پروندههای بسیاری در فوتبال ایران مشمول زمان میشوند و راه گریزی است برای خاطیانی که نه فقط جیب فوتبال را خالی کرده که آبروی آن را نیز به حراج گذاشته اند. اما باوجود سر و صداهای زیادی که در روزهای نخست به پا میشود داستان خیلی زود با گذر زمان به دست فراموشی سپرده میشود تا گزندی متوجه مقصران داستان نشود.
فوتبال ایران مملو از این داستانهای تراژدیک است. دی کارمو، مانوئل، برانکو، کالدرون، ویلموتس و بازیکنان و مربیان بسیار دیگری که به واسطه بی کفایتی فاحش مدیران بدهیهای هنگفت و سنگینی را روی دوش فوتبال ایران، چه باشگاهی و چه ملی گذاشتند، اما آب از آب تکان نخورد و دست آخر مبالغی فراتر از آنچه که باید به دلیل کش دار شدن داستان پرداخته شد تا متضرران واقعی داستان مردمی باشند که جیبشان زده شده و فوتبال ایران که آبروویش به تاراج رفته بود. اما در هیچ یک از این موارد که البته تنها چند نمونه خاص هستند که آخرین آن (ویلموتس) داستانش همچنان ادامه دارد و به نقطه پایان نرسیده، نه فقط کسی سراغ مقصران اصلی که امثال انصاریفرد، رویانیان، تاج و ... بودند نرفت که شرایط به گونهای پیش رفت که تک تک آنها مدعی شوند و براق در چشم مردم که این خود نشان از عدم نظارت بر عملکرد مدیران فوتبال دارد و بی توجهی به بازخواست آنها بابت فجایعی که به بار میآورند. اتفاقاتی که باعث باب شدن این قبیل دست درازیها به بیت المال شود. به طوریکه امروز پرسپولیس بعد از گذشت ۶ ماه از جدایی شکوری نه فقط موفق به دریافت طلب ۷۹۲ میلیون تومانی خود از معاون اجرایی سابق باشگاه نشده که کم مانده بدهکار هم بشود! چرا که شکوری باوجود ممانعت از ارائه مدارک، مدعی است اسنادی دارد که نشان از طلبکار بودن او از باشگاه دارد نه بدهکار بودنش. اما در این گونه مواقع یک سوال مهم مطرح میشود که چرا اگر آقایان (امثال شکوری) مدرکی دارند تا قبل از آنکه داد کسی در بیاید ارائه نمیدهند؟ فرض اینکه شکوری مدارکی دارد برای طلبکار بودن از پرسپولیس یا اثبات اینکه تنخواه سفر به هند کسری نداشته باید چند ماه قبل مدارک لازم را در این زمینه ارائه میداد نه زمانی که صدای باشگاه بعد از بررسی حسابها درمی آید!
مشت، نمونه خروار است. وقتی امثال شکوری به وضوح میبینند با متخلفان بزرگتر از آنها کوچکترین برخوردی نمیشود با قدم گذاشتن در این مسیر خود را موظف به پاسخگویی نمیکنند و چه بسا مدرکی هم اگر دارند نگه میدارند برای روز مبادا. البته اگر کار به آنجا بکشد و داستان بعد از یک گرد و خاک کوچک مثل همیشه به سرعت به دست فراموشی سپرده نشود