یکی از اتفاقات خود در ادبیات دفاع مقدس پرداختن سریع و به موقع به شخصیتها و حوادث است. اگر قبلاً، سالها طول میکشید تا ناشران و نویسندگان، به سراغ شخصیتی در دفاع مقدس بروند تا او را به جامعه معرفی کنند، ولی در چند سال اخیر، این پرداخت و کنکاش بدون فوت وقت رخ میدهد که اتفاق بسیار مبارکی است.
شاهد ترور
شهید محسن فخریزاده در پائیز ۱۳۹۹ به شهادت رسید و پس از گذشت دو سال، کتاب «شنبه آرام» که به زندگی این شهید دانشمند از منظر همسرش میپردازد، منتشر شد. «شنبه آرام» به قلم محمدمهدی بهداروند، توسط انتشارات حماسه یاران در پائیز امسال به بازار کتاب آمده و کمک زیادی به شناخت بهتر شهید فخریزاده میکند.
کتاب از ۱۶ فصل تشکیل شده و ما زندگی شهید را از زاویه دید همسرشان مرور میکنیم. لحظه شهادت شهید فخریزاده هنوز برای بسیاری با ابهامات بسیاری روبهروست و نحوه دقیق شهادت ایشان به طور واضح در رسانهها گفته نشد. بهداروند با توجه به حساسیت مردم نسبت به ترور شهید فخریزاده، کتابش را با لحظات حساس و دردناک ترور شروع میکند. همسر شهید به عنوان شاهد در محل شهادت حضور داشته و همین حضور و بیان به یکی از نقاط قوت کتاب تبدیل شده است.
روایتی از روز ترور
اولین جملات و سطرهای کتاب خیلی کوبنده شروع میشود: «تنم پر از ترکش حاصل از انفجار وانت بود. درد در تمام تنم موج میزد؛ ولی همه حواسم پیش محسن بود. محسن را در آغوش گرفته بودم؛ خون از کمرش جاری شده و کف آسفالت پهن شده بود. صحنه کربلا بود. پای برهنه بودم و التماس میکردم کسی به فریاد ما برسد. حامد اصغری، محافظ اصلی محسن، تیر خورده بود و روی زمین افتاده بود. دوروبرم کسی نبود.»
راوی در ادامه به ماجرای سفر شهید فخریزاده به مازندران میپردازد و جزئیات بیشتری از آن روز را بیان میکند. کتاب همان اول کار، برگ برندهاش را رو میکند و با توصیف دقیقش از روز شهادت فخریزاده، علاوه بر رمزگشایی اتفاقات، خواننده را به دل ماجرا میبرد. کتاب در فصلهای بعدی با فلشبکی درست و بجا به گذشته برمیگردد و این بار همسر شهید از ماجرای خواستگاری و آشناییاش با شهید فخریزاده میگوید. قدرت قلم نویسنده اینجا به کمک روایتهای داستان آمده تا او با استفاده از تکنیکهای ادبی بتواند بر جذابیت کتاب و سیر اتفاقات بیافزاید. این رفت و برگشتهای زمانی را در طول کتاب شاهد هستیم و باید گفت نویسنده به درستی از تکنیک استفاده کرده است. او بدون افراط در این مورد، سفر به گذشته و زمان حال را در خدمت داستان و روایت گرفته و به یکی از عناصر جذابیت کتاب بدل کرده است.
آرامش و طمانینه
دانستن از زندگی دانشمندی مثل شهید فخریزاده به خودی خود جالب است و وقتی همراه با زندگی از مسائل کاری و علمی چنین شخصیتی اطلاع کسب میکنیم، جذابیتها دوچندان میشود. کتاب به بخشهایی از فعالیتهای علمی شهید فخریزاده میپردازد و حساسیت و اهمیت کار ایشان را نشان میدهد. شهید فخریزاده در رشته فیزیک هستهای پیشرفت زیادی کرده و به سطح بالایی رسیده بود. به همین خاطر در کانون توجه دوست و دشمن قرار داشت. زمانی که نخست وزیر رژیم صهیونیستی نام محسن فخریزاده را برد، خانواده ایشان نگرانی زیادی نسبت به حفظ جانشان پیدا میکنند ولی خودشان با توکل به خدا کارها را پیش میبرد: «دریای متلاطمی از اضطراب بودم و محسن اقیانوسی از آرامش و طمانینه بود. میگفت: تو نباید آنقدر دل نگران باشی. به هرحال خدایی هست و همه چیز دست خودشه، هیچ وقت توکل یادت نره.»
«شنبه آرام» شناخت خوبی از یک شخصیت علمی و وطندوست به خوانندهاش میدهد. مردی که با علم و دانش خود به جنگ دشمنان رفت و به کابوسشان بدل شد. با خواندن کتاب بیشتر به شخصیت آرام و مطمئن شهید فخریزاده نزدیک میشویم و در پایان کتاب از اینکه چنین چهرهای در کنارمان نفس میکشیده و زیست میکرده، احساس غرور میکنیم.