برجام و قرارداد راهبردی ۲۵ ساله با چین بخشی از تاریکخانه ذهن منتقدان سیاست خارجی نظام را نورتابانی کرد. هر کدام از این دو پدیده بخشی از ذهنیت تاریخی و مدعیات نخبگان منتقد و ناهمسو با سیاستهای کلی نظام را راستآزمایی و به محاق بردند. برجام ثابت کرد سیاست ۳۰ ساله اصلاحطلبان مبنی بر ایجاد فاصله بین اروپا و امریکا و کار با اروپا اساساً امری اشتباه و ساخته و پرداخته ذهن بوده و اروپای منهای امریکا دست بستهتر از آن است که به گمان میرسید.
قرارداد با چین نیز تابش نوری بر تاریکخانه ذهن کسانی بود که نظام را متهم به انزواطلبی و عدم رابطه پایدار با کشورهای مؤثر جهان میکردند. تا دیروز نظام را متهم میکردند که به بهانه استقلال و حفظ هویت به مرزبندی با دیگران اصرار میورزد، اما امروز که صرفاً قرارداد مشارکت و همکاری را میبینند بدون هیچ استدلال و منطقی استقلال کشور را در حال تهدید میبینند و فریاد وامیهنا سرمیدهند. البته ناگفته پیداست که حق نداریم در سیاست خارجی عواطف خود را مصرف کنیم. چین به بهترین نحو ممکن به دنبال منافع و سودآوری خویش است – و غیر از این نباید از آن توقع داشت- این ما هستیم که چگونه به تفاهم میرسیم، اما آنچه حتمی است اینکه چین صرفاً منفعت اقتصادی را دنبال میکند و طبیعی است که با قرارداد راهبردی با ایران بخشی از هنر سیاسی خود در مقابل غرب را نیز به نمایش میگذارد، اما روح حاکم بر روابط چین با کشور ما، تعامل اقتصادی و سودآوری است. اگر بر مدار انصاف قرار گیریم منتقدان یا بیمدهندگان قرارداد با چین هیچ حرفی برای گفتن ندارند و آنقدر دستشان خالی است که امثال زیباکلام که صدها بار نظام را به ایدئولوژیگرایی و عدول از منافع ملی در سیاست خارجی متهم کرده است، اکنون خواستار مواجهه ایدئولوژیک نظام با مسئله مسلمانان اویغور چین است. منتقدان قرارداد با چین نمیتوانند هیچ رابطه علی- معلولی برای سخنان خود ارائه کنند. هیچ یک از مصائب غرب علیه ما را نمیتوانند در چین بیابند و اصولاً «چینشناسی» را موقتاً و تعمداً به فراموشی سپردهاند. راهبرد سیاست خارجی چین نه نشر ایدئولوژی کمونیست یا کنفوسیوس است و نه مدعای سلطه سیاسی و مدل خاص حکومتی را تجویز میکند. نه ما را به نقض حقوق بشر متهم میکند و نه حامی تروریست میداند، نه از موشکهای ما میترسد و نه مانع آنهاست.
نه از قدرت منطقهای ما گلایه دارد و نه درصدد رقابت با ماست، از قضا غربگرایان ایرانی- بدون اینکه بر زبان بیاورند- از همین خصلتهای چین ناراحت هستند و توقع دارند چین نیز مانند امریکا یا فرانسه و انگلیس ابتدا ما را به عدول از اصول و موازین انقلاب اسلامی فرابخواند، آنگاه به عنوان منجی به آن بنگریم. چین کدام کشور را تهدید اقتصادی و تحریم کرده است؟ به کدام نقطه جهان لشکرکشی و ناوکشی کرده است؟ در کدام کشور طراحی کودتا کرده است؟ با کدام کشور برای رابطه پیششرط غیراقتصادی گذاشته است؟ منتقدان از پاسخ به این سؤالات طفره میروند و همانگونه که فروشندگان بحرین، ایران را به واگذاری خزر به روسیه متهم میکنند «چینهراسی» و کیشفروشی آنان نیز بدینسان بدون حجت و منطق است. آنان میدانند که همه اتهامات به چین بدون مبناست و میدانند که اصل قیام امام و ۲۳۰ هزار شهید برای استقلال بود و اگر قرار است جمهوری اسلامی استقلال خود را بفروشد، فروش آن به امریکا به مراتب بهتر است، اما گویی از چیز دیگری ناراحت هستند، رابطه راهبردی با چین را به مثابه تبدیل باور فروپاشی اقتصادی ایران به سراب و خیال میدانند، همه ناراحتی آنان این است که تضمین دوام و بقای نظام جمهوری اسلامی در حوزه اقتصاد بدون تسلیم و زانو زدن در مقابل نظام سلطه محقق شود.
شاید خیلیها ندانند که حتی نظام با سرمایهگذاری امریکا در صنعت نفت و گاز ایران موافق بود – همانگونه که با چین موافق است –، اما امریکاییها حفظ امنیت صهیونیستها، عدم حمایت از جنبشهای آزادیبخش اسلامی، رعایت حقوق بشر با استانداردهای غربی، نفی موشکهای بالستیک و ... را پیش شرط آن میدانستند، حال آنکه چین فقط دنبال سرمایهگذاری و منفعت اقتصادی حاصل از آن است. چین از سه مدل اتحاد، ائتلاف و مشارکت در سیاست خارجی صرفاً به دنبال مشارکت و سود است، با ۸۰ کشور جهان رابطه راهبردی دارد، (حتی با سعودیها)، اما اتحاد و ائتلاف نمیکند. پایگاه نظامی نمیخواهد، به دنبال کمربند سیاسی بر دور کشورهای طرف قرارداد نیست.
آرمان جانشینان مائو در چین رشد اقتصادی برای اول شدن و غلبه بر غرب است. دیدگاه آنان ماتریالیستی است و رقیب آنان نیز در همین پارادایم بازی میکند، بنابراین چین در هر مسیری که آن را به قدرت اول جهان با شاخصهای اقتصادی میرساند، قدم خواهد گذاشت. نوع نظام سیاسی و ایدئولوژی دیگر کشورها هیچ تأثیری در تصمیمات اقتصادی چین ندارد و از قضا ما به چنین قدرتی نیازمندیم که سیاست، فرهنگ و آرمانهای ما را محترم بشمارد. اگر غرب نیز چنین بود و چنین میکرد حتماً امروز با آن نیز اینگونه بودیم. رابطه با چین مفری است برای تنفس در ورای منطق فشار حداکثری دشمنان و معبری برای ناامیدسازی دشمنان قسم خورده است. آنان که چین را «شرق» تعریف میکنند یا با الفبای سیاست جهان بیگانهاند یا دست به خودفریبی میزنند. کمونیست در موزه تاریخ سیاسی جهان و صرفاً از پشت ویترین قابل مشاهده است. شرق ایدئولوژیک و جهانخوار مرده است. شرق صرفاً یک جغرافیاست که برای توسعه و رفاه خود تلاش میکند و البته همین اقدام را نیز مسیر صحیح مبارزه با سلطه غرب بر جهان میداند.