کد خبر: 1071409
تاریخ انتشار: ۱۴ آذر ۱۴۰۰ - ۱۳:۴۳
گفت‌وگوی «جوان» با گلستان جعفریان، نویسنده کتاب «پاییز آمد» با محوریت زندگی سردار شهید احمد یوسفی
کتاب «پاییز آمد» به قلم گلستان جعفریان با لحنی صمیمی و دلنشین به زندگی سردار شهید احمد یوسفی می‌پردازد. شهید یوسفی ششم مهر ۱۳۶۵، با سمت فرمانده واحد مهندسی رزمی در ارتفاعات لاری بانه به شهادت رسید.
احمد محمدتبریزی

کتاب «پاییز آمد» به قلم گلستان جعفریان با لحنی صمیمی و دلنشین به زندگی سردار شهید احمد یوسفی می‌پردازد. شهید یوسفی ششم مهر ۱۳۶۵، با سمت فرمانده واحد مهندسی رزمی در ارتفاعات لاری بانه به شهادت رسید. کتاب «پاییز آمد» تصویری کامل از سبک زندگی شهید در کنار خانواده و دوستانش ارائه می‌دهد و موجب شناخت خوانندگان از این شهید بزرگ می‌شود. با گلستان جعفریان درباره دلایل نوشتن این کتاب و جذابیت‌هایی که شخصیت شهید یوسفی برای پردازش و کار داشته به گفتگو پرداختیم که در ادامه می‌خوانید.

چطور زندگی شخصیتی مثل شهید احمد یوسفی را برای نگارش کتاب جدیدتان انتخاب کردید؟
معمولاً من ترجیحم این است که سراغ راوی‌هایی بروم که خیلی شناخته شده نیستند. احمد یوسفی در زنجان خیلی بنام است، ولی ما نمی‌دانیم سرداری مثل ایشان چه سبک زندگی و نقشی در جنگ داشته است. شهید یوسفی برای من انسان عجیبی است. قبل از نگارش کتاب، دست‌نوشته‌ای ۳۰ صفحه‌ای از همسر شهید به دستم رسید که به من گفتند آن را مطالعه کنم تا ببینم می‌شود از آن کار بلند دربیاید یا نه. رویکرد من با سوژه‌ها این است که می‌خواهم با آن‌ها چالش داشته باشم و ببینم مسئله من از این کار چی هست. چون به اندازه کافی در حوزه تبلیغی ادبیات پایداری ما حرف زده‌ایم و کتاب منتشر کرده‌ایم و نمی‌خواستم کار کلیشه‌ای انجام دهم. متن را که خواندم رگه‌هایی از آنچه که بتوانم کار را به سمت متفاوت بودن ببرم، یافتم.

این متفاوت بودن را در چه چیز‌هایی می‌دیدید؟
وقتی صفحات را خواندم فهمیدم پدر خانم فخر‌السادات موسوی سرهنگ ارتش بوده و در یک خانواده نسبتاً مرفه بزرگ شده. مادرش زنی است که نگاهش به نقش زن خیلی مدرن است و می‌گوید دختران من باید کار و تحصیل کنند یا باید در سن ۲۵ سالگی به بالا ازدواج کنند. حال چنین کسی می‌آید احمد یوسفی را انتخاب می‌کند که پدرش دستفروش است، در یک خانواده شلوغ به دنیا آمده، فقیر است و به لحاظ سطح خانوادگی در سطح فخرالسادات نیست. اما فقر احمد یک فقر مادی است و احمد در خانواده‌ای است که کتاب خواندن جزو تفریحات‌شان است. احمد فقر فرهنگی ندارد و شاید همین دلیل انتخاب فخرالسادات است. برایم معما بود این دو نفر که آن‌قدر متفاوت هستند چطور به سمت هم جذب می‌شوند. از حوزه هنری خواستم که به این دست‌نوشته بسنده نکنیم و من یک سفر به زنجان بروم و خانم موسوی را از نزدیک ببینم. می‌خواستم ببینم ایشان زنی هست که جسارت رفتن به سمت روایتی متفاوت از زندگی‌اش را دارد یا اینکه خیلی انعطاف نشان نمی‌دهد و من یک روایت تک را خواهم داشت. به زنجان سفر کردم و متوجه شدم خانم موسوی از بابت گفتن خیلی حرف‌ها نگرانی و اضطراب دارد. با این حال حس کردم می‌شود این زن را، چون آدم کتابخوانی هست قانع کرد که بیاید و نوع متفاوتی از روایت را درباره زندگی‌اش بگوید. به این شکل کار شروع شد.

چه تفاوت‌هایی میان زندگی خانم لشگری در کتاب «روز‌های بی‌آینه» و خانم موسوی در «پاییز آمد» توجه‌تان را جلب کرد؟
«روز‌های بی‌آینه» از نگاه خودم یک کتاب ویژه و ماندگار است و تاریخ واقعی روایت مردان و زنان ماست. این کتاب خانواده را با جنگ و سیاست گره می‌زند. زنانی مثل فخرالسادات موسوی و فاطمه ناهیدی در زندگی ایدئولوژی برایشان اصل است و خودشان با انقلاب همراه هستند و با انتخاب‌های‌شان خودشان را به چالش می‌کشند. اما آدمی مثل منیژه لشگری برای من یک معماست. خودش می‌گفت جنگ می‌آید و مثل یک طوفان به زندگی‌ام می‌زند. این یک نگاه متفاوت نسبت به بحث جنگ است. اینکه زنی طوفان‌زده شده و چطور در برابر این طوفان پایمردی می‌کند جذابیت دارد. دختری که روی پر قو بزرگ شده و در خانه پدر هیچ چیزی کم نداشته می‌آید با یک خلبان امریکا رفته و مدرن ازدواج می‌کند. بعد زندگی‌اش قبل از شروع جنگ دستخوش حادثه می‌شود و به مدت ۱۴ سال هیچ خبری از شوهرش ندارد. «روز‌های بی‌آینه» واقعاً کتاب پیچیده‌ای است و از هر لحاظ پیچیدگی‌های خودش را داد و تاریخ گویای مردان و زنان جنگ است. از این منظر «روز‌های بی‌آینه» با «پاییز آمد» کاملاً متفاوت است و می‌توانم بگویم دو اثر آخر من مشخص‌ترین نوع تفکر و نگاه من به ادبیات پایداری است. یعنی آیا ما فقط باید زن‌هایی را ببینیم که خودشان مسیرشان را انتخاب کرده‌اند یا باید زن‌هایی که در این مسیر ساخته شده‌اند و پایمردی کرده‌اند را هم مشاهده کنیم.

کتاب «روز‌های بی‌آینه» ضرباهنگ تندی دارد، ولی کتاب «پاییز آمد» آرام‌تر پیش می‌رود. خودتان نگران کم شدن جذابیت کار به خاطر کم بودن فراز و فرود‌ها نیستید؟
«روز‌های بی‌آینه» ضربان قلب تندی دارد و فراز و فرود‌های زیادی دارد. در «پاییز آمد» نوعی از روابط عاشقانه مطرح می‌شود که تا الان در کلام بوده و حالا در رفتار مشاهده می‌شود. نوعی از رفتار شهید در کتاب ترسیم می‌شود که برای خواننده تازگی و جذابیت دارد. مثلاً جایی از کتاب نمی‌خوانیم که شهید در حال نماز خواندن است، چون از رفتار و عملکرد احمد یوسفی مشخص است که چه پایبندی و قیودی به احکام اسلامی دارد. من در کتاب روی احساسات احمد متمرکز می‌شوم که چطور از یک خانواده مذهبی و سنتی با فخرالسادات که از یک خانواده ارتشی است که در یک شهر بزرگ پرورش یافته روبه‌رو می‌شود. شهید به فخرالسادات اجازه بروز می‌دهد و او را در همان چارچوبی که هست می‌پذیرد. احمد خیلی نگاه مدرنی به زن و زندگی دارد. روز عید غدیر همکاران شهید یوسفی در بسیج می‌گویند این هدیه را به سیده‌خانم بدهید و این روز را از طرف ما به ایشان تبریک بگویید، ولی احمد می‌گوید ایشان خودش شخص مستقل دارد و خودتان به منزل‌مان بروید و به ایشان تبریک بگویید. حتی فخرالسادات از نگاه باز احمد نگران می‌شود و می‌گوید اینجا شهر کوچکی است و مردم برای‌مان حرف درست می‌کنند، ولی شهید می‌گوید اگر رفتار و کار درست باشد حرف هم درست می‌شود. شهید یوسفی به نوعی می‌خواهد این رفتار‌ها را به فرهنگ تبدیل کند و بگوید زن هویت مستقل دارد. یا به همسرش می‌گوید من نمی‌خواهم تو فقط بچه‌دار شوی بلکه باید تحصیلت را ادامه دهی و کار کنی. شهید احمد یوسفی با وجود اینکه آدم ایدئولوگ و دینداری است، ولی این دینداری و تعصبش به دین باعث نمی‌شود که زندگی طبیعی را از همسر خودش دریغ کند. این نگاه متفاوتی است که من وارد کتاب کرده‌ام. شاید «پاییز آمد» ضربان قلب «روز‌های بی‌آینه» را نداشته باشد، ولی بسیار عمیق‌تر از آن کتاب است. اینجا الگو‌هایی را ارائه می‌دهیم که نیاز امروز جامعه است. امروز بین جامعه و خانواده رشته اتصال قطع شده و خانواده به جامعه با نگاه ترس و جامعه به خانواده با نگاه تعصب نگاه می‌کند. در حالی که در این کتاب جامعه و خانواده با هم پیوند دارند. در کتاب «پاییز آمد» خواستم طرز فکر و پیوند اجتماع و خانواده و تفکر مدرن شهید را نشان بدهم و بگویم ایدئولوژی مانع زندگی شاد و طبیعی نمی‌شود و بلکه می‌تواند محرکش هم باشد و معنادارترش هم بکند.

پس می‌توان نقاط قوت کتاب را عمق عشق بین این دو نفر دانست؟
چنین موضوعی باید درست مطرح شود. مثلاً جایی فخرالسادات خواب می‌بیند که احمد سر ندارد و شهید شده و در خواب اشک می‌ریزد که احمد از خواب بیدارش می‌کند و می‌گوید فخرالسادات چه شده؟ چرا اشک می‌ریزی؟ و او خوابش را تعریف می‌کند. احمد پیشانی‌اش را می‌بوسد و می‌گوید اگر تو در خواب این‌طوری برایم اشک می‌ریزی در بیداری برای شهادتم چه کار می‌کنی. برخی من را نکوهش می‌کنند و می‌گویند تو وارد اتاق خواب شهید شده‌ای، ولی چرا من وارد اتاق خواب شهید شدم؟ اگر من وارد اتاق خواب شهید نشوم و این صحنه را توضیح ندهم و کلام عاشقانه را به رفتار عاشقانه تبدیل نکنم اصلاً نمی‌توانم به عمق رابطه پی ببرم. کسی که در سال دوم ازدواجش با شهید چنین خوابی می‌بیند نشان می‌دهد شوهرش را عاشقانه می‌پرستد. احمد هم برای آرامش همسرش می‌گوید این‌ها خواب‌های پریشان توست و اصلاً او را آشفته نمی‌کند که بگوید منتظر شهادت من باش. هیچ جا نمی‌گذارد این خواب‌های دردناک باز شود. حتی به همسرش می‌گوید از زندگی حالت لذت ببر و نگران آینده نباش. یا در اولین شب عقدشان می‌بینیم که شهید احمد یوسفی به همسرش می‌گوید تا زمانی که خودت نخواستی نمی‌خواهد حجابت را جلوی من برداری و راحت باش؛ و فخری می‌گوید آن شب آرام‌ترین شب زندگی‌ام بود. این‌ها اوج انسانیت است و باید گفته شود. من از بیان این موارد می‌خواهم احترام در حد اعلای یک مرد به یک زن را نشان بدهم. اینکه می‌خواهیم چه بگوییم مهم است. محقق باید بداند به خاطر چه چیزی راجع به روابط خصوصی شهدا حرف می‌زند وگرنه گفتن این موارد جز اینکه ما را به شهدا مدیون کند سود دیگری ندارد. به نظرم این کار هم خیلی پیچیده و پرفراز و نشیب است و فلسفه‌ای در آن هست. در «پاییز آمد» یک روایت عاشقانه، ادبی، فلسفی داریم. پشت این کار فلسفه زندگی یک شهید که نگاه مدرنی دارد نهفته است.

چالشی برای بیان این مسائل نداشتید؟
بسیار چالش داشتم. حتی با خود راوی هم چالش داشتم. وقتی چاپ اول کتاب منتشر شد پسر بزرگ شهید به من زنگ زد و گفت حاج‌خانم دارد اشک می‌ریزد، چون مواردی که می‌خواسته حذف شود، حذف نشده و این کتاب باید جمع شود. من سه سال با این خانواده زندگی کرده‌ام و خلق حاج‌خانم را می‌شناختم. ایشان در طول کار تردید داشت که آیا بهتر است این موارد گفته شود یا نه، فقط باید مطمئن می‌شد که لازم است این‌ها گفته شود. من به پسر شهید گفتم به حاج‌خانم بگوید وقتی پدر و مادر ایشان می‌گویند ما برای مراسم عقدت تهران نمی‌آییم و هنوز فرصت هست برگردی، ولی ایشان تنها عقب ماشین احمد می‌نشیند و در برف و بوران به تهران می‌آید آن زمان با چه شجاعتی احمد را انتخاب کردی و الان برای چاپ کتاب هم همان شجاعت لازم است. همین هم شد و دیگر حاج‌خانم موضوع را ر‌ها کرد. برای رونمایی به تهران آمد و بازخورد جوانان را دید و الان در زنجان بازخورد‌ها را دیده و حال ایشان دگرگون شد و مدام به من می‌گوید دعای خیرم پشت سر توست. خودش فهمید این چیز‌ها نه تنها از کرامت او کم نکرده بلکه به کرامت او افزوده است. این همان نگاه متفاوت است و محقق جنگ باید با نگاه متفاوتی به راوی برسد. دیگر خاطرات عجیب و غریبی مثل زندگی منیژه لشگری وجود ندارد و شما باید نگاه متفاوتی داشته باشید. اگر بحث‌های اعتقادی را با چالش منتقل نکنیم همان بحث تبلیغی و شعاری می‌شود.

با توجه به مخالفت‌های پدر فرخ‌السادات موسوی، در انتهای کتاب این سؤال پیش می‌آید که حرف‌های پدر درست درمی‌آید و در نهایت تنهایی و سختی نصیب دخترش می‌شود؟
این سؤال خیلی از خوانندگان جوان کتاب بود که آیا فخرالسادات الان از انتخابش راضی است؟ این دو آدم می‌خواهند کنار هم رشد کنند و ازدواج را هم دلیل رشد خودشان می‌بینند. شما وقتی می‌خواهید رشد کنید قطعاً درد خواهید کشید و این یک قانون است. ما می‌گوییم نباید از چالش‌های زندگی فرار کنیم و این چالش‌ها در زندگی سکوی پرش می‌شود. وقتی می‌گوییم عشق زمینی می‌تواند پیوند‌دهنده عشق الهی باشد این یک زندگی معناگرایانه است. خانم موسوی با دو فرزند پس از شهادت احمد زندگی پرچالشی را تجربه می‌کند و شرایط سختی را می‌گذراند و همچنان می‌گوید من از انتخابم بسیار خرسندم. شاید از لحاظ ظاهری تصور کنید حق با پدر بوده، اما چون فخرالسادات می‌خواست دچار چالش شود و معتقد بود چالش باعث رشدش می‌شود با شهادت احمد، نمی‌توان روی حرف پدر صحه گذاشت و گفت این انتخاب اشتباه بوده است.

چرا در کتاب از برادر شهید یوسفی یا از اتفاقات پشت جبهه کمتر صحبت به میان آمده. به نظر خلأ نپرداختن به شخصیت‌ها و حوادث دیگر در کتاب احساس می‌شود.
این نکته را خوانندگان دیگر هم به من گفته‌اند و این موضوع یکی از چالش‌های من با کتاب زندگی همسران شهداست. اگر دقت کنید می‌بینید فقط تصویر فخرالسادات روی جلد کتاب آمده یا در کتاب «روز‌های بی‌آینه» شهید لشگری در پس زمینه قرار دارد و ما عکس منیژه را روی جلد داریم. این زن‌ها خیلی تنها هستند و خوشحالم که در کتاب «پاییز آمد» فقط تصویر خانم موسوی روی جلد است. تنهایی این زن و پیچیدگی این انتخاب از روی جلد مشخص است. هنوز به این نکته نرسیده‌ام که این موارد را در کتاب بیاورم. شاید در اثر بعدی‌ام به این نتیجه برسم که به نقش شهید در جبهه و فعالیت‌های اجتماعی‌اش بیشتر بپردازم. شهید یوسفی شخصیت پیچیده‌ای دارد و آدم خیلی مؤثری در جنگ بوده و یادداشت‌های عجیبی از شهید می‌خوانیم. من به این موارد نپرداختم، چون اعتقاد دارم من می‌خواهم شهید را از زبان همسرش بشناسم. همسر شهید از حضور شهید در جبهه چیزی نگفت و اگر می‌گفت در کتاب می‌آوردم. وقتی این موارد را نگفته بدان معناست که این فضا چقدر از ذهن فخرالسادات دور است. حس می‌کند اگر بداند وقتی احمد جنگ می‌رفته چه شرایط سختی داشته، این دوری را تاب نمی‌آورده. در «روز‌های بی‌آینه» هم وقتی حسین می‌خواهد از خاطرات اسارت بگوید منیژه می‌گوید من نمی‌خواهم بشنوم.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار