کد خبر: 981501
تاریخ انتشار: ۲۳ آذر ۱۳۹۸ - ۰۴:۲۷
قائم‌مقام الملک رفیع و منحنی افول در دوره پهلوی دوم
حاج‌آقارضا رفیع معروف به «قائم‌مقام‌الملک رفیع» از کارگزاران دوران حکومت رضاخان و فرزندش به شمار می‌رود. او دوره‌ای در سلک روحانیت بود و سپس با آغاز موج تغییر لباس، آن را به کناری نهاد. در اواخر سلطنت رضاخان مغضوب شد و پس از دوره‌ای زندان، به شمال کشور رفت. در آغاز حکومت محمدرضا پهلوی، وی او را مجدداً به حضور طلبید و از وی استمالت کرد. او در دوره پهلوی دوم هم نقشی شاخص داشت که بارزترین آن، تنظیم رابطه شاه با مرجعیت و روحانیت بود
محمدرضا کائينی
سرویس تاریخ جوان آنلاین: حاج‌آقارضا رفیع معروف به «قائم‌مقام‌الملک رفیع» از کارگزاران دوران حکومت رضاخان و فرزندش به شمار می‌رود. او دوره‌ای در سلک روحانیت بود و سپس با آغاز موج تغییر لباس، آن را به کناری نهاد. در اواخر سلطنت رضاخان مغضوب شد و پس از دوره‌ای زندان، به شمال کشور رفت. در آغاز حکومت محمدرضا پهلوی، وی او را مجدداً به حضور طلبید و از وی استمالت کرد. او در دوره پهلوی دوم هم نقشی شاخص داشت که بارزترین آن، تنظیم رابطه شاه با مرجعیت و روحانیت بود. او در سالیان پایانی حیات، به دلایلی گوشه‌نشین شد که مقال پیش رو، در تحلیل علل عزلت‌گزینی اوست. امید آنکه تاریخ‌پژوهان معاصر و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

محمدرضا پهلوی پس از نیل به سلطنت، در صدد برآمد مغضوبان پدر را مورد دلجویی قرار دهد. او در پی آن بود که از آثار مخرب انزوای آنان بکاهد و پایه‌های حکومت خویش را استوار دارد. حاج‌آقا‌رضا رفیع معروف به قائم‌مقام‌الملک رفیع، در زمره اینگونه چهره‌ها بود. او که در دوران کودکی للگی محمدرضا را بر عهده داشت، دعوت وی را لبیک گفت و در عداد مقربان درگاه درآمد! بعد از رویداد ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، قائم‌مقام‌الملک رفیع، همچنان شیخوخیت خود را در دربار حفظ کرده بود و شاه که تازه به کشور برگشته بود، از نقش بسیار مؤثر او در قضیه هیئت هشت نفری حل اختلاف دولت مصدق و دربار ابداً دل خوشی نداشت و دیگر آن توجه سابق را به او نشان نمی‌داد. با وجود این ظاهراً او با وساطت ملکه مادر توانست بار دیگر مورد توجه شاه قرار بگیرد و در دوره‌های دوم و سوم مجلس سنا، از طرف شاه برگزیده شود و چند سالی در مجلس حضور داشته باشد. او در مجلس هم شیخوخیت خود را حفظ کرد و شاه دوباره نسبت به او خوش‌بین شد، به همین دلیل اکثراً می‌شد او را در دربار دید که گاهی بدون کلاه و گاهی با کلاه‌شاپو انتظار شاه را می‌کشید و وقتی با او ملاقات می‌کرد، با یادآوری خاطرات دوره جوانی شاه، او را خشنود می‌ساخت.

سخن تاریخی قائم‌مقام به شاه در سفر حج
در سال ۱۳۳۶ شاه فرمان داد کنگره مجلسین تشکیل و در متمم قانون اساسی تغییراتی داده شود. بعد هم قرار شد دوره هر دو مجلس به چهار سال تغییر پیدا کند. اولین جلسه کنگره در ۱۷ اردیبهشت ۱۳۳۶ با حضور ۱۲ نماینده مجلس سنا و ۱۲ نماینده مجلس شورا تشکیل شد و پس از بررسی‌ها و مطالعات لازم دوره هر دو مجلس به چهار سال افزایش پیدا کرد. مناسبات حاج‌آقارضا رفیع در فاصله سال‌های ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۰ با دربار بسیار دوستانه و گرم بود و حتی شاه در سفر حج او را به عنوان ملتزم رکاب با خود همراه برد. در آنجا حاج‌آقا رفیع در کنار خانه کعبه دست شاه را گرفت و او را قسم داد که بیشتر به فکر مردم محروم و فقیر ایران باشد. رفیع در این سال‌ها کدورت قدیمی خود از سیدضیاء طباطبایی را کنار گذاشت و گاهی به دیدنش می‌رفت یا در مهمانی‌ها کنار او می‌نشست و با او عکس می‌گرفت. او هر چه پیرتر می‌شد، بامحبت‌تر و مهربان‌تر می‌شد. او همه ساله ۳۰ پوت از برنج شالیکاری‌های خود در گیلان را میان فقرایی که به خانه‌اش مراجعه می‌کردند، تقسیم می‌کرد. شاه هم حدود ۶۶ پوت برنج در اختیار او می‌گذاشت که بین فقرا تقسیم کند. حاج‌رضا رفیع گاهی در حمایت از محرومان به این و آن تلفن می‌زد و سفارش می‌کرد و در حل گرفتاری‌های مردم اهتمام تمام داشت. او به مطالعه مجلات و نشریات علاقه زیادی داشت و آن‌ها را می‌خرید و یا خود نشریات برایش می‌فرستادند. مدیر یک مجله هفتگی در خاطراتش نوشته است که کاریکاتوریست مجله از حاج‌رضا رفیع کاریکاتوری شبیه بز کشید، ولی او به جای اینکه برنجد، به دفتر مجله زنگ زد و از کاریکاتوریست تشکر کرد. به هر حال در سفر حج و اردن و لبنان، شاه لحظه‌ای از حاج‌آقارضا رفیع غافل نبود و همیشه او را به حضور می‌خواست و با او صحبت می‌کرد.

انتقادات سخنرانان از حکومت در روضه منزل قائم‌مقام
در طول سال‌های پس از شهریور ۱۳۲۰ و پس از کودتای ۲۸ مرداد، حاج‌آقارضا به طور مستمر در ماه‌های سوگواری مراسم روضه‌خوانی و سخنرانی در منزلش برگزار می‌کرد. در این مجالس که بی‌وقفه برگزار می‌شد، سخنران‌ها و وعاظ اجازه داشتند آزادانه از امور انتقاد کنند. حتی در این مجالس تیمور بختیار، رئیس ساواک هم شرکت می‌کرد و این انتقادات را می‌شنید. در یکی از گزارش‌های ساواک آمده است که در منزل آقای قائم‌الملک رفیع آقایان علما و مستشاران دیوان‌عالی کشور و عده‌ای از بزرگان حضور داشتند و آقای اسلامی منبر رفت و گفت ما نمی‌توانیم حقایق واقعه کربلا را از رادیو برای مردم دنیا پخش کنیم و امثال دلکش‌ها و مرضیه‌ها، خوانندگان معروف که از دستگاه دولت پول می‌گیرند، مجالی برای ما نگذاشته‌اند که این حرف‌ها را بزنیم. روزنامه‌ها و مجلات هم که پر از مطالب مزخرف و مبتذل هستند و جایی برای انتشار این‌گونه مطالب نیست. آقای نوربخش دبیر دبیرستان‌های تهران می‌گفت که امثال آقای اسلامی مزه منبر را از بین برده‌اند و منبر جای این‌جور بحث‌های سیاسی نیست و ما خودمان بیشتر از این حضرات به امور سیاسی وارد هستیم و ضرورتی ندارد آن‌ها به ما یاد بدهند. سرهنگ قلقسه، مسئول امور بخش دینی ساواک هم گزارش داده بود که در منزل آقای قائم‌مقام‌الملک رفیع، شیخ عباسعلی اسلامی در دهه محرم منبر رفت و با صراحت یا کنایه از دستگاه دولت بدگویی کرد. در سایر گزارش‌های ساواک هم درباره روز‌ها و شب‌های ایام سوگواری، دائم از مراسم منزل ایشان صحبت شده است. در یکی از این گزارش‌ها آمده که در روز هشتم محرم، آقای سبزواری منبر رفته و درباره عظمت اسلام در گذشته صحبت کرده و خطاب به جمعیت گفته مسلمان نباید خوار و ذلیل باشد و اگر ما ذلیل هستیم به دلیل آن است که به احکام اسلام عمل نمی‌کنیم که اگر عمل می‌کردیم، گرفتار این همه بدبختی نمی‌شدیم. در این گزارش از جلسات منزل آیت‌الله کاشانی هم انتقاد شده و آن‌ها را جلسات حزبی نامیده و گفته وعاظ فقط به فکر هوچی‌گری بودند.

نگاه قائم‌مقام به آزادی منابر به مثابه سوپاپ اطمینان
در هر حال سخنرانان مذهبی در منزل حاج‌آقا رفیع آزادی عمل داشتند و روی منبر به انتقاد از اوضاع می‌پرداختند و کسی هم ممانعت نمی‌کرد. این رویکرد بیشتر به برداشت درست و منطقی او از دوران مشروطه برمی‌گشت که معمولاً دولت به وعاظ و سخنرانان مذهبی کاری نداشت و اجازه می‌داد آن‌ها گلایه‌های مردم کوچه و بازار را روی منبر نقل کنند. این رویکرد بیشتر شبیه سوپاپ اطمینان بود و جلوی انفجار دیگ بخار جامعه را می‌گرفت. منبر همیشه در ایران محلی برای انعکاس خواسته‌ها و گرفتاری‌های مردم بود و حتی در دوران استبداد سلاطین قاصد هم، گاهی منبری‌ها مطالبی را بیان می‌کردند که شاه و اطرافیانش خوششان نمی‌آمد، اما عمل می‌کردند. نکته جالب این است که در دوره مظفرالدین شاه، هنگامی که اطرافیان او که از تبریز همراه او به تهران آمده بودند، خواستند جلوی حرف‌های سخنرانان و منبری‌ها را بگیرند، اصطکاک بین حکومت و مردم شروع شد و نهایتاً به درخواست عدالتخانه و مشروطه ختم شد.

در دوره رضاخانی و پس از سال ۱۳۰۶، سخنرانی‌های آزادانه محدود شد و رضاشاه سخنرانان مذهبی را سخت تحت فشار قرار داد و به تشکیلات نظمیه (شهربانی) در سراسر کشور دستور داد حرف‌هایی را که در مساجد بیان می‌شوند، به شدت سانسور کنند. این وضعیت ۱۴ سال ادامه پیدا کرد و با وجود اعتراضات سخنوران مذهبی و اهل منبر، مساجد در سکوت و انزوا فرورفتند، اما با سقوط رضاخان در سال ۱۳۲۰، وضعیت به حال سابق برگشت و اهل منبر درست از فردای رفتن رضاخان انتقاد از کشف حجاب و اقدامات رضاخان را شروع کردند و نفوذ آن‌ها مانند دوران مشروطه روز به روز بیشتر شد. بعد از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و تثبیت وضعیت حکومت شاه، یکی از وظایف عمده ساواک، تحت‌نظر گرفتن مجالس مذهبی و حرف‌ها و پیام‌های وعاظ بود. مخصوصاً بعد از ترور نافرجام حسین علاء نخست‌وزیر وقت در سال ۱۳۳۴ به دست فدائیان اسلام، دولت واکنش شدیدی نشان داد و فدائیان اسلام که تا آن موقع دولت با آن‌ها با احتیاط رفتار می‌کرد، به سرعت تحت تعقیب قرار گرفتند و بازداشت شدند. سپس در دادگاه نظامی محاکمه و چهار تن آنان اعدام و بقیه به زندان‌های کوتاه‌مدت و درازمدت محکوم شدند. قم در برابر این رویداد‌ها واکنش نشان نداد و حتی نتوانست احکام اعدام را به حبس‌های درازمدت تبدیل کند. فقط آیت‌الله کاشانی که حکومت، ایشان را جزو محرکین اصلی ترور رزم‌آرا می‌دانست، بعد از مدت کوتاهی از زندان آزاد و تعقیب پرونده ایشان لغو شد.

گزارش‌های ساواک از آن سال‌ها نشان می‌دهد عمده اعتراضات مذهبیون به نفوذ روزافزون بهایی‌ها در وزارتخانه‌ها و سازمان‌های دولتی و آزاد گذاشتن آن‌ها برای تبلیغ مرام خود بوده است. یکی از موضوعاتی که مذهبیون به شدت به آن اعتراض کردند، تأسیس شرکت پپسی کولا با سرمایه‌گذاری ثابت پاسال بهایی و همین‌طور تأسیس تلویزیون خصوصی با سرمایه او بود. متدینین معتقد بودند تلویزیون در واقع محل تجمع بهایی‌ها و تبلیغ بهائیت است. مراجع تقلید در قم دائم در این زمینه‌ها به دولت تذکر می‌دادند و برای شاه پیغام می‌فرستادند، اما بهایی‌ها با حمایت‌های همه‌جانبه امریکا، در همه جا رخنه کرده بودند و این اقدامات عملاً فایده‌ای نداشت کما اینکه وقتی در پی حوادث سال ۱۳۲۴ حضیره‌القدس بهایی‌ها تعطیل شد، با توجه به نفوذ بهایی‌ها در مراکز مهم اقتصادی کشور و نفوذ نامرئی، اما بسیار تأثیرگذار آن‌ها در مراکز قدرت و سیاست، مدت زیادی طول نکشید که حضیره‌القدس را پس گرفتند و تلویزیون آن‌ها هم توانست هشت سال بدون هیچ رقیبی به فعالیتش ادامه بدهد.

بهایی‌ها روی بسیاری از شرکت‌های اقتصادی دست گذاشته و اراضی بسیار وسیعی را در شمال‌شرقی تهران در منطقه سوهانک تصرف و دیوارکشی کرده بودند و به این ترتیب نفوذ و قدرت خود را به رخ مردم مسلمان می‌کشیدند.
آیت‌الله بروجردی طی اطلاعیه‌ای مصرف پپسی‌کولا را حرام اعلام کرد و از اولیای امور خواست اجازه ندهند آنتن‌های تلویزیون ثابت پاسال بر سر بام‌های قم نصب شوند. ایشان از تبلیغات گسترده بهایی‌ها به وسیله تلویزیون ثابت پاسال به شدت نگران بودند و برنامه‌های این تلویزیون هم طوری بود که موجبات نارضایتی اغلب مردم را فراهم آورده بود.
در هر حال در ساواک بخش ویژه‌ای در مورد امور مساجد و تکایا و مجالس سخنرانی ایجاد شد که وظیفه آن تهیه گزارش از مجالس مذهبی بود. در سال ۱۳۳۹ رئیس وقت ساواک به فکر دلجویی از متدینین، از جمله حاج‌آقا رفیع افتاد و به افراد سرشناس مذهبی توجه نشان داد.

گزارش ساواک درباره شرکت قائم‌مقام در جلسه سخنرانی در منزل آیت‌الله کاشانی
گزارشگر ساواک در گزارش ۸ فروردین ۱۳۳۹ می‌نویسد حاج‌آقارضا رفیع در ساعت ۱۱ صبح روز ۶ فروردین ۳۹ به منزل آیت‌الله کاشانی در پامنار رفته و در آنجا با حاج‌علی شالچی، حاج شیخ عباسعلی اسلامی، شیخ جعفر شجری، امیرناصر قندی و سیدباقر کاشانی ملاقات کرده است. او درباره سفر خود در ایام عید به مشهد با آیت‌الله کاشانی صحبت کرد و ایشان خطاب به حاضرین گفت: دلم دارد از غصه این مردم می‌ترکد! آخر این چه وضعی است که مشتی دنیاپرست برای مردم درست کرده‌اند؟ نرخ گران گوشت و خواروبار مردم را به تنگ آورده. مردم از احتیاجات اولیه خود هم محروم هستند. فعلاً در این مملکت فقط به یک مشت دزد و دروغگو و رقاص خوش می‌گذرد و به علما کوچک‌ترین توجهی نمی‌شود. حاج‌شیخ عباسعلی اسلامی گفت چند روز پیش که در قم خدمت آیت‌الله بروجردی بوده، ایشان هم از اوضاع اظهار نارضایتی و نگرانی کرده بود. حاج‌علی شالچی گفت که ظاهراً قرار است کرایه اتوبوس‌های شرکت واحد چهار ریال بشود. حاج‌آقارضا رفیع هم گفت در این که اوضاع زندگی مردم رو به راه نیست شکی نیست، ولی مردم خودشان هم تقصیر دارند که کورکورانه دنبال بعضی از کار‌ها می‌روند. بعد آیت‌الله کاشانی گفت در این دوره خیال دارند کسانی را که به درد کشیدن آب حوض هم نمی‌خورند به مجلس بفرستند و انتخابات این دوره با این آدم‌های کثیف، واقعاً دیدنی است. حاج شیخ عباسعلی اسلامی گفت در مدارس به جای قرآن و احکام، به بچه‌ها موسیقی درس می‌دهند. گزارشگر ساواک در تیرماه ۱۳۳۹ فهرست اسامی کسانی را که در منزل حاج‌آقارضا رفیع منبر رفتند به ساواک گزارش داده، از جمله آیت‌الله بهبهانی، آیت‌الله نوری، آیت‌الله چهل‌ستونی، آقای سیدضیاءالدین استرآبادی و...

بختیار که بعد از ریاست ساواک، سودای نخست‌وزیری را در سر می‌پروراند، در آن روز‌ها برای کسب وجهه اجتماعی در بعضی از مجالس مذهبی شرکت می‌کرد. او از اردیبهشت ۱۳۳۴ که حجت‌الاسلام محمدتقی فلسفی، حملات شدید خود را به بهایی‌ها آغاز کرد و فرمانداری نظامی به دستور شاه، حضیره‌القدس بهایی‌ها در خیابان حافظ را اشغال کرد، سعی داشت به متدینین نزدیک شود، به همین دلیل چندی بعد گنبد آنجا را برداشت و حضیره‌القدس را تبدیل به ستاد فرمانداری نظامی کرد و بیش از پیش مورد توجه متدینین قرار گرفت.

در سراشیب انزوا
همان گونه که پیش‌تر اشارت رفت، قائم‌مقام الملک رفیع با وجود برگزاری مجالس مذهبی در منزل و آزاد گذاشتن وعاظ برای انتقاد از حکومت که به نظر او سوپاپ اطمینان بود، در فاصله سال‌های ۱۳۳۱ تا ۱۳۴۰ همچنان در دربار محبوبیت داشت و در اغلب سفر‌های داخلی شاه ملتزم رکاب او بود. دربار اغلب از او دعوت می‌کرد و حتی شاه گاهی برای شرکت در مراسم روضه‌خوانی به منزل او در کوچه برلن می‌رفت، اما بعد از سال ۱۳۳۹ اوضاع تغییر کرد. حالا دیگر رفیع سناتور نبود و تصمیم گرفت از گرگان برود تالش نماینده شود، اما شاه دیگر نظر چندان موافقی نسبت به بازگشت او به مجلس نداشت. او می‌خواست هلاکو رامبد، عضو حزب مردم را به مجلس بفرستد. به همین دلیل به وزارت کشور دستور داده شد نام او از صندوق‌های رأی بیرون بیاید، اما از آنجا که حاج‌آقارضا رفیع در محل طرفداران زیادی داشت، مردم زیر بار نتایج انتخابات نرفتند و کار به زد و خورد و تیراندازی کشید و پرونده مفصلی تشکیل شد!

در اوایل سال ۱۳۴۰، پس از سقوط کابینه شریف‌امامی و در دوران نخست‌وزیری دکتر امینی، حاج‌آقارضا رفیع همچنان منزلت خود را در دربار حفظ کرد و به خاطر روابط صمیمانه‌ای که با دکتر امینی داشت، غالباً با او ملاقات و او را راهنمایی می‌کرد. شاید به توصیه او بود که امینی برای خود یک مشاور روحانی انتخاب کرد که رابط او با علمای قم باشد. حاج‌آقا رفیع یکی دوبار هم امینی را برای ملاقات با مراجع و علمای قم به آنجا برد و حتی یک بار موفق شد امینی را به دیدن امام خمینی ببرد. قائم‌مقام‌الملک رفیع به دلیل سابقه طولانی دوستی با آیت‌الله کاشانی بعد از وقایع ۲۵ مرداد، به رغم مغضوب واقع شدن ایشان، همچنان به رفت و آمد به خانه آیت‌الله کاشانی ادامه داد و این دیدار‌ها را تا آخرین روز حیات آیت‌الله کاشانی در سال ۱۳۴۰ قطع نکرد. او در روز‌های آخر زندگی آیت‌الله کاشانی، شاه را ترغیب کرد که به عیادت ایشان برود و از ایشان دلجویی کند. چند روز بعد از این دیدار بود که حال آیت‌الله کاشانی رو به وخامت گذاشت و ایشان را به بیمارستان طرفه منتقل کردند. آیت‌الله کاشانی در بامداد روز ۲۳ اسفند ۱۳۴۰ در بیمارستان درگذشت.
ساواک در گزارش خود به حضور مستمر قائم‌مقام‌الملک رفیع در مراسم تشییع و ترحیم آیت‌الله کاشانی اشاره می‌کند و او را پای ثابت مراسم می‌داند. او از همین سربند و به دلیل ادامه شیوه دیرین خود، رفته رفته از چشم پهلوی دوم افتاد و خانه‌نشین شد تا جایی که مرگ او نیز بازتاب سیاسی و مطبوعاتی چندانی نداشت.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار