سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: متن زیر خاطراتی از محمد رمضانی رزمنده دفاع مقدس است که به گفته خودش از سال ۵۹ با بسیج و جبهه آشنا شده و تقریباً تا انتهای دفاعمقدس ارتباطش را با جبهه و رزمندگان حفظ کرده است. رمضانی در گفتگو با ما از فرهنگی میگوید که به قول او رفتهرفته در میان بچههای رزمنده شکل گرفت و در نوع گویش، پوشش و حتی شوخیهایشان تأثیرگذاشت.
رمضانی میگوید: «برای اولین بار مهرماه سال ۶۱ به جبهه رفتم. آن زمان خیلی از آداب و رسوم رزمندگی از قبل شکل گرفته بود. منظورم در پوشش و نوع ظاهر رزمندههاست. مثلاً یادم میآید قبل از جنگ وقتی تعدادی از بچه محلهایمان به کردستان رفتند، برخی ریشهایشان را میتراشیدند یا شلوارهای جین میپوشیدند. کمکم همینها محاسن گذاشتند و در شهر هم نوع پوششخود را تغییر دادند.»
وی میافزاید: «جنگ تحمیلی که رسماً آغاز شد تا حدی فرهنگ جبهه شکل گرفته بود. حالا شاهد حضور گستردهتری از جوانهای کشورمان در جبهه بودیم که مسلماً هر گروهی از آنها خرده فرهنگهای خاص خودشان را داشتند، ولی بستر تربیت مذهبی عموم این رزمندهها در کنار الگوگیریشان از سرداران و فرماندهان جنگ باعث شد خیلی زود هر خرده فرهنگی در فرهنگ عمومی جبهه حل شود و یک فرهنگ واحد به وجود آید.»
این رزمنده دفاع مقدس با اشاره به برخی جزئیات فرهنگ بچههای جنگ میگوید: «اگر بخواهیم جزئیتر نگاه کنیم، مثلاً تسبیح به دست گرفتن، پیراهن روی شلوار انداختن، یقه آخوندی (دیپلماتی) لباسها، عطر خاصی مصرف کردن و... نوعی از رفتارهایی بود که در عموم رزمندهها اشتراکاتی داشت. یادم است در مقطعی اغلب رزمندهها عطر شیبر یا تی رز استفاده میکردند. یا چفیهها و شلوارهای نظامی که در منطقه استفاده میکردند را رفتهرفته به داخل شهرها بردند. آن زمان رایج بود که یک رزمنده شلوار خاکی با پیراهن سفید میپوشید و پیراهنش را هم روی شلوار میانداخت. تسبیح به دست، عطر گل محمدی یا تی رز میزد و به نماز جمعه میرفت. این صحنه آن روزها بارها و بارها تکرار میشد. فصلهای سرد هم غالباً اورکت کرهای میپوشیدیم و تیپمان بسیجی بسیجی میشد.»
رمضانی ادامه میدهد: «بخشی از فرهنگ جبهه ناشی از شرایط سخت و نسبتاً خشن زندگی در جبههها بود. مثلاً ما آنجا باید صبحها زود و اغلب شبها دیر میخوابیدیم. امکانات رفاهی آنچنانی هم که نداشتیم، بنابراین رزمندهها نوع ساده و سخت زندگی در جبهه را با خودشان به شهرها میآوردند. معمولاً سحرخیز بودند و شبها روی زمین سفت میخوابیدند. سادهزیستی را در نوع پوشش و رفتار بروز میدادند و حتی باعث جذب دیگر جوانها میشدند.»
این رزمنده لشکر ۲۷ در دوران دفاع مقدس به خاطرات جبهه هم اشاره میکند و میگوید: «من رزمندهای را میشناختم که گوشت مصرف نمیکرد. یا اگر میخورد خیلی کم میخورد. به او میگفتم چرا گوشت نمیخوری؟ میگفت ما وضع مالی خوبی داریم. من تا الان در غذاها گوشت زیاد خوردهام، حالا میخواهم جبران آن ناز و نعمتها را بکنم و با سادهزیستی خودسازی کنم.»
رمضانی میافزاید: «وضو گرفتن با آب سرد، بیدار شدن برای نماز شب، کم خوابی و پرکاری همه اینها علاوه بر بُعد عبادیشان، تنبیهاتی بود که رزمندهها برای نفسشان در نظر میگرفتند. نهایت همه این رفتارها تبدیل به روحیه سادهزیستی، کم خرجی و پرمنفعتی میشد که همین فرهنگ کار زیاد و کم غر زدن باعث پیشبرد کارها در جبهه میشد.»
وی در پایان بیان میدارد: «متأسفانه ما نتوانستیم خوبیهای فرهنگ جبهه را به صورت کامل به نسلهای بعدی منتقل کنیم. همین الان در جامعه ما منفعتطلبی، راحتطلبی و پول دوستی به شکل افسارگسیختهای ترویج میشود. سختکوشی رزمندهها، کم توقعی و پرکاریشان باعث شد ما جنگ را با دست خالی اداره کنیم، چه میشود الان هم چنین فرهنگی در جامعه حاکم شود و مانعی مقابل تحریمها و دسیسههای دشمن ایجاد کنیم.»