سالمندی مهمترین چالش نظام مدیریتی کشور در سالهای آینده است. امروز جامعه ما در عمل وارد میانسالی شده است و تا دو- سه دهه آینده سالمندان چیزی حدود یک سوم جمعیت کشور را تشکیل خواهند داد. این اتفاق در حالی رخ میدهد که اگر ما بخواهیم این حجم از جمعیت سالمند را به خوبی مدیریت کنیم و از چالشهای آنان برای دوران سالمندی بکاهیم، ناگزیر هستیم از همین امروز برنامهریزیهایمان را آغاز کنیم و برای مواجهه با خیل عظیم سالمندان که در واقع آیینه و آینده اغلب ماست تدبیر داشته باشیم. این در حالی است که همین امروز هم سالمندان در جامعه ما با چالشهای متعددی مواجهند و کشور ما در بین ۹۷ کشور دنیا به لحاظ شاخصهای به زیستی سالمندان در رتبه ۶۴ قرار دارد. امروز هم بسیاری از سالمندان ما در حالی که تنها حدود ۱۰ درصد از جمعیت را تشکیل میدهند تحت حمایت هیچ یک از نهادهای حمایتگر اجتماعی نیستند و ناگزیرند برای جور کردن معادله دخل و خرج خود همچنان در ایام سالمندی هم کار کنند. از سوی دیگر یکی از پدیدههای مهم در حوزه سالمندی در جامعه ما پدیده زنان شدن سالمندی و تغییر ترکیب جمعیتی سالمندان به نفع زنان است. برای واکاوی چالشهای سالمندی و چگونگی مواجهه با این پدیده و برنامهریزی برای مدیریت آن از همین امروز به سراغ صالح قاسمی پژوهشگر و مسئول کارگروه جمعیت مرکز ارزیابی اجرای سیاستهای کلی نظام رفته و با وی به گفتگو نشستهایم.
آقای قاسمی، همانطور که میدانید هرم سنی جمعیت در جامعه ما به سمت سالمندی حرکت میکند و هماکنون با پدیده زنانه شدن سالمندی مواجهیم. چرا سالمندی در کشور ما زنانه شده و این مسئله چه چالشهایی را در پیشروی زنان سالمند و نظام برنامهریزی کشور قرار میدهد؟
پدیده زنانه شدن سالمندی در ایران امروز محقق است و وجود دارد. اگر بخواهیم درباره علل و عوامل این اتفاق بگوییم باید بالاتر بودن سن امید به زندگی و میانگین طول عمر در خانمها را یکی از دلایل آن دانست. معمولاً میانگین امید به زندگی در خانمها بین ۲ تا ۴ سال بالاتر از آقایان است. از سوی دیگر، چون آقایان فعالیتهای اجتماعی بیشتری دارند بیشتر در معرض سوانح و حوادث هستند به همین خاطر هم میزان مرگ ومیر در سوانح هم در خانمها کمتر است و به همین خاطر هم نسبت جنسی سالمندی کشور کاملاً زنانه است. علتش هم این است که تفاوت تعداد خانم و آقایی که در دهه ۶۰ داشتیم و تفاوت نسبت جنسی که تا حدود ۱۰۰ اتفاق میافتاده امروز به ۱۰۳ رسیده است.
این نسبت جنسی که میگویید یعنی چه؟
تعریف نسبت سنی به ازای تولد هر ۱۰۰ دختر چند پسر به دنیا میآید. امروز ۱۰۳ است، اما قبلاً ۱۰۰ بوده است با در نظر گرفتن نسبت سنی ۱۰۰ در دهه ۵۰ و تا حدودی دهه ۶۰ و با در نظر گرفتن حوادث و سوانح بیشتر برای آقایان و سن امید به زندگی بیشتر برای بانوان، سالمندی جمعیت را امروز به شکل زنانه میبینیم، اما این تفاوت آماری آنقدر محسوس و تأثیرگذار در سیاستگذاری برای پدیدههای اجتماعی نیست، اما وجود دارد.
آیا این مسئله زنانه شدن سالمندی در آینده نیز تداوم خواهد داشت؟
خیر، این مسئله تداوم نخواهد داشت. ما هر قدر جلو برویم نسبت جنسی سالمندی به تعادل زنانه مردانه میرسد و این فراوانی بانوان در سنین سالمندی کمتر و این دو آمار به هم نزدیک میشوند.
بحث دیگری که با افزایش سن هرم جمعیت و مواجه شدن با پدیده سالمندی با آن روبهرو هستیم، پدیده سالمندان تنهاست. با کاهش آمار ازدواج تجرد قطعی و افزایش آمار طلاق بدیهی است که بسیاری از این سالمندان تنها خواهند بود و کسی نیست از آنها مراقبت کند. دولت و برنامهریزان کشور باید چه تدابیر پیشگیرانهای را برای کمتر شدن این چالش اتخاذ کنند؟
ببینید موضوع سالمندان تنها یا تنهایی در سالمندی و مشکلات ناشی از آن مانند مشکلات روحی افسردگی، تنهایی افراطی و بعضی مشکلات دیگر برای همه وجود دارد و ما از آن به عنوان سندروم آشیانه خالی یاد میکنیم. دلایل آن هم بسیار زیاد است و واقعاً چند وجهی است. یکی تفاوت الگوهای فرزندآوری و سبک زندگی است. وقتی خانوادهها به سمت بیفرزندی تک فرزندی و کم فرزندی روی میآورند به طور طبیعی احتمال اینکه در دوران سالخورگی تنهایی را تجربه کنند، خیلی بیشتر میشود. از سوی دیگر همان طور که اشاره داشتید میزان طلاق و تجرد اختیاری باعث میشود درصد محسوسی از سالمندان ما تنهایی را تجربه کنیم و این تأثیرات فردی خانوداگی و بعضاً اجتماعی زیادی را میتواند ایجاد کند. از این منظر یکی دیگر از دلایل موضوع تجرد است که میتواند ناشی از تجرد اختیاری، طلاق یا تجرد ناشی از فوت همسر باشد.
آقای قاسمی، سالمندان امروز کشورمان اغلب تعداد فرزندان بیشتری دارند و کمتر تک فرزندند، اما باز هم برخی از آنها تنهایی را تجربه میکنند. آیا آماری از سالمندان تنها در شرایط فعلی کشور داریم و دلایل تنهایی این سالمندان چیست؟
نمیتوان آمار دقیق داد، اما امروز حدود ۶۰ درصد سالمندان از تنهایی رنج میبرند. این ۶۰ درصد همه بیفرزند یا کم فرزند نیستند. چه بسا بسیاری از این سالمندان فرزندانی دارند، اما به جهت اشتغالات و درگیریهای بسیار زیاد فرزندانشان در مشغلههای زندگی امکان رسیدگی به والدین در آنها کمتر شده است. البته این ریسک در والدین تک فرزند یا بیفرزند خیلی بیشتر است. بخشی از رنج بردن از تنهاییهای افراطی سالمندان امروز ناشی از این است که دوره سالمندی نیازها و اقتضائات خود را دارد که با نیازها و اقتضائات دوره جوانی فرق میکند و چه بسا بخشی از این افراد در دروه جوانی خود با هزار توجیه و دلیل به بیفرزندی و تک فرزندی روی آورده باشند در حالی که نیازها و اقتضائات دوره سالمندی متفاوت است و حالا در سنین سالمندی این نیازهایشان تأمین نمیشود.
خب طبیعتاً جامعه در برابر سالمندان و چالشهایی همچون تنهایی آنها هم مسئول است. چه تدابیری برای رفع این معضل میتوان در نظر گرفت؟
موضوع تنهایی در سالمندی امری جدی است و باید راهکارهای قانونی و فرهنگی برای فعال کردن سالمندان و همچنین فرهنگسازی برای ازدواج در میان سالمندان و داشتن زندگی سالم برای آنها داشته باشیم. از سوی دیگر راهبرد بسیار مهم و توصیه من این است که ما باید به جوانان امروزمان کمک کنیم تا بتوانیم ۳۰ سال آینده خود را ترسیم کنند. اگر جوانان ما بتوانند در یک جهش زمانی ۳۰ سال آینده خودشان را ترسیم کنند، آنگاه خواهند دید که امروز باید در الگوی فرزندآوری خود تجدیدنظر کنند تا در دروه سالمندی با چالشهای احتمالی کمتری مواجه شوند.
طبق پژوهشها ایران از نظر به زیستی سالمندان در شرایط خوبی قرار ندارد و ما رتبه ۶۴ را در بین ۹۷ کشور جهان به خود اختصاص دادهایم. با عنایت به روند پیری جمعیت و اینکه طی دو- سه دهه آینده آمار سالمندان کشورمان به چیزی حدود یک سوم آمار جمعیت میرسد باید چه برنامهای برای مواجهه با این حجم از جمعیت سالمند داشته باشیم؟
سالخوردگی جمعیت یک ترند عمومی در دنیاست و همه کشورهای جهان به سمت سالخوردگی جمعیت حرکت میکنند و اتفاقی همگانی است که در همه کشورهای دنیا دارد رخ میدهد. دلیل آن هم یکی افزایش سن امید به زندگی در بین سالمندان است و از سوی دیگر با کاهش نرخ باروری شاهد افزایش نسبت جمعیت سالمندان در جمعیت کل هستیم. اما سالخوردگی جمعیت ایران دو ویژگی منحصربهفرد دارد که ابعاد چالش سالمندی در ایران را بسیار گستردهتر و عمیقتر و آسیبهای آنرا بیشتر میکند؛ و این ویژگیها چیست؟
یکی اینکه ایران سرعت سالمند شدن را در جهان به نام خودش ثبت میکند و دوم ایران پیش از دستیابی به توسعه یافتگی، رشد اقتصادی و پیشرفت وارد فاز سالخوردگی میشود. کشورهایی در دنیا که به سمت سالخوردگی جمعیت رفتهاند این روند سالخوردگی را در یک بازه زمانی حدود ۱۳۰ تا ۱۵۰ سال طی کردهاند و به جهت این روند بسیار آرام، زیرساختها و نظام مدیریت برنامهریزی برای مواجهه با جمعیت سالمند را آماده کردهاند. همچنین به لحاظ فرهنگی خانوادگی مردم توانستهاند این را حس و درک کنند و مواجهه فرهنگی اجتماعی درستی با پدیده سالمندی اتفاق افتاده است. اما در ایران همین روندی که کشورهای دیگر در ۱۳۰ تا ۱۵۰ سال طی کردند در حدود ۲۵ تا ۳۰ سال در حال طی شدن است. در واقع سرعت سالخوردگی جمعیت ایران یک رکورد جهانی است. این سرعت بالای سالخوردگی جمعیت باعث میشود تا زیرساختهای لازم برای سالمندان آماده نشود. همچنین فهم موضوع به لحاظ همگانی، نخبگانی و مدیریتی درست اتفاق نمیافتد و نظام مدیریت و برنامهریزی آمادگی مواجهه با سالخوردگی جمعیت را نخواهد داشت.
عدم رشد و توسعه پیش از سالخوردگی جمعیت هم یکی از عواملی است که شما به عنوان مسئلهای برای تعمیق ابعاد چالشهای سالمندی در ایران از آن یاد کردید. این توسعه باید چگونه و در چه ابعادی رخ میداد که حالا اتفاق نیفتاده است؟
درباره عدم رشد و توسعه پیش از سالخوردگی جمعیت هم باید گفت بسیاری از کشورهای جهان پس از آنکه روند مدرنیزاسیون و روند توسعه و پیشرفت و رشد اقتصادی را طی کنند وارد فاز سالخوردگی جمعیت میشوند، اما ایران پیش از توسعه یافتگی و رشد اقتصادی وارد سالخوردگی جمعیت میشود و این باعث میشود پیامدهای سالخوردگی جمعیت برای ساختارهای اقتصادی، فرهنگی، خانوادگی، سیاسی، مدیریتی و سایر ساختارهای کشور بسیار زیاد باشد و این دو ویژگی ایران را متمایز میکند.
بسیاری از افراد در بازه سنی ۳۰ تا ۴۰ سال یعنی دهه شصتیها، همان سونامی سالمندان دهههای آینده را تشکیل میدهند که درصد قابل توجهی از آنها فاقد حمایتهای بیمهای و شغلی مناسب و طبعاً فاقد حقوق بازنشستگی خواهند بود. تکلیف این گروه چه میشود و چه تدبیری باید برای آنها داشت؟
بدین منظور چند کار باید اتفاق بیفتد. اولاً باید برای سالمندان و افرادی که وارد سالخوردگی میشوند زیرساختهایی برای سالمندی سالم و سالمندی فعال آماده شود. سالمندان نباید زمینگیر و خانهنشین شوند و باید فعال اجتماعی باشند و حتی بعضاً در شغلهای مختلف شاغل باشند که هم به نفع خودشان است و هم به نفع جامعه.
بسیاری از کشورها سندهایی را تحت عنوان سند سالمندی فعال طراحی کردهاند. همانطور که اشاره داشتید ما دهه شصتیهایی را داریم که خیلیهایشان احتمالاً تحت پوشش نهادهای حمایتگر اجتماعی، بیمهها و صندوقهای اجتماعی نخواهند بود. ما اقشاری را داریم که زیرساختهای لازم برای حمایت از آنها وجود نخواهد داشت. پس ما برای افزایش کیفیت زندگی سالمندان که جمیعتشان به شدت در حال افزایش است، نیاز به یک سالمندی فعال داریم. اما یک راه مواجهه جدی دیگر با پدیده سالخوردگی جمعیت این است که ما جمعیت در سنین پایین را افزایش دهیم. بدین منظور دو راه داریم یکی افزایش زادو ولد و دوم افزایش مهاجرپذیری. افزایش زاد وولد در اولویت است و اگر ساختار جمعیتی کشور به گونهای باشد که ما بتوانیم افزایش زادو ولد را رقم بزنیم این قطعاً به نفع کشور و بهتر است. اما اگر این چنین نباشد باید در کنار راهبرد افزایش زادو ولد و حمایت از فرزندآوری، راهبرد مهاجرپذیری را هم روی میز داشته باشیم.
اما مهاجرپذیری پدیدهای است که چالشهای بسیاری را در حوزههای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و حتی امنیتی به دنبال میآورد. تحت چنین شرایطی شما برای ترمیم جمعیت کشور، باز هم قائل به مهاجرپذیری هستید؟
در حوزه مهاجرپذیری باید پیوستهای جدی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ناشی از آن را هم در نظر بگیریم و از کشورهایی که نزدیکترین فرهنگها را به کشور ما دارند به صورت کاملاً هوشمند و هدفمند مهاجرپذیری داشته باشیم. اگر ما سیاست و راهبرد مشخص و نقشه کاملاً علمی و هوشمندی در این رابطه نداشته باشیم هم این اتفاق میافتد، اما خارج از اراده ما و ما در مقابل عمل انجام شده قرار میگیریم.
در نهایت اگر بخواهید از صحبتهای خود یک جمع بندی داشته باشید به چه نکاتی اشاره میکنید؟
بنده قائلم از همین الان برای مواجهه با سالخورگی جمعیت باید چند کار فوراً انجام شود و یک سند سالمندی فعال برای افزایش کیفیت زندگی و فعال شدن سالمندان باید طراحی شده و در دستور کار نهادهای کشور قرار بگیرد. دوم افزایش زادو ولد در اولویت و همزمان با آن سیاست مهاجرپذیری نخبگانی و هوشمند باید در دستور کار نظام برنامهریز باشد و باید برای آن برنامهریزی و طراحیهایی داشته باشیم.
اصلیترین چالش آینده نظام مدیریتی کشور در آینده سالخوردگی کشور است و متأسفانه عموم مردم و فراتر از آن نخبگان و برخی مدیران کشور نسبت به آن دچار غفلتی هستند که من آنرا گاهی شبیه تغافل میبینم و این نگران کننده میشود. وقتی نظام برنامهریزی کشور تعمد دارد که به این موضوع توجه نکند و بعضاً میبینیم برخی کارشناسان صحبتهای غیر علمی دارند و بعضاً سالخوردگی جمعیت را حسن میدانند به جای آنکه عیب بدانند متحیر میشوم که این براساس کدام داده و محتوای علمی است. من معتقدم ما باید به یک پویش عمومی برای تبیین سالخوردگی جمعیت ایران برسیم.