کد خبر: 1015786
تاریخ انتشار: ۲۸ مرداد ۱۳۹۹ - ۰۶:۳۰
«رویداد ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در آیینه یک بازاندیشی» در گفت و شنود با محمدمهدی عبدخدایی
در قضیه ۲۸ مرداد همه ضرر کردند. در واقع، چون همه نیرو‌ها از هم جدا شدند و وحدتشان را از دست دادند ۲۸ مرداد به وجود آمد و پای امریکا به ایران باز شد و ۲۵ سال در ایران حکومت کرد. یادم هست که در سال ۱۳۳۲ نواب صفوی در روزنامه «منشور برادری» نوشت: «امروز پای امریکا را در کشور باز می‌کنید و بعد‌ها باید ۲۵ سال تلاش کنیم و شهید و کشته بدهیم تا امریکا را از کشور بیرون کنیم»
سمانه صادقی
سرویس تاریخ جوان آنلاین: در رویداد ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، حلقه‌های مفقوده فراوانی وجود دارد. به واقع منتفعین و متضررین این واقعه، هریک از منظر خویش به آن پرداخته‌اند. در گفت و شنود با محمدمهدی عبدخدایی دبیر کل کنونی فدائیان اسلام، سعی کرده‌ایم تا جنبه‌هایی از این رخداد را مورد بازخوانی قرار دهیم. امید آنکه تاریخ‌پژوهان نهضت ملی و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.
 
به نظر شما پیدایش ۲۸ مرداد ریشه در چه عواملی داشت؟

بسم‌الله الرحمن الرحیم. آن گونه که بسیاری از جامعه‌شناسان مطرح می‌کنند ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ریشه در اقداماتی داشت که رئیس دولت انجام داد. اگر بعد از ۶۷ سال، وقایع روز‌های منتهی به ۲۸ مرداد را مرور کنید به این نتیجه می‌رسید با توجه به وجهه خوبی که دکتر مصدق در میان مردم از آن برخوردار بود، این حادثه‌ای نبود که به شکلی ناگهانی به وجود بیاید. ۱۳ ماه قبل از ۲۸ مرداد، در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ دکتر مصدق از شاه درخواست می‌کند که وزارت دفاع یا وزارت جنگ را به او واگذار کند تا علاوه بر اینکه نخست‌وزیر است وزیر دفاع هم باشد، اما شاه در پاسخ می‌گوید وزارت دفاع از اختصاصات و اختیارات فرماندهی کل قواست. در آن زمان شاه فرمانده کل قوا بود و می‌خواست این وزارت را برای خودش محفوظ بدارد. دکتر مصدق هم نظرش این بود که، چون بعد از نخست‌وزیر شدنش دست‌هایی در کار هستند که نمی‌گذارند ایشان اقدامات مورد نظرش را انجام بدهد، بنابراین لازم می‌دانست وزارت دفاع را هم در اختیار داشته باشد. با رد درخواست دکتر مصدق از سوی شاه، دکتر مصدق در نامه‌ای به شاه نوشت: اگر اعلیحضرت وزارت دفاع را به من تفویض نکنند، من از خدمت معذورم و مجبور به استعفا هستم. شاه که شرایط زمانی را نمی‌شناخت و نمی‌دانست در آن روز‌ها چه مسائلی در کشور مطرح هستند و آیت‌الله کاشانی و جبهه ملی چقدر در میان ملت نفوذ دارند و عدم انعطاف در مقابل شرکت نفت چقدر زمینه‌های فکری دکتر مصدق را درجامعه جلو انداخته و باعث رضایت مردم از دکتر مصدق شده، استعفای دکتر مصدق را می‌پذیرد و فرمان نخست‌وزیری احمد قوام را صادر می‌کند. احمد قوام هم مردم را نمی‌شناخت و نمی‌دانست در چه زمانی زندگی می‌کند. او فکر می‌کرد هنوز شرایط مثل سال ۱۳۲۵ یا ۱۳۲۶ است که، چون به مسکو رفته و با استالین مذاکره کرده و توانسته او را قانع کند که نیروهایش را از ایران بیرون ببرد و پیشه‌وری را فراری دهد و آذربایجان را به مام میهن بازگرداند، قهرمان ملی است. در حالی که شرایط سال ۱۳۳۱ با سال ۱۳۲۵ بسیار تفاوت کرده بود. حالا دکتر مصدق نخست‌وزیر است که درخواست ملی شدن نفت را داده و شعار‌های ملی را مطرح کرده است و آقای آیت‌الله کاشانی هم از او حمایت می‌کند. بنابراین قوام‌السلطنه اعلامیه تندی می‌دهد که «کشتیبان را سیاستی دگر آمد و من اجازه نمی‌دهم روحانیون در سیاست دخالت کنند و دادگاه انقلابی تشکیل می‌دهم و...» آقای سجادی هم بیانیه قوام‌السلطنه را از رادیو می‌خواند و زمینه‌هایی به وجود می‌آیند که شهر به‌هم می‌ریزد و در ۳۰ تیر مردم قیام می‌کنند و افرادی کشته می‌شوند. در نتیجه شاه از دکتر مصدق می‌خواهد که وزارت دفاع را بپذیرد و قوام‌السلطنه برکنار می‌شود و دکتر مصدق یک پیروزی سیاسی به دست می‌آورد. بنابراین دکتر مصدق به عنوان قهرمان ملی نخست‌وزیر می‌شود و در مجلس دو طرح می‌دهد که یکی آزادی خلیل طهماسبی و دیگری مصادره اموال قوام است. مجلس این دو طرح را تصویب می‌کند و خلیل طهماسبی که رزم‌آرا را کشته بود، آزاد می‌شود، اما دولت مصادره اموال قوام را اجرا نمی‌کند. به‌تدریج از وجهه دکتر مصدق کم می‌شود و در همین مدت بین دکتر مصدق و آیت‌الله کاشانی هم اختلاف می‌افتد و در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، آقای دکتر مصدق دیگر دکتر مصدق ۳۰ تیر ۱۳۳۱ نیست که با اعلامیه آیت‌الله کاشانی سراسر ایران تعطیل شود و مردم به‌خاطر او قیام کنند و او را دوباره سرکار بیاورند.

البته در همان دوران قوام‌السلطنه توسط مجلس استیضاح شد.

بله. او را استیضاح کردند که به چه حقی با استالین مذاکره کردی و به او قول نفت شمال را دادی؟ او هم در پاسخ می‌گوید این کار را در ازای اینکه نیرو‌های متجاسرین و نیرو‌های پیشه‌وری از ایران خارج شوند، انجام دادم. بعد از آن قوام‌السلطنه از مجلس درخواست رأی اعتماد کرد ولی مجلس به او رأی اعتماد نداد و با وجود آنکه قوام در جامعه به عنوان شخصیتی مطرح بود که توانسته پیشه‌وری، غلام یحیی و نیرو‌هایی را که درخواست تجزیه ایران را داشتند، مثل قاضی محمد که می‌خواست کردستان را مستقل کند، فراری بدهد و آذربایجان و کردستان را به مام میهن برگرداند دولتش سقوط کرد.

ماجرای شکست کودتا در مرحله اول چه بود؟

پس از به نخست‌وزیری رسیدن دکتر مصدق وقایعی پیش می‌آید که یکی از آن‌ها قتل سرتیپ افشار طوس، رئیس شهربانی است. دکتر مصدق، دکتر بقایی و مکی و عده‌ای از نمایندگان را که قبلاًَ جزو جبهه ملی بودند متهم کرد که در توطئه قتل رئیس شهربانی دست داشته و او را به کوه‌های تِلو برده و کشته‌اند. همین مسئله باعث شد دکتر مصدق از مجلس تقاضای سلب مصونیت از این نمایندگان را بکند تا او بتواند آن‌ها را دستگیر کند ولی مجلس سلب مصونیت را نمی‌پذیرد و، چون انحلال مجلس شورا و مجلس سنا در اختیار شاه بود و او می‌توانست فرمان انحلال را بدهد، دکتر مصدق اعلام می‌کند که با این مجلس نمی‌تواند کار کند و از شاه تقاضا می‌کند که مجلسین را منحل کند. شاه زیر بار این مسئله نمی‌رود بنابراین دکتر مصدق تصمیم می‌گیرد به وسیله رفراندوم، مجلس را منحل کند و همین کار را هم می‌کند و کشور بدون مجلس می‌شود. طبق قانون اساسی که در مجلس مؤسسان سوم تصویب شده بود، در نبود مجلس، شاه می‌تواند نخست‌وزیر را عزل و نصب کند. شاه هم از این موقعیت استفاده و در ۲۵ مرداد نامه عزل دکتر مصدق از نخست‌وزیری و نصب سرلشکر زاهدی را به عنوان نخست‌وزیر امضا می‌کند. ساعت ۱۱ شب سرهنگ نصیری به عنوان فرمانده گارد از سوی شاه به منزل دکتر مصدق مراجعه و استعفای او را به دستش می‌دهد. متین دفتری، مشاور و خواهرزاده دکتر مصدق می‌گوید خوب است سرهنگ نصیری و گارد آورنده نامه بازداشت شوند. به دستور مصدق این کار انجام می‌گیرد و صبح روز بعد اعلام می‌شود که شاه می‌خواسته کودتا کند و رئیس دولت، کودتا را خنثی کرده است.

گویا شاه بعد از امضای نامه عزل دکتر مصدق به بغداد فرار می‌کند؟

شاه که در زمان ابلاغ نامه عزل دکتر مصدق در رامسر به سر می‌برد بلافاصله پس از اطلاع از شکست کودتا با هواپیمای شخصی به بغداد فرار کرد. هر چند بعد از آن طرفداران شاه اعلامیه‌ای منتشر کردند که بر اساس قانون اساسی آقای دکتر مصدق باید مستعفی بشود.

در این بخش بد نیست اشاره‌ای داشته باشید به رخداد ۲۸‌مرداد که چطور صورت گرفت؟

پس از دستگیری سرهنگ نصیری و خنثی شدن کودتا، جبهه ملی در ۲۷ مرداد میتینگی را برگزار می‌کند که در آن دکتر فاطمی، دکتر شایگان، شمشیری و شاه‌حسینی سخنرانی می‌کردند. دکتر شایگان در آن میتینگ اعلام می‌کند که در جریان عزل دکتر مصدق آن متاعی که قرار بود به تهران بیاید به بغداد رفت که در واقع منظور شایگان این بود که شاه قرار بود به تهران بیاید ولی به بغداد فرار کرد. دکتر فاطمی هم در آن میتینگ می‌گوید: «این دربار ننگین روی دربار سیاه فاروق را سفید کرد.» بعد هم نشان همایونی‌ای را که شاه به او داده بود، برمی‌دارد و از سینه‌اش به زمین می‌زند و می‌گوید: «من این نشان را دیگر هیچ وقت به سینه خود نمی‌زنم.» در روز‌های ۲۵، ۲۶ و ۲۷ اوضاع کشور ظاهراً آرام است، ولی در روز ۲۸ مرداد یکمرتبه ورق برمی‌گردد و عده‌ای با حرکت از جنوب شهر شعار جاوید شاه! جاوید شاه! سر می‌دهند. این حرکت باعث می‌شود دکتر مصدق در ساعت ۲ بعد از ظهر از خانه‌اش فرار کند و به خانه دکتر معظمی برود، هرچند دو روز بعد خودش را تحویل می‌دهد. اردشیر زاهدی نیز که تا آن روز پنهان شده بود در ساعت ۲ بعد از ظهر به اداره رادیو در میدان ارگ می‌رود و اعلام می‌کند من نخست‌وزیر قانونی هستم و به همین راحتی ۲۸ مرداد روی می‌دهد. دکتر مصدق که می‌خواست شورای سلطنت تشکیل بدهد و تکلیف شاه را معین کند در عرض سه روز دولتش سقوط می‌کند و شاه که از بغداد به رم رفته بود به کشور بازمی‌گردد.

به نظر می‌رسد دکتر مصدق از رویداد ۲۸ مرداد چندان هم ناراضی نبوده، به خاطر اینکه به‌هیچ وجه مردم را به مقاومت دعوت نمی‌کند. در این باره چه تحلیلی دارید؟

نکته مهم این است که در آن دوران مردم آماده مقاومت نبودند. ببینید در اسفند ۱۳۳۱ استالین در روسیه می‌میرد و دولت جدیدی روی کار می‌آید که مخالف استالین است و موجب می‌شود رئیس‌جمهور باکو را اعدام کنند. در این زمان خروشچف، روی کار می‌آید و در کمینترن مرکزی حزب کمونیست شوروی اختلاف می‌افتد و آن‌ها حمایتشان را از احزاب خارج از کمینترن سلب می‌کنند و در نتیجه حزب توده، حمایتی را که باید از روسیه و سفیر روسیه بگیرد، دریافت نمی‌کند. از طرف دیگر دکتر مصدق که در سیاست موازنه منفی ابتدا می‌خواست به وسیله امریکایی‌ها، انگلیسی‌ها را از کشور بیرون کند، بعد از سفر به واشنگتن متوجه می‌شود که امریکا و انگلیس دستشان در یک کاسه است و هر دو از هم حمایت می‌کنند و اینکه او بخواهد به وسیله امریکایی‌ها، انگلیسی‌ها را بیرون کند امکان‌پذیر نیست. به همین دلیل می‌گوید: «خوب است روی سردر سفارت امریکا نوشته اینجا کنسولگری انگلیس است.» در این زمان دکتر مصدق به حزب توده متوسل می‌شود و دست این حزب را برای فعالیت در ایران باز می‌گذارد و حزب توده هم اعلامیه نگهبانان آزادی را منتشر می‌کند ولی همان‌طور که گفتیم، چون استالین مرده و کمینترن دیگر از حزب توده حمایت نمی‌کند، این حزب پشتوانه قوی خود یعنی روس‌ها را از دست داده و به همین خاطر در ۲۸ مرداد اصلاً اعضای حزب توده و اعضای جمعیت ملی مبارزه با شرکت‌های استعماری نفت و طرفدارانشان از خانه‌هایشان بیرون نمی‌آیند. در این زمان دکتر مصدق تنها می‌ماند. چون نه جبهه ملی از دکتر مصدق حمایت می‌کند، نه حزب توده و نه نیرو‌های مردمی به خاطرش به صحنه می‌آیند. بنابراین یک عده از طرفداران شاه در صحنه حاضر می‌شوند و با فریاد جاوید شاه! جاوید شاه! دولت دکتر مصدق از صبح تا ظهر سقوط می‌کند.

عده‌ای معتقدند دکتر مصدق وقتی متوجه شد شرایط کشور به‌گونه‌ای است که نمی‌تواند آن را به شکلی که می‌خواهد اداره کند، ترجیح داد توسط دو ابرقدرت امریکا و انگلیس کنار زده شود تا در نگاه مردم، همان قهرمان ملی باقی بماند؟

دکتر مصدق در اوایل قهرمان هم شد، ولی قهرمان شدنش نهایتاً به اسارت ملت ایران منجر شد.

با این تفاصیل این تفکر غلطی نیست که مصدق ترجیح داد توسط دو ابرقدرت کنار زده شود تا در نگاه مردم، همان قهرمان ملی باقی بماند؟

به هر حال ۲۸ مرداد حاصل اشتباهاتی بود که انجام شد. باید قبول کنیم که رئیس دولت و کسانی که با دولت همکاری می‌کردند، درایت لازم را برای حفظ و ادامه حکومت نداشتند. هر شکستی نتیجه اشتباهاتی است. هیچ فرمانده‌ای نمی‌تواند ادعا کند که اگر در جنگ شکست خورده، نتیجه اشتباهش نبوده. نتیجه اشتباهات شاه بود که شکست خورد و انقلاب پیش آمد. حزب توده هم اشتباه کرد. نیرو‌های ملی هم که نتوانستند با دکتر مصدق همراهی کنند، مقداری دچار اشتباه شدند و نتیجه آن شد که امریکا و انگلیس آمدند و از این اشتباهات بهره‌برداری کردند.

الان بعد از سال‌ها از رویداد ۲۸ مرداد انگاره دخالت آیت‌الله کاشانی و اطرافیانشان را در این واقعه چقدر واقعی می‌دانید؟

جدایی آیت‌الله کاشانی از دکتر مصدق ضربه سنگینی به دکتر مصدق زد به طوری که در سال ۱۳۳۱، وقتی شاه می‌خواهد ایران را ترک کند، آیت‌الله کاشانی اعلامیه می‌دهد و در آن از شاه درخواست می‌کند که در ایران بماند. در این مدت دکتر مصدق از مجلس درخواست اختیارات شش ماهه و سپس یک‌ساله می‌کند که خود این‌ها موضوعات مفصلی هستند و باید توضیح داده شود که چطور دکتر مصدق اختیارات قوه مقننه را برای شش ماه گرفته و بعد هم تقاضای اختیارات یک‌ساله تقنین و قانون‌گذاری به دست خودش می‌کند. این‌ها موضوعاتی هستند که باید از نظر جامعه‌شناسی مورد بحث و تحلیل قرار بگیرند. باید بگوییم که چطور شد که دکتر مصدق وجهه سال ۱۳۳۱ را دیگر نداشت.

یعنی اگر آیت‌الله کاشانی، دکتر مصدق را همراهی می‌کرد این اتفاق نمی‌افتاد؟

اگر آیت‌الله کاشانی، دکتر مصدق را همراهی می‌کرد و حزب توده هم به صحنه می‌آمد به احتمال قوی ۲۸ مرداد اتفاق نمی‌افتاد، چون در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ رئیس ستاد ارتش توسط دکتر مصدق منصوب نشده بود، اما در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ رئیس ستاد ارتش، سرتیپ ریاحی از دوستان دکتر مصدق بود که بعداً به سه سال زندان محکوم شد. همان‌طور که گفتم دکتر مصدق به خاطر اشتباهاتی که کرد در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تنها ماند و نیرو‌های ارتشی‌ای هم که طرفدارش بودند، دست از طرفداری او برداشتند. اگر به تنهایی دکتر مصدق توجه داشته باشیم و اینکه حامی‌ای که بتواند به صحنه بیاید و از او حمایت کند، نداشت، به خوبی متوجه می‌شویم چطور چند نفر نظامی به صحنه آمدند و دولت دکتر مصدق را ساقط کردند.

۲۸ مرداد بیشتر به ضرر نیرو‌های مذهبی تمام شد یا به ضرر نیرو‌های موسوم به ملی و چرا؟

در قضیه ۲۸ مرداد همه ضرر کردند. در واقع، چون همه نیرو‌ها از هم جدا شدند و وحدتشان را از دست دادند ۲۸ مرداد به وجود آمد و پای امریکا به ایران باز شد و ۲۵ سال در ایران حکومت کرد. یادم هست که در سال ۱۳۳۲ نواب صفوی در روزنامه «منشور برادری» نوشت: «امروز پای امریکا را در کشور باز می‌کنید و بعد‌ها باید ۲۵ سال تلاش کنیم و شهید و کشته بدهیم تا امریکا را از کشور بیرون کنیم.» بنابراین پس از ۲۸ مرداد نیرو‌های مذهبی که در صحنه بودند و مبارزه می‌کردند، از جمله فداییان اسلام در سال ۱۳۳۴ در پی انعقاد پیمان سنتو تیرباران شدند. سازمان نظامی حزب توده متلاشی شد و ۱۲۸ افسر آن دستگیر شدند. آیت‌الله کاشانی هم منزوی شد.

در ماه‌های اخیر برخی از تریبون‌های داخلی و خارجی فداییان اسلام را در کودتای ۲۸ مرداد دخیل می‌دانند.

فداییان اسلام در این قضیه کاملاً بی‌طرف بودند و له یا علیه شاه یا دکتر مصدق هیچ اقدامی نکردند. فداییان اسلام با سلطنت شاه مخالف بودند و به همین‌خاطر هم چهار روز بعد از ۲۸ مرداد، یعنی در ۲ شهریور نواب صفوی علیه شاه اطلاعیه می‌دهد. اعلامیه‌اش این است که تا شاه و نخست‌وزیر عملاً در برابر قانون اساسی و قانون اسلام تسلیم نشوند، رسمی نیستند و قانونیت ندارند. به دلیل انتشار این اعلامیه در روزنامه‌های کیهان و اطلاعات آن روز برای اولین بار این دو روزنامه توقیف شدند. متن اعلامیه نواب صفوی در این دو روزنامه موجود است.

چرا فدائیان اسلام با اینکه می‌دانستند پشت سر این قضیه امریکایی‌ها و انگلیسی‌ها هستند، هیچ اقدامی نکردند و سکوت اختیار نمودند؟

در ۲۸ مرداد فضا ایجاب نمی‌کرد که فداییان اسلام اقدامی انجام دهند، چون حزب توده بسیار قوی بود. سازمان نظامی حزب توده ۱۲۸ افسر داشت و به همین خاطر همه فکر می‌کردند ممکن است حزب توده سرکار بیاید و از این بابت نگران بودند. از طرفی، چون فداییان اسلام خواستار دولت اسلامی بودند و دکتر مصدق با وجود قولی که پیش از نخست‌وزیری‌اش داده بود این کار را انجام نداد، فداییان اسلام در ۲۸ مرداد سکوت کردند.

فداییان اسلام پس از آن در برابر حرکتی که برای ۲۵ سال حاکمیت شاه و امریکا را تثبیت کرد، اقدامی کردند؟

فداییان اسلام اقداماتی کردند و به همین خاطر هم در سال ۱۳۳۴ اعدام شدند. مخالفت با پیمان نظامی بغداد، سنتو، یکی از اقدامات فدائیان اسلام بود.

اخیراً انگلیسی‌ها سندی را در فضای رسانه‌ای منتشر کرده‌اند که شما در آن روز‌ها مأمور ام. آی. سیکس بوده‌اید.

من آن زمان یک پسربچه احساساتی و مذهبی بودم که در خیابان ناصرخسرو کار می‌کردم. حتی پس از زدن دکتر فاطمی وقتی خبرنگار‌ها از صاحب کارم پرسیدند که فلانی چه جور بچه‌ای است، او جواب داده بود بسیار پسربچه متدین، سالم و خوبی است. حالا انگلیسی‌ها می‌خواهند یک آدم ۸۵ ساله را ببرند به دوران ۱۶ سالگی و با آن دوران بسنجند در صورتی که من آن زمان اصلاً متوجه نبودم قضیه چیست. من واقعاً در سن ۱۶ سالگی در مسائل خارجی هِر را از بِر تشخیص نمی‌دادم و با چیزی آشنا نبودم. حرکتی هم که آن زمان انجام دادم از روی اعتقاد به اسلام و قرآن و درس‌ها و فرمایشات نواب صفوی بود. البته جواب تهمت‌های انگلیسی‌ها را داده‌ام و این جواب هم در خبرگزاری‌ها منتشر شده است.

واقعه ۲۸ مرداد چه درس‌ها و عبرت‌هایی برای نسل امروز دارد؟

امروز ما در یک مبارزه تاریخی با امریکا هستیم البته ایران امروز ایران دوران ۲۸ مرداد نیست که با یک تلنگر و پنج تانک سقوط کند. امروز ایران الحمدلله با قدرت در مقابل امریکا ایستاده است. شاید اغراق باشد که بتوانیم امریکا را شکست دهیم، ولی به هر حال آن‌قدر قدرت داشته‌ایم که تا به امروز امریکا نتواند بر ما پیروز شود و شرایط به گونه‌ای است که چهره مخالفت ایران با امریکا همچنان در صحنه جهانی مطرح است.

با تشکر از فرصتی که در اختیارمان قرار دادید.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار