کد خبر: 1114142
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۶ آبان ۱۴۰۱ - ۲۱:۰۰
گفت‌و‌گوی «جوان» با نویسنده کتاب «درگاه این خانه بوسیدنی است»
مهربان‌ترین مادری که روایتش را نوشتم زینب عرفانیان، بانوی نویسنده تهرانی است که کتاب‌های «همسایه‌های خانم جان»، «مربع‌های قرمز» و «رسول مولتان» را در کارنامه خود دارد.

زینب عرفانیان، بانوی نویسنده تهرانی است که کتاب‌های «همسایه‌های خانم جان»، «مربع‌های قرمز» و «رسول مولتان» را در کارنامه خود دارد. موضوع آخرین کتاب او «درگاه این خانه بوسیدنی است» مربوط به خاطرات فروغ منهی مادر شهیدان داوود خالقی‌پور، رسول خالقی‌پور و علیرضا خالقی‌پور است. «جوان» با وی گفتگو کرده است.

مادران شهدا همیشه حرف‌های ناگفتنی و هر کدام ویژگی خاصی دارند. مادر شهیدان خالقی‌پور از چه منظر شما را برای نوشتن این کتاب ترغیب کرد؟
ماجرای نگارش این کتاب کمی با بقیه کتاب‌هایم متفاوت است. تازه کتاب «مربع‌های قرمز» تمام شده بود، قرار بود دو روز بعد هم به سفر اربعین بروم. حاج حسین یکتا به زنجان رفته و با مادر شهیدان خالقی‌پور آشنا شده بود، با من تماس گرفت و گفت: اینجا مادر شهیدی را دیدم که با بقیه فرق می‌کند، بیا او را ببین، اگر خواستی درباره‌اش بنویس. زمان خیلی فشرده بود؛ از یک طرف باید دو روز دیگر عازم اربعین می‌شدم و از طرف دیگر دلم می‌خواست با این خانم آشنا شوم. وقتی حاج خانم را دیدم لحن شیرین و توانایی بیان او در روایت خاطرات، من را جذب کرد. مهم‌تر از همه مادرانگی عامی بود که برای همه دارد و این تجربه جدیدی برای من نویسنده بود. بعد از آشنایی قرار شد از سفر اربعین که برگشتم درباره انجام کار فکر کنم، اما به قدری جذب حاج خانم شده بودم که در طول سفر فقط درباره فصل‌بندی کتاب فکر می‌کردم تا برگردم و با اشتیاق بنویسم.
کار چقدر طول کشید؟
از اولین مصاحبه تا پایان کار حدوداً ۵/۲ سال طول کشید، یعنی از بعد از کتاب «مربع‌های قرمز» دست به کار شدم و بهمن یا اسفند سال ۹۹ بود که کتاب منتشر شد.
همه را به صورت مصاحبه حضوری با ایشان انجام دادید؟
نه فقط گفتگو‌ها با حاج خانم حضوری بود که خدمت ایشان می‌رفتم، ولی بقیه مصاحبه‌ها با دوستان و همرزمان شهیدان یا افرادی را که به نحوی با این خانواده آشنایی و ارتباط داشتند، به صورت تلفنی و غیرمستقیم انجام می‌دادم.
مصاحبه‌ها با حاج خانم چطور بود؟
خاطره‌انگیز و فراموش‌نشدنی بود. ایشان در کارهایش خیلی دقیق و منظم است. من هر هفته یک‌شنبه‌ها ساعت ۹ صبح منزل ایشان می‌رفتم تا مصاحبه کنم، اگر چند دقیقه دیر می‌رسیدم، بلافاصله زنگ می‌زد که مادر کجایی، دلم شور افتاد یا موقع ورود به خانه با اینکه سن بالایی دارند و برای‌شان سخت است، اما خودشان را بالای پله‌ها می‌رساندند و با لبخندی می‌گفتند دختر قشنگم اومدی! من خیلی انرژی می‌گرفتم. حس می‌کردم این زن تنها مادر شهیدانش نیست، بلکه مملو از محبت و مهربانی برای همه است.
پس از چاپ کتاب مادر شهیدان خالقی‌پور چه عکس‌العملی داشت؟
یادم است آن روز به اتفاق حاج آقا یکتا و آقای جاویدی و خانم غفار حدادی به منزل ایشان دعوت بودیم، بعد از صرف ناهار حاج آقا گفت می‌خواهم یک هدیه به شما بدهم. همه انتظار داشتیم با دیدن کتاب ایشان خیلی خوشحال بشود و اشک شوق بریزد، اما عادی و مهربانانه تشکر کرد و من را به آغوش گرفت. من سه بار به حاج خانم گفتم از من رضایت دارید؟ و هر سه بار رضایت خود را اعلام کرد که همین برای من خوشایند و شیرین بود.
پس از خواندن کتاب، کدام بخش‌هایش را بیشتر دوست داشتند؟
خود ایشان می‌گفت برای من فرقی نمی‌کند و نمی‌توانم انتخاب کنم کدام را بیشتر دوست داشتم، اما وقتی کتاب را خواندم، بعضی جا‌ها گریه می‌کردم، با خودم می‌گفتم تو دیگر چرا گریه می‌کنی، همه این‌ها برای خودت اتفاق افتاده است. مثلاً می‌گفت: وقتی رسول خداحافظی می‌کند یا زمان دفن علیرضا و رسول حس و حال دیگری برای من ایجاد شد.
خود شما به عنوان یک نویسنده کتاب را چطور دیدید؟
راستش روز‌های نگارش کتاب برای خود من شیرین‌ترین و لذت‌بخش‌ترین لحظات بود، انگار از عمرم حساب نمی‌شد و زمان متوقف شده بود. بهترین روز‌های زندگی من بود. حضور در خانه حاج خانم و کنار ایشان بودن برایم خیلی دوست‌داشتنی بود، حس می‌کردم که این زن تنها مادر شهیدان خالقی‌پور نیست، بلکه مادری برای همه است، از بس خوش‌اخلاق و مهربان بود، مصداق مؤمنی که غمش در دل و شادی‌اش در صورتش بود تا مبادا کسی ناراحت شود با اینکه خودش کوهی از غم بود، اما حتی یک بار در کلامش ناراحتی و گلایه نشنیدم و در کل شادترین مصاحبه‌ها را در خانه ایشان داشتم.
چیزی هست که دوست داشتید در کتاب گنجانده می‌شد؟
بله اتفاقاً خیلی حسرت می‌خورم که چرا تا زمانی که پدر شهیدان خالقی‌پور در قید حیات بود، این کتاب را ننوشتم که از حضور ایشان و صحبت‌های‌شان استفاده ببرم، چون متوجه شدم همه این زندگی زیبای معنوی حاج خانم به خاطر مردی، چون ایشان بوده که لقمه حلال به خانه می‌آورده و قطعاً تأثیر زیادی در تربیت پسران شهیدشان داشته است، حتی در بنیاد شهید یک ورق هم ندارند، چون حاج آقا معتقد بود بچه‌ها برای این دنیا شهید نشدند و برای آخرت است. حاج خانم هشت سال از همسرش در خانه پرستاری می‌کرد و همیشه به نیکی از او یاد می‌کرد، می‌گفت حاج آقا غیر از فرزندانم من را هم بزرگ کرد، چون سن کمی داشتم، با او که ازدواج کردم خیلی چیز‌ها از همسرم یاد گرفتم. مدیون محبت و خوبی‌هایش هستم برای همین وقتی مریض شد، لحظه‌ای تنهایش نگذاشتم و به هیچ میهمانی‌ای نرفتم، به همه گفتم نمی‌توانم حاج آقا را در خانه تنها بگذارم، هرکس می‌خواهد خودش اینجا بیاید.
چرا اسم کتاب را «درگاه این خانه بوسیدنی است» گذاشتید؟
منزل حاج خانم رفت و آمد زیادی می‌شود، بار‌ها در صحبت‌هایش می‌گفت بچه‌های من اینجا حضور دارند، با آن‌ها حرف می‌زنم و حقیقتاً هم خانه ایشان مأمن همرزمان و دوستان آن‌ها بود یا افرادی که بعد‌ها با این خانواده آشنا شده بودند، مدام رفت و آمد داشتند، وقتی این اسم را برای کتاب انتخاب کردم، با ایشان در میان گذاشتم، تأیید کرد، اما گفت، چون من در این خانه هستم، نمی‌خواهم تصور شود که به خاطر من این اسم را گذاشتید و تعریف از من می‌شود، دوست ندارم بچه‌ها که حضور فیزیکی ندارند، ولی وقتی دلم برای آن‌ها تنگ می‌شود، ماشین می‌گیرم و بهشت زهرا می‌روم، خانه آن‌ها آنجاست، کنار قبرهای‌شان می‌نشینم، با آن‌ها حرف می‌زنم، روحیه می‌گیرم و برمی‌گردم. برای همین وقتی اسم کتاب را انتخاب کردم، برشی زدم و در قسمت آخر کتاب از نام کتاب گره‌گشایی کردم که منظور از درگاه، قبور بچه‌هاست و درگاه آن خانه را می‌بوسیم، هر چند این خانه هم دست‌کمی از خانه پدری شهیدان خالقی‌پور ندارد و هر دو یکی است.

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۵۶ - ۱۴۰۱/۰۸/۱۷
0
0
چرا اسم مصاحبه شونده نیست؟
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار