواضع توپخانه ارتش می‌رفتیم و سپس وارد شهر سوسنگرد می‌شدیم تا مجدد آبگیری کنیم. حمام صلواتی مشهدی حسن، از اهالی نجف‌آباد که با آب گرمش پذیرای هر روز رزمندگان اسلام بود، وظیفه دیگر روزانه ما بود. هر روز ناهار را در ساختمان سپاه سوسنگرد یا در کنار مشهدی حسن حمامی صرف می‌کردیم.
یادم است روز آخر خردادماه و زمانی که برای رفع خستگی و کمی استراحت بعد از ساعت‌ها آبرسانی خودمان را به سپاه سوسنگرد رساندیم، آمبولانسی جلوی سپاه ایستاد و تعداد زیادی از رزمندگان اعم از ارتشی، سپاهی و نیرو‌های مردمی و نامنظم در اطراف آن تجمع کردند و به سر و صورت‌شان زدند! آنجا بود که خبر شهادت سردار سرافراز اسلام دکتر مصطفی چمران را شنیدیم. جنازه مطهر دکتر چمران هنوز داخل آمبولانس بود و رزمندگان در حال وداع با دکتر چمران بودند. آن روز برای همه رزمندگان اسلام بسیار سخت گذشت! زیرا فرمانده شجاع، دلاور و سرداری وفادار به امام و امت را از دست داده بودند.
دکترمصطفی چمران توانست با طرح‌های بی‌نظیر، عملیات‌ها و شبیخون‌های شبانه، دشمنی که قصد گرفتن کل خوزستان را داشت، متوقف کند. چمران با حضور مستقیم خود در میادین نبرد، علاوه بر ایجاد وحدت و تعامل با فرماندهان غیور ارتش، سپاه و جهاد سازندگی، ستاد جنگ‌های نامنظم را راه‌اندازی و با همکاری گروه‌های چریکی دیگر مانند گروه شهید علی غیور اصلی و شهید تجلایی، جلوی پیشروی ارتش بعث عراق برای رسیدن به شهر اهواز را بگیرد. سرانجام ایشان در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ در خط مقدم دهلاویه به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان لبیک گفت و به مقام شهادت نائل آمد.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار