زندگی شهری و الزامات آن شرایط متفاوتی را برای زنان و خانوادههای شهری نسبت به زنان و خانوادههای روستایی پدید آورده است. زنان در زندگی شهری اغلب شاغل هستند و اغلب دختران شهری به دانشگاه میروند و تحصیلات دانشگاهی دارند. همین شاغل بودن و حضور زنان برای ساعتهای طولانی در خارج از خانه و محیطهای اجتماعی و کاری هم میتواند آنان را در معرض برخی آسیبها قرار دهد.
ساختار خانواده در زندگیهای شهری به اندازه خانوادههای روستایی منسجم و گسترده نیست. ازدواجها در خانوادههای شهرنشین لزوماً بین آشنایان و بستگان رخ نمیدهد و گاهی اوقات شاهد تفاوتهای عمیق فرهنگی بین زوجهای شهری هستیم. مسائلی از این دست آسیبهای زنان در شهرها و زندگی شهرنشینی را هم از آسیبهایی که زنان در زندگیهای روستایی متحمل میشوند متفاوت کرده است.
این مسئله در کلانشهرهایی همچون پایتخت جدی است. طلاق یکی از آسیبهایی است که در شهرها و به ویژه کلانشهرها زنان و خانوادهها را به شکلی جدی با خود درگیر میکند.
در برخی مناطق پایتخت آمار فرد شدن زوجها به یک طلاق از هر دو ازدواج رسیده است. طلاق برای زنان آغاز بسیاری از آسیبهای اجتماعی است.
زنان مطلقه در زندگیهای شهری اگر دارای تحصیلات و شغل مناسب باشند با چالشهای کمتری دست و پنجه نرم میکنند، اما بسیاری از زنان مطلقهای که سرپرست خانوار هم هستند در کلانشهری همچون تهران فاقد مهارتهای لازم هستند و نداشتن مهارت و توانمند نبودن موجب میشود تا شرایط سختی بر زندگی آنان تحمیل شود. از سوی دیگر در محیطهای شهری و به خصوص کلانشهرها با آسیبهایی همچون اعتیاد و کارتنخوابی زنان هم مواجهیم. آسیبهایی که نشان میدهد زنان به جز در حوزههای اقتصادی، در زمینههای روانی و فرهنگی هم باید مورد حمایت قرار گرفته و توانمند شوند و بخشی از این حمایت و توانمندسازی میتواند از سوی مدیریت شهری یعنی شهرداری و شورای شهر صورت پذیرد؛ اتفاقی که کمتر شاهد آن بودهایم و کارنامه پنج دوره شوراهای شهری عملکرد محسوسی در حوزه زنان و خانواده ندارد.
محیطهای روستایی، اما محیطهای کوچکی است که تمامی اعضای این جامعه یکدیگر را میشناسند و به نوعی ارتباط خویشاوندی دارند. همین مسئله هم در محیطهای روستایی امنیت بیشتری را پدید میآورد. زنان روستایی اغلب زنانی خانهدار هستند که به مشاغل خانگی و صنایع دستی اشتغال دارند و این مسئله موجب میشود تا آنان در کانون خانواده و در کنار رسیدگی به امور روزمره زندگی بتوانند در حوزه معیشتی و اقتصاد خانواده هم نقشآفرینی کنند. از سوی دیگر اغلب هنرهای سنتی و اصیلی که منبع درآمد زنان روستایی است، توانمندیهایی است که آنها از همان دوران کودکی و در کانون خانواده آموختهاند. در واقع توانمندسازی زنان در جوامع روستایی فرآیندی است که در زندگی روزمره آنها اتفاق میافتد و موجب میشود تا دخترکان روستایی از همان سنین کودکی با هنرها و صنایع دستی همچون گلیمبافی، قالیبافی، سبدبافی و هنرهایی نظیر این آشنا شوند و آشنایی با این هنرها فرآیند توانمندسازی زنان روستایی را به شکل سیستماتیک شکل میدهد و در واقع ساختار اجتماعی و خانوادگی زنان و دختران روستایی را در زمینههای اینچنینی توانمند بار میآورد. زنان و دختران روستایی شاید در حوزه توانمندیهای اقتصادی افرادی خودکفا باشند، اما آنها هم در زمینههای فرهنگی، روانی و سلامت نیازمند توانمندسازی هستند تا بتوانند زندگی بهتر و سلامتتری را تجربه کنند. تفاوت شرایط زندگی و ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در جوامع روستایی و شهری برنامهریزیهای متفاوتی را میطلبد و به همین منظور لازم است تا مدیریت شهری و روستایی که در قالب شوراهای شهر و روستا نقشآفرینی میکنند برای بهبود سبک زندگی زنان به عنوان زیربنای خانواده و جامعه، برنامهریزیهای متناسب با شرایط را داشته باشند.
شورای شهر تهران در توانمندسازی زنان و رسیدگی به امور مرتبط با آنان و آسیبهای زنان و زندگی شهری تاکنون نقشآفرینی محسوسی نداشته است. در طول چند ماه حضور شورای شهر ششم هم هنوز اتفاق خاصی را در حوزه مدیریت شهری و همچنین حوزه زنان و خانواده شاهد نبودهایم. هرچند هنوز برای قضاوت زود است و اهالی ساختمان بهشت هنوز اول راه چهار ساله مدیریت شهری هستند.