کد خبر: 1119289
تاریخ انتشار: ۰۸ آذر ۱۴۰۱ - ۲۲:۳۰
 محبوبه قربانی 
 مأموران پلیس آگاهی تهران در چهار عملیات، همزمان یک نابغه کلاهبردار میلیاردی و اعضای سه باند را که مرتکب سرقت، زورگیری و کلاهبرداری می‌شدند، بازداشت کردند. 
 
 کلاهبرداری با تقلید صدا
متهم مرد ۳۷ ساله و سابقه‌داری است که با تقلید صدا توانسته از چند نمایندگی فروش خودرو و از تعدادی افراد پولدار کلاهبرداری میلیاردی کند. متهم مدعی است در کلاهبرداری، حرفه‌ای و نخبه است و حتی صدای زنان را هم به خوبی تقلید می‌کند. وی که حالا به اتهام کلاهبردار میلیاردی در دام پلیس گرفتار شده است، می‌گوید نمی‌دانم بعد از رهایی دست از خلاف برمی‌دارم یا نه! 
 
اتهامی که به خاطر آن به زندان افتادی، چه بود؟
یک‌بار به خاطر سرقت و یک‌بار هم به خاطر آدم‌ربایی، دو تا هفت سال در زندان بودم.
 
چه کسی را ربوده بودی؟
مأمور بدرقه زندان را. 
 
چطوری؟
آن زمان به خاطر کیف‌قاپی به زندان افتادم. از داخل زندان با دوستانم هماهنگ کردم تا مرا فراری بدهند. روزی که برای دادگاهی از زندان من را به دادگاه منتقل کردند، چهار نفر از دوستانم مرا فراری دادند، ولی دستم به دستان مأمور بدرقه دستبند خورده بوده، به همین خاطر او را هم همراه خودم بردم. چند ساعت بعد دستم را باز کردم و مأمور بدرقه را آزاد کردیم، اما بعد از اینکه دستگیر شدم جرمم آدم‌ربایی و فرار از زندان اعلام شد که جرم سنگینی بود.
 
 چی شد که شگردت را از سرقت به کلاهبرداری تغییر دادی؟ 
در زندان خیلی درباره کار‌های خلاف فکر کردم. من آدم عادی نیستم و از نظر خودم و دوستانم، نابغه و نخبه هستم و همیشه مطالعه می‌کنم و دوست دارم اطلاعاتم همواره به‌روز باشد و درباره سرقت هم دوست داشتم شیوه درست و حسابی را انتخاب کنم تا پول خوبی به جیب بزنم. از آنجایی که در تقلید صدا خیلی حرفه‌ای هستم در زندان به این نتیجه رسیدم شیوه سرقتم را تغییر بدهم و با تقلید صدا کلاهبرداری کنم. 
 
 چرا از هوش و استعدادت در کار خلاف استفاده کردی؟
من در دوران کودکی دوست داشتم خلبان شوم و همیشه هم در رؤیای پرواز در آسمان‌ها بودم، اما از بد روزگار خلافکار شدم و الان هم که حدوداً نیمی از عمرم را در زندان تلف کرده‌ام. 
 
از شگرد جدیدت بگو؟ 
برای کلاهبرداری از شرکت‌ها، اول اطلاعات تمام نمایندگی‌های فروش خودرو یک شهر، بیمارستان‌ها و شهر‌های استانی را پیدا می‌کردم، بعد به نمایندگی‌های فروش خودرو‌ها به بهانه خرید خودرو یا کار‌های تبلیغاتی می‌رفتم و با مدیر آنجا حرف می‌زدم و گاهی هم تلفنی صحبت می‌کردم و سؤالاتی می‌پرسیدم و صدای آن‌ها را برای تقلید صدا به خاطر می‌سپردم و بعد از چند روز نقشه کلاهبرداری‌ام را اجرا می‌کردم. 
 
چطور؟
برای انجام نقشه لازم بود صدای آن‌ها را بشنوم. بعد از به دست آوردن اطلاعات و در نبود رئیس نمایندگی به قسمت مالی زنگ می‌زدم و با تقلید صدای رئیس به دروغ می‌گفتم برادرزنم تصادف کرده و قرار است در فلان بیمارستان عمل کند. حالا باید ۸ میلیون به حساب بریزم، اما سیستم‌های بانکی مثلاً فلان شهر قطع است. سپس از آن‌ها می‌خواستم به حسابم پول واریز کنند. آنقدر حرفه‌ای صدای رئیس را تقلید می‌کردم که مدیر مالی متوجه نمی‌شد و گاهی هم برای خوش‌خدمتی حتی دو برابر خواسته مرا به حسابی که اعلام می‌کردم، واریز می‌کردند. 
 
چطور با شنیدن صدا اعتماد می‌کردند؟
اگر بخواهید همین الان با یک تماس، ۱۵ میلیون تومان کاسبی می‌کنم، چون فن بیان خوبی دارم و با یک بار شنیدن، آنقدر حرفه‌ای آن صدا را تقلید می‌کنم که حتی اعضای خانواده‌اش هم متوجه نمی‌شوند. این هنر من است و می‌توانم با این هنر اعتماد طرف مقابل را جلب کنم و او هم بدون معطلی پول را واریز کند. 
 
از این کلاهبرداری‌ها چقدر کاسب شدی؟
خیلی زیاد، آنقدر که اگر بخواهم ردمال بدهم باید ۸ میلیارد تومان پرداخت کنم.
پس وضع مالی‌ات خیلی خوب است؟ 
نه، چیزی ندارم، چون همه را خرج تفریح و خوشگذرانی کردم. 
می‌خواهی همین‌طور به کار خلاف ادامه بدهی؟‌
نمی‌دانم، شاید دوباره خلاف کنم. قبلاً که از زندان آزاد می‌شدم، نمی‌خواستم دنبال کار خلاف بروم. اما دو مورد کلاهبرداری کردم که فهمیدم پلیس دنبالم هست. این شد که دوباره فکر خلاف به سرم زد.
 
   برای درمان بیماری 
متهم دیگر پسر جوانی بود که با شکایت نماینده حقوقی شهرداری دستگیر شده بود. او با همدستی یکی از دوستانش، زه‌های فلزی اتوبان نیایش تا پونک را سرقت کرده و به همین اتهام تحت تعقیب پلیس قرار گرفته بود‌. دو متهم سرانجام در بازبینی دوربین‌های مداربسته از سوی کارآگاهان اداره 17 پلیس آگاهی شناسایی و بازداشت شدند. 
چرا سارق شدی؟
پیشنهاد همدستم بود، آن‌هم به خاطر بیماری یکی از سه‌قلوهایش. دوستم سه‌قلو داشت، اما یکی از آنها معلول بود و برای درمانش نیاز به پول داشت، به خاطر رفاقت تصمیم گرفتم همراهش باشم. 
شلغت چه بود؟
هر دو نصاب پرده بودیم، ولی به خاطر شرایط اقتصادی درآمدمان خیلی کم شده بود. شاید باورتان نشود ماهی 2 تا 3 میلیون تومان درآمد داشتیم. به همین خاطر دوستم زندگی سختی داشت، چون هزینه‌های درمان فرزندش کلافه‌اش کرده بود و با مشکلات مالی زیادی دست و پنجه نرم می‌کرد. 
حالا چرا سرقت زه‌های فلزی تونل نیایش؟
دوستم می‌گفت روزی از تونل رد می‌شده که دیده چند نفر در حال سرقت زه‌های فلزی هستند. از آنجایی که زه‌ها فلزی بودند و قیمت خوبی داشتند، فکر سرقت به سرش زده بود و وقتی با من مطرح کرد، من هم قبول کردم همراهش به سرقت بروم.  
معمولاً در اتوبان رفت و آمد زیاد است، نمی‌ترسیدید کسی شما را ببیند یا با پلیس روبه‌رو شوید؟
آن فلزات در لاین ‌اضطرار بود، به همین خاطر ماشینی رد نمی‌شد. پلاک ماشینمان را هم مخدوش می‌کردیم تا به دام نیفتیم. 
سرقت زه‌های فلزی سخت بود؟
نه، چون حجم آنها کم و از طرفی سبک بودند. 
وسایل سرقتی را  ‌ به چه کسی می‌فروختید؟
 به راننده‌های وانتی که ضایعات جمع می‌کردند، می‌فروختیم. 
چطور دستگیر شدی؟
آن شب بعد از سرقت از تونل در حال بیرون آمدن بودیم که چند نفر با لباس شخصی به ما مشکوک شدند و خودرویمان را متوقف کردند. آنها مأموران پلیس بودند و وقتی زه‌های فلزی را داخل خودروی ما دیدند، متوجه شدند که سرقت کرده‌ایم. خیلی تلاش کردیم آنها را فریب دهیم، اما موفق نشدیم و ما را به کلانتری بردند و وقتی هم دستمان رو شد، اعتراف کردیم. 
الان چی حسی داری؟ 
کاش سرقت نمی‌کردیم و از راه حلال پول درمی‌آوردیم.
 
   کلاهبرداری 70 میلیارد تومانی لیزینگی 
 پرونده از اوایل آبان‌ماه امسال با شکایت‌های مشابهی در دستور کار پلیس قرار گرفت. شکایت‌ها درباره کلاهبرداری میلیاردی دو شرکت لیزینگ تلاشگران نیک‌کوشا پایتخت و ماموت بالابر اراک بود که 20 مالباخته داشت و با تلاش‌های پلیس‌ سرانجام چهار متهم آن از جمله سه مرد و یک زن از سوی کارآگاهان اداره 14 پلیس آگاهی دستگیر شدند. تحقیقات برای شناسایی سایر متهمان ادامه دارد. 
گفت‌وگو با شاکی 
یکی از شاکیان پرونده، مرد جوانی بود که او هم روز گذشته به پلیس آگاهی آمده بود. به سراغش رفتم؛ او می‌گفت قصد خرید یک کامیون را داشت، اما گرفتار تله کلاهبرداران شده است. 
آن مرد گفت: «روزی برای خرید کامیون از طریق سایت‌های فروش اینترنتی خودرو با شرکت لیزینگی به نام نیک‌کوشا پایتخت آشنا شدم. به آدرس آن شرکت رفتم که کارمندان و نیروهای زیادی درست مثل یک شرکت معتبر داشت. آنها با من قرارداد بستند و طبق  قرارداد قرار شد قسط اول را که 5/2میلیارد تومان بود پرداخت کنم تا خودرو را یک ماه بعد تحویل بگیرم. قرار شد مابقی اقساط را هم چک بدهم.» 
او ادامه داد: «با پایان زمان تعیین شده، وقتی سراغ شرکت رفتم، متوجه شدم شرکت خالی است و از آن همه پرسنل خبری نیست.»  
به دنبال کار بودم که گرفتار شدم
روز گذشته دو نفر از متهمان دستگیر شده این پرونده در پلیس آگاهی بودند. آنها با داشتن لیسانس حقوق و روانشناسی ادعا کردند جویای کار بودند که با جذب در این شرکت حالا بین متهمان قرار دارند. سراغ‌شان رفتم و یکی از آنها به سؤالاتم پاسخ داد.
درباره شیوه کلاهبرداری توضیح می‌دهی؟
من از کارمندان شرکت بودم. همراه دیگر همکارانم در فضای مجازی، آگهی فروش خودروی لیزینگ را منتشر می‌کردیم. بعد خریداران با ما تماس می‌گرفتند و ما آنها را به شرکت معرفی می‌کردیم. خریداران وقتی وارد شرکتی می‌شدند با دیدن تعداد زیادی کارمند از جمله نیروی مالی، کارمند حسابداری و کارمند فروش اعتماد و فکر می‌کردند شرکت معتبر است.
 ‌بعد چی می‌شد؟ 
شرکت شگرد خاصی برای وام دادن داشت. همین باعث جلب سوژه‌ها می‌شد. مثلاً برای خرید یک پژو پارس که قیمتش ۳۰۰ میلیون تومان بود، ۱۰۰تومان نقدی می‌گرفت و مابقی را به صورت چک، اما اقساط و تاریخ تحویل را یک ماه بعد می‌گذاشت. مالباخته وقتی یک ماه بعد می‌آمد یا شرکت نبود که پولشان بر باد رفته بود یا شرکت می‌گفت قیمت‌ها در بازار نوسان داشته و نمی‌توانیم خودرو را تحویل دهیم. آنها اصل پول، یعنی ۱۰۰میلیون تومان را برمی‌گرداندند در صورتی که در این مدت می‌توانستند با آن پول کلی کار و کاسبی راه بیندازند.
شما چرا وارد این کار شدید؟
دنبال کار بودم که ناخواسته جذب شرکت شدم. خیلی دوست داشتم پلیس شوم، اما نشد. حالا هم لیسانس حقوق دارم. دوستم نیز لیسانس روانشناسی دارد و می‌خواست دکتر روانشناس شود، ولی...
حرف آخر. 
می‌خواهم از گفته‌های من، شهروندان درس بگیرند و به این شرکت‌های کاغذی اعتماد نکنند و سرمایه‌شان را در اختیار آنها قرار ندهند. 
 
   خوشگذرانی با پول‌های سرقتی 
 
 اوایل امسال خانم دکتر داروسازی به اداره چهارم پلیس آگاهی تهران بزرگ رفت و از دو مردی که در پوشش مسافرکش از وی زورگیری کرده بودند، شکایت کرد. 
او گفت: «در یک شرکت داروسازی کار می‌کنم. ساعتی قبل از شرکت بیرون آمدم و در حکیمیه تهرانپارس منتظر ماشین بودم تا به خانه‌ام در سه‌راه تهرانپارس بروم. یک خودروی پراید نقره‌ای توقف کرد و سوار شدم. در صندلی عقب مرد جوانی نشسته بود، به همین خاطر می‌خواستم روی صندلی جلو بنشینم، اما صندلی شکسته بود بنابراین مجبور شدم روی صندلی عقب کنار آن مرد بنشینم. راننده شروع به حرکت کرد، اما به یک‌باره تغییر مسیر داد و به جای اینکه وارد یاسینی جنوب شود، وارد یاسینی شمال شد. با اعتراض من، مرد جوانی که کنارم نشسته بود قمه‌ای بیرون آورد و به طرفم گرفت. او به زور سرم را زیر صندلی ماشین برد و خواست لوازمی را که همراه دارم به او بدهم. به سختی دستم را به طرف دستگیره‌های در بردم که فهمیدم همه دستگیره‌ها از داخل خراب است و درهای ماشین فقط از بیرون باز می‌شود. مرگم را مقابل چشمانم دیدم، به همین دلیل کارت عابربانکم را که ۱۵۰ میلیون تومان در آن پول بود به همراه رمز، مقداری پول نقد و گوشی تلفن همراهم به آنها دادم. زورگیران بعد از گرفتن اموالم، مرا در گوشه خلوتی از بزرگراه رها کردند و رفتند.» 
پس از طرح این شکایت، مأموران با شکایت‌های مشابه و متعددی روبه‌رو شدند که بررسی‌ها نشان داد زورگیران در روزهای غیرتعطیل دختران و زنان جوان را در پوشش مسافربر، سوار خودرو و اموال آنها را سرقت می‌کنند. مأموران سرانجام دو متهم را شناسایی و بازداشت کردند.  روز گذشته دو متهم کنار دیگر متهمان دستگیر شده در پلیس آگاهی حاضر بودند. به طرف یکی از آنها که کلاه مشکی سرش بود، رفتم. می‌گفت تا دیپلم درس خوانده و فقط به خاطر حماقت مرتکب جرم شده است. 
چند سال داری؟
27 سال.
گفته بودی وضع مالی خوبی داشتی. شغلت چی بود؟
آشپز یک هلدینگ بودم و درآمد خوبی هم داشتم. 
پس چرا فکر سرقت به سرت زد؟
چند ماه قبل هلدینگ یک نیرو استخدام کرد. او وقتی به هلدینگ آمد، مدام زیر گوش من زمزمه می‌کرد که درآمد خوبی نداریم و بهتر است سراغ سرقت برویم. می‌گفت تو جوان هستی، چرا باید عمرت را با آشپزی بگذرانی. او آنقدر مرا وسوسه کرد تا بالاخره طمع کردم و همراه او به سرقت رفتم و الان هم دستگیر شده‌ام. 
از نقشه خفت‌گیری‌ها بگو.
برای انجام نقشه قبل از سوار کردن مسافر، دستگیره‌های داخل ماشین را از کار می‌انداختیم. بعد صندلی جلو را هم به سمت داشبورد خم می‌کردیم تا کسی که می‌خواهد سوار شود، فکر کند صندلی شکسته است و مجبور شود در صندلی عقب بنشیند. 
از چه کسانی زورگیری می‌کردید؟
به پیشنهاد همدستم، دخترانی را که تیپ و وضع خوبی داشتند، مثلاً لباس‌شان مارک‌دار بود، شناسایی می‌کردیم.
چرا در روزهای تعطیل سرقت نمی‌کردید؟
به خاطر اینکه سوژه‌هایمان فقط زن بودند. آنها در روزهای کاری از خانه بیرون می‌آمدند و روزهای پنج‌شنبه و جمعه در خانه بودند. از طرفی آخر هفته‌ها خیابان شلوغ بود، به همین‌خاطر کار خفتگیری خیلی سخت می‌شد.
تا حالا از خودت سرقت شده است؟
زمان نوجوانی یک موتوری سد راهم شد و از من خفت‌گیری کرد. او گوشی تلفن همراهم را سرقت کرد. 
پس چطور خودت مرتکب این کار شدی در‌حالی‌که رعب و وحشت آن را احساس کرده بودی؟
به خاطر حماقت و طمع پولدار شدن. 
پول‌هایی را که به دست آوردی، چه کردی؟
خوشگذرانی و تفریح کردم تا تمام شد. مثلاً لباس می‌خریدیم یا آخر هفته‌ها رستوران‌های خوب می‌رفتیم و شام می‌خوردیم. نتوانستم چیزی پس‌انداز کنم و الان هم آه در بساط ندارم.

 

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار