سرویس تاریخ جوان آنلاین - فائزه السادات حسینی: از اواسط قرن هیجدهم میلادی، پیدایش اندیشههای سوسیالیستی در جهان موجب جذب بسیاری از افراد با ملیتهای مختلف به خود شد. کارل مارکس، یکی از اندیشمندان اصلی این تفکر باور داشت که وجود سرمایهداری در جوامع و شکلگیری طبقات بورژوا و پرولتاریا، سبب تشدید ثروت در تصرف اقلیت و بهدنبال آن موجب فقر حداکثری کارگران میشد. سرانجام، حکومت درمقابل اعتراضها و راهپیماییهای پرولتاریا قرار میگرفت؛ این آغازی برای انقلاب کارگری بود تا نظام سرمایهداری نابود شود و حاکمیت ایشان تأسیس گردد. روندی که در ظاهر برای اروپا مورد پیشبینی قرار گرفت، اما در روسیه با شرایط و زمانی متفاوت به وقوع پیوست که سبب پیدایش سوسیالیسم در آن شد. بدین ترتیب برآنیم تا در این نوشته، ویژگیها و خصوصیات جامعه تزاری را واکاوی نمائیم و علل اصلی ظهور این اندیشه را که مقدمهای برای انقلاب کمونیستی در ۱۹۱۷. م بهشمار میرفت؛ بازتابیم.
زمینه سیاسی
اندیشههای سوسیالیستی در اروپای غربی، حاصل پیشرفت صنعت و شکل گیری طبقات بورژوازی و پرولتاریا بود. اما جنبش چپگرای روسیه بهصورت نارودنیسم «پوپولیسم» پدید آمد که حاصل پرورش ساختار اجتماعی سرزمین تزارها بود. ریشههای فکری این جنبش در نیمه ابتدایی قرن نوزدهم با کشف عناصر «میر» و «اُبشچینا» در روستاهای روسیه بر میگردد که در معنای گسترده به جامعه دهقانی خودگردان و برابریخواه اشاره داشت. اندیشه آنان به دو گونه متفاوت تقسیم میشد: الف) محافظهکاران یا اسلاودوستها: مدافع سرسخت ویژگیهای جامعه روستایی، آزادی فردی و عقیده بودند که با مالکیت، تمدن سرمایهداری و فرهنگ بورژوازی مخالفت میکردند. اسلاودوستها، دموکراتهایی از نوع خاص بهشمار میرفتند که به اصل برتری خلق اذعان داشتند. ب) نارودنیسم انقلابی: الکساندر هرتزن، با طرح اندیشه «گذار به سوسیالیسم از طریق کمون دهقانی» نارودنیسم انقلابی را بنا گذاشت و سپس نیکلای چرنیشفسکی آن را گسترش داد. وی معتقد بود که با بهکارگیری صنعت غرب و پرورش افراد مصمم و روشنفکر، روسیه میتوانست با جهش از مرحله سرمایهداری و تبدیل جوامع روستایی و گروههای تعاونی آزاد صنعت گران به اتحادیههای کشاورزی و صنعتی جدید، شاهد شکلگیری جامعه سوسیالیستی در روسیه باشد.
اما سرانجام پس از اصلاحات سال ۱۸۶۱. م که به سود دولت و بورژوازی روستا منجر گشت، نگرش نارودنیکها در اواخر دهه ۶۰ متولد شد. آن برچند پایه استوار بود: ۱) پرهیزناپذیری انقلاب در روسیه ۲) ماهیت سوسیالیستی انقلاب ۳) ایجاد پایگاه در جامعه روستایی ۴) دهقانان بهعنوان نیروی محرک انقلاب. پیروان این اندیشه در سال ۱۸۷۶. م، بهمنظور اجرای فعالیتهای منضبط و دقیق اقدام بهتأسیس سازمان زملیا یی ولیا (زمین و آزادی) نمودند. اعضای این سازمان خود را سوسیالیست میپنداشتند، اما همچنان جامعه (کمون) روستایی را واحد بنیادی جامعه سوسیالیستی آینده میشمردند و دهقانان را ستون آن واحد تصور میداشتند. طولی نکشید که این سازمان در ۱۸۷۹. م به دو گروه تجزیه شد، گروهی طرفدارترور و دستهای دیگر به مخالفت با آن درآمدند. هواداران تروریسم با ایجاد سازمان نارودنایا ولیا یا اراده خلق بر این باور بودند که سوسیالیسم ارضی با نابودی استبداد فئودالی ایجاد خواهد شد. هدف اصلی آنان کشتن تزار بود چراکه گمان میکردند با مرگ او، نظام استبدادی نابود خواهد شد و سوسیالیست جایگزین آن میشود. ولیکن با ترور الکساندر دوم، نه تنها این انفاق رخ نداد بلکه راه برای اندیشه مارکسیستی گشایش یافت.
اختلاف در متن سوسیالیسم
در واقع، ورود این تفکر به خاک روسیه توسط گروه مخالف ترور، با نام چُرنی پرِدِل یا تقسیم همگانی انجام گرفت. بدینشکل که چند نفر از اعضای آن با پذیرش نظریههای مارکس در خارج از روسیه نخستین گروه سوسیال دموکرات روس را به نام آزادی کار، در سال ۱۸۸۲. م تأسیس نمودند. آنان پس از نخستین جلسه خود، بیانیهای را انتشار دادند که فحوای آن از وظایف اعضای گروه صحبت میکرد: ۱. انتشار ایدههای سوسیالیسم علمی بهواسطه ترجمه روسی آثار مهم مکتب مارکس و اِنگلس و تألیفات اصلی که، خوانندگان سطوح مختلف مقدماتی را در نظر دارند. ۲. انتقاد از آموزشهای حاکم بر محیط انقلابیون ما و بررسی مسائل مهم زندگی اجتماعی روس از نقطهنظر سوسیالیزم علمی و منافع اهالی زحمتکش روسیه. رهبر فکری آنان گئورگی پِلخانف بود؛ وی در دهۀ ۱۸۷۰. م از اعضای جنبش نارودنیکی شناخته میشد، اما از سال ۱۸۸۳. م به مارکسیسم گرایش یافت. او باور داشت که جنبش انقلابی روسیه باید از تأثیر نظریات غیر علمی از جمله اندیشههای نارودنیکی و آناشیستی رها شود. او در اولین اثر مارکسیستی خود «سوسیالیزم و مبارزه سیاسی» مینویسد: «.. بدون تئوری انقلابی، جنبش انقلابی به معنی واقعی کلمه وجود ندارد ...». پلخانف، دراین نوشته ضمن پرداختن به دو اصل مهم آنها را پیش شرط تشکیل یک جامعه سوسیالیستی در آینده روسیه میپنداشت: ۱. مارکسیسم با روسیه در انطباق است و جنبش انقلابی این سرزمین صرفاً با تکیه بر پایۀ علمی تئوریک مارکسیسم، میتواند پیروز شود. ۲. عامل اصلی مارکسیسم در روسیه رشد کاپیتالیسم و ایجاد طبقه پرولتاریا است. از این روی، او تاکید داشت که سوسیالیستهای روس باید به طبقه کارگر اُمیدوار باشند و آگاهی آنان از دهقانان بالاتر است. این بدین معنا بود که با پیشرفت سرمایهداری در روسیه، بنیادهای آن در نظام شکل میگرفتند و بقایای سیستم فئودالی را نابود میساختند و بهدنبال آن، کمونهای روستایی را از بین میبردند. سرانجام، با رشدانگیزۀ دهقانان بر پایۀ اصول سرمایهداری و گسترش کارخانهها و صنایع طبقۀ کارگر پدید میآمد.
گروه آزادی کار بهتدریج روشنفکران روسیه را تحت تأثیر خود قرار داد و سبب رشد سریع مارکسیسم در میان آنان شد. این امر به سه دلیل عمده بازمیگشت: ۱. عدم توانایی نارودنیسم جهت پدید آوردن جنبش انقلابی بین دهقانان ۲. رشد سریع کارخانهها و گسترش طبقه کارگر در بیست سال پایانی قرن نوزدهم ۳. درخشش ستاره مارکسیسم در اروپای غربی. بدین ترتیب گروهها و انجمنهایی پدیدار شدند که به مطالعه مارکسیسم میپرداختند و سعی در برقراری ارتباط با کارگران برمیآمدند. یکی از آنان گروه اتحاد مبارزه برای آزادی طبقه کارگر بود که توسط اولیانف (لنین)، مارتف و پترسف تشکیل میشد. اعضای گروه بهطور کامل مارکسیست بودند و علاوه بر تأکید به کارگر صنعتی تروریسم را نکوهش میکردند و سرمایهداری صنعتی را برای روسیه ملزوم میشمردند تا زمینۀ رشد کمّی طبقه کارگر را فراهم نمایند. آنان هدف فوری خود را مبارزه در راه آزادیهای مدنی و هدایت کارگران بهسوی تحرک اقتصادی سیاسی، سازمانی تصور داشتند.
در اواسط قرن نوزدهم جنبش کارگری در روسیه وسعت یافت و بارشد محافل سوسیال دموکراتیک پروسه پیوند سوسیالیسم علمی با جنبش کارگری در سیستم تزار آغاز گردید. البته هنوز حزبی در سطح ملی وجود نداشت؛ در آن ایام بسیاری از تشکیلات و گروههای سوسیال دموکرات فکر ایجاد حزب مارکسیستی طبقه کارگر روسیه را در سر میپروراندند و گرایش به اتحاد در خودشان را تقویت میکردند. تااین که در ماه مارس ۱۸۹۸. م با حضور نمایندگان چند سازمان مارکسیستی در شهر مینسک، صرفاً تأسیس حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه را اعلام نمودند. طولی نکشید که اعضای کمیته مرکزی آن دستگیر شدند و لنین به تبعید رفت. در آخرین روزهای سال ۱۹۰۰. م لنین آزاد شد و به نزد پلخانوف رفت و با همکاری همدیگر نشریۀ ایسکرا را منتشر کردند. این روزنامه بعدها بهعلت نقش مؤثر در آینده سوسیالیسم روسیه بهعنوان اهرم انقلاب یاد شد. سرانجام ایسکرا سازمانهای مخفی داخلی را فراخواند تا کنگره حزبی را در ژوئن ۱۹۰۳. م تشکیل دهند. نمایندگان بیست و شش تشکل سوسیال دموکرات به کنگره آمدند و نشست خود را کنگره دوم حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه نامیدند. در این اجلاس بهدلیل شکاف بهوجود آمده، اعضا به دو دسته بلشویک و منشویک تقسیم شدند. با این حال، جناح بندی در حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه تفاوت چندانی را برای مردم ایجاد نمیکرد؛ زیرا اهمیت کنگره در پیدایش یک سازمان انقلابی بود که بهدنبال نابودی تزار از طریق تبلیغ سیاسی و ایجاد انگیزه در بین آنان را شامل میشد. از طرفی، این حزب جهت کامیابی به اهداف (سقوط تزار و حاکمیت پرولتاریا) خواهان بسط ایشان در مناطق و یا کشورهای دیگر بود تا آنان را نیز با خود همصدا کند. بدینسبب در کنفرانسها و مقالات متعددی به افشای سیاستهای امپریالیستی تزار، ترغیب به اتحاد سوسیالیستها، تشویق انقلابیون به مبارزه با حاکمیت خودکامه تزار، جنگ ژاپن و روسیه و حاکمیت اقلیتی ظالم بر اکثریت و... میپرداختند. چنانکه با توجه به فضای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در قفقاز و ورود اندیشههای سوسیالیستی به آن شاهد انقلابهای ملّیگرا متمایل به سوسیالیسم میباشیم.
منابع:
[۱]. کارشناس تاریخ ایران اسلامی
[۲]. نارودنیسم از واژۀ نارود (Narod) به معنی مردم ریشه میگرفت که در اصطلاح بر انواع ایده لوژیهای دموکراتیک انقلابی و غیر انقلابی در روسیه اطلاق میشد. این اندیشه در نیمه دوم قرن نوزدهم، بر جنبش سیاسی مشخصی عنوان گرفت.
[۳]. از نظر نیکلای بردیایف، عضو سابق حزب سوسیال دموکراسی روسیه، مردم کشور از لحاظ ساخت روانی شرقی هستند، اما طی دو قرن به سبب تأثیر جریان غرب، تمام اندیشههای آن از سوی قشر فوقانی (اشراف) به فرهنگ خود جذب و از آن خود کردند. از طرفی میبایست به ویژگیهای فرهنگی در تمدن روسیه توجه کرد که باعث تفاوت در آهنگ رشد غربی شدن، میان روسها شد. (نیکلای بردیایف، ریشههای کمونیسم روسی و مفهوم آن، ترجمه عنایت الله رضا، تهران، خورشید آفرین، ۱۳۸۳، ص ۲۳).
[۴]. (mir)، به نشستهای خانوارهای دهقانی گفته میشد که برای تصمیم گیری درباره مسائل روستا گرد هم میآمدند (سهراب یزدانی، اجتماعیون عامیون، تهران، نشر نی، ۱۳۹۲، ص ۴۲).
[۵]. (obshchina)، در معنای محدود بر دهقانان زمین دار دلالت میکرد. اما در معنای گسترده به جامعه دهقانی برابری خواه و آرمانی اشاره دارد (همان جا؛ پل تاگارت، پوپولیسم، ترجمه حسن مرتضوی، تهران، انتشارات آشتیان، ۱۳۸۱، ص ۷۵)
[۶]. سهراب یزدانی، ۱۳۹۲، ص ۴۲
[۷].Slavophiles
[۸]. بردیایف، ۱۳۸۳، ص ۶۰
[۹].Alexander Herzen
[۱۰].Nicolai Chernishevski
[۱۱]. سهراب یزدانی، ۱۳۹۲، ص ۴۳
[۱۲]. قشر روشنفکر روسی از نیمه دوم سده نوزدهم پدید آمد که یکی از مشخصههای آن خصلت روسی بود؛ بنابراین مفهوم روشنفکری در روسیه با مفهوم آن در اروپا متفاوت میباشد. روشنفکران در این جامعه، بر پایه ایدئولوژی، و نه مبانی اقتصادی و حرفهای متمایز میشدند. آنان ابتدا از طبقۀ اشراف سر بر آوردند و سپس درمیان کشیش زادگان، مبلغان مذهبی، کارمندان اداری دونپایه، بازرگانان و در پایان روستاها رشد نمودند (بردیایف، ۱۳۸۳: ۴۳).
[۱۳]. آیزیا برلین، متفکران روس، ترجمه نجف دریابندری، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۱، ص ۳۴۳
[۱۴].Zemliya i Volya
[۱۵].Narodnaya Volya
[۱۶]. تاگارت، ۱۳۸۱، ص ۸۵
[۱۷].Chorny Peredel
[۱۸]. کمونیستهای آلمانی نیز مدتها تحت این عنوان در کشورشان فعالیت میکردند (الهه کولایی، اتحاد شوروی از تکوین تا فروپاشی، تهران، مؤسسۀ چاپ و انتشارات وزارت خارجه، ۱۳۷۶، ص ۶).
[۱۹]. سوسیالیسم علمی با پیشرفت صنعت و پیدایش طبقه پرولتر از درون کارخانهها پیوستگی خاصی داشت. یعنی، مبارزه بهسبب این اندیشه که روسیه در راه رشد سرمایهداری صنعتی گام نهاده است و از این رهگذر تعداد کارگران فزونی خواهد یافت، خود به مبارزه انقلابی بدل خواهد گشت. (بردیایف، ۱۳۸۳: ۱۷۵)
[۲۰]. میخائیل تریفونوویچ و ایرنا کور باتووا، پلخانف، پیشآهنگ مارکسیسم در روسیه، ترجمه بابل دهقان، تهران، نشر اشاره، ۱۳۸۶، ص ۱۰۶
[۲۱]. همان، ص ۱۰۷
[۲۲]. همان، صفحات ۱۱۸-۱۱۷.
[۲۳]. یزدانی، ۱۳۹۲، ص ۴۷
[۲۴].Ulianov
[۲۵].Martov
[۲۶].Potresov
[۲۷]. همان، ص ۴۸. مارکسیستهای روسی در مجادلههایی با نارودنیک، توسعه سرمایه داری را بهمنظور استقرار سوسیالیسم ضرورت میدانستند (ایزاک دویچر، زندگی سیاسی استالین، ترجمه علی اسلامی و محمود ریاضی، تهران، نشر نو، ۱۳۶۸، ص ۵۱).
[۲۸]. ای. اف چوک و کور باتووا، ۱۳۸۱: ۱۸۷
[۲۹].Minsk
[۳۰].Iskra. هیئت تحریریۀ آن را گردانندگان گروههای آزادی کار و اتحاد مبارزه تشکیل میدادند. این نشریه در پی اتحاد گروههای سوسیال دموکرات روسیه بود و از اینروی بهواسطۀ شبکههای مخفی در آن جا پخش میشد (یزدانی، ۱۳۹۲: ۴۹).
[۳۱]. دویچر، ۱۳۶۸: ۵۶
[۳۲]. در این کنفرانس دو پیشنویش عرضه شد: ۱. پسشنهاد اول از سوی لنین مبنی بر تشکیل سازمانی حرفهای با اعضایی منضبط و ثابت بود تا در شرایط فعلی روسیه به فعالیت پنهانی بپردازند (ای. اچ کار، پیشگامان سوسیالیسم، ترجمه یحیی شمس، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۴، ص ۱۱۱). در واقع، لنین بهدنبال حزبی منسجم، دارای مرکزیتی کاملاً قوی و قابل توجه بود. ۲. پیشنهاد دوم از سوی مارتف مطرح شد که به حزبی گسترده باور داشت، زیرا صرفاً به کمیت و همکاری سطحی افراد با سازمان اهمیت میداد (دویچر، ۱۳۶۸: ۷۸). در نتیجه این اختلاف نظر، حزب سوسیال دموکرات از همان آغاز با دو جناح در درون خود روبهرو شد: بلشویکها به رهبری لنین و منشویکها به مارتف.
[۳۳]. ای. اف چوک و کور باتووا، ۱۳۸۱: ۲-۲۸۰؛ دویچر، ۱۳۶۸: ۳-۶۲