کارگر یک ساختمان نیمهساز که همکارش را با ضربات میله آهنی به قتل رسانده بود در دادگاه ماجرا را شرح داد.
شهریورماه ۱۴۰۰، مردی مأموران پلیس تهران را از کشف جسد خونین مرد ۶۵ سالهای در اتاقک نگهبانی یک ساختمان نیمهکاره باخبر کرد و گفت: «در جنوب شهر زمین داشتم که در حال ساخت و ساز آن بودم. مدتی قبل مرد میانسالی به نام علی را به عنوان نگهبان در آن ساختمان نیمهساز استخدام کردم و او شبها در آنجا میماند. امروز برای سرکشی به آن ساختمان رفتم، اما هرچه علی را صدا زدم پاسخی نشنیدم. مقابل اتاقک نگهبانی رفتم که متوجه شدم در قفل است. وقتی در را باز کردم با جسد علی روبهرو شدم که خونین روی زمین افتاده بود. ایوب دیگر کارگر ساختمان بود که شبها همراه علی در اتاقک میخوابید. هر جا دنبالش گشتم و او را صدا کردم، از ایوب خبری نبود.» بعد از این تماس، مأموران به آدرس آن ساختمان نیمهکاره رفتند و با جسد مرد ۶۵ ساله روبهرو شدند که با ضربههای جسم سخت به سرش کشته شده بود. با انتقال جسد به پزشکی قانونی، تحقیقات در این زمینه آغاز شد و از آنجایی که کارگر ساختمان نیمهساز بعد از حادثه متواری شده بود به عنوان مظنون به قتل تحت تعقیب قرار گرفت. تلاشها ادامه داشت تا اینکه ایوب در خانهاش شناسایی و بازداشت شد. او به پلیس آگاهی منتقل شد و تحت بازجویی قرار گرفت. مرد جوان در همان بازجوییهای اولیه به قتل اعتراف کرد و گفت: «من و علی با هم در آن ساختمان کار میکردیم. آن شب علی با من شوخی کرد و من هم ناراحت شدم. از او خواستم ادامه ندهد، اما به حرفم اهمیتی نداد. همین موضوع مرا عصبانی کرد و کار به درگیری کشید. در آن درگیری با میله آهنی به سرش زدم و او را کشتم.» با اقرارهای متهم وی راهی زندان و پرونده با صدور کیفرخواست به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد و در اولین جلسه محاکمه روی میز هیئت قضایی یکی از شعبات آن قرار گرفت. ابتدای جلسه اولیای دم درخواست قصاص را مطرح کردند. در ادامه متهم به جایگاه رفت و با اقرار به جرمش در شرح ماجرا گفت: «من و علی چهار ماه با هم در آن ساختمان همکار بودیم و کارگری میکردیم. شبها در اتاقک نگهبانی میخوابیدیم و تا قبل از حادثه هیچ مشکلی با هم نداشتیم. این گذشت تا شب حادثه. آن شب بعد از خوردن شام دراز کشیده بودم و داشتم استراحت میکردم که علی با من شوخی کرد. کمحوصله و خسته بودم. میخواستم استراحت کنم، به همین خاطر با شوخیهای او ناراحت شدم و خواستم که سر به سر من نگذارد. از او خواستم ساکت باشد تا بخوابیم.» متهم در ادامه گفت: «او اهمیتی نداد و به شوخی و خنده ادامه داد، به همین خاطر عصبانی شدم و خواستم از اتاقک نگهبانی بیرون برود. با این حرف علی هم عصبانی شد و شروع به فحاشی کرد. اعتراض کردم و گفتم فحش نده، اما او اینبار فحش ناموسی داد. دیگر نتوانستم تحمل کنم و از کوره در رفتم و در یک لحظه چشمم به میلهای که گوشه اتاقک افتاده بود، خورد. به طرف میله رفتم و آن را برداشتم، سپس به علی حمله کردم و چند ضربه به پا و بدنش زدم. میخواستم در همان شرایط رهایش کنم، اما ترسیدم از جا بلند شود و مرا بکشد، چون خیلی عصبانی بود. به همین خاطر اینبار بیل را از گوشه اتاقک برداشتم و چند ضربه به سرش زدم. او خونین کف اتاقک افتاده بود که همان موقع فرار کردم.»
متهم در آخر گفت: «باور کنید وقتی آنجا را ترک میکردم، او زنده بود و نفس میکشید. من قصد قتل نداشتم، اما ناخواسته باعث قتل شدم. اگر آن ضربهها را نمیزدم او مرا میکشت. پشیمانم و درخواست گذشت دارم.»
در پایان هیئت قضایی جهت صدور رأی وارد شور شد.