جوان آنلاین - ساجده براتی: تورم که میآید فقط درد گرانی را با خود ندارد، درد بیرحمی انسانهایی که خود را محق میدانند از آب گل آلود ماهی بگیرند و از نمد گرانی برای خود کلاهی ببافند بیشتر بر قلب مینشیند. فرقی نمیکند کجا باشیم و چی باشیم. سوار تاکسی باشیم و راننده طلب کرایه بیشتر کند یا چیپس و پفکی بخریم که بر باد درونش افزودهاند.
قصه «احمد زیدآبادی»، روزنامه نگار با سابقه اصلاح طلب، نیز از همین جنس بیمروتیهاست که کم و بیش هر کداممان آن را لمس کردهایم و درد آن را چشیدهایم. «احمد» که راهی گرگان بود در جادهی فیروزکوه اتفاقی برایش رخ میدهد که در نوع خود نه بدیع بلکه جالب است. او در کانال تلگرامی خود در متنی با عنوان «جامعهای رها شده!» این واقعه شوم را روایت میکند.
زیدآبادی نوشته است: «اینکه کارکنان پمپ بنزینها بخواهند با اصرار به بنزین ماشینتان "مکمل" اضافه کنند؛ برای ما ایرانیها پدیدۀ آشنا و قابل تحملی است؛ اما اینکه برخی از آنها بخواهند کلاهتان را بردارند یا کلاه سرتان بگذارند؛ پدیدۀ بدیع و غیر قابل تحملی است. در سفر اخیرمان به گرگان در جادۀ فیروزکوه نرسیده به شهر دماوند؛ برای لحظهای فرار از بند آمدنِ ترافیک سرسام آور، وارد پمپ بنزینی شدم تا باک ماشین را پر کنم. به رغم وجود پمپهای بسیار در محل پمپ بنزین، صف به نسبت درازی از خودروها تشکیل شده و اوضاع نابسامان و شلوغ بود. در واقع علت این شلوغی نبود کارت سوخت در کارتخوان پمپها بود! کارگر آنجا کارت شکستهای را در دست داشت و به دلخواه خود آن را به یکی از کارتخوانها وارد میکرد و دیگران را مستأصل و معطل میگذاشت. روشن بود که ماجرای نبود کارت کاملاً ساختگی است و این وضع به عمد برای سوء استفاده تدارک دیده شده است. وقتی نوبت من رسید از او درخواست کارت سوخت کردم. او گفت که کارت سوخت ندارد و باید از کارت سوخت ماشین خودمان استفاده کنم! به زحمت کارت سوخت ماشین را از میان خرت و پرتهای بسیار پیدا کردیم، اما به دلیل گذشت زمان، رمزش یادمان نیامد! از این رو، دوباره از کارگر آنجا تقاضای کارت سوخت کردم. او سرانجام با غرولند کارت شکستهای را وارد کارتخوان پمپ طرفِ مورد استفادۀ ما کرد؛ اما بلافاصله آن را به دست رانندۀ ماشین آن سوی پمپ داد که بیش از من معطل مانده بود. آن راننده هم ۱۵ لیتر بنزین زد و آنگاه کارگر پمپ به این بهانه که صفر کردن شمارۀ پمپ، باعث از کار افتادن آن میشود؛ از من خواست که با به خاطر سپردن عدد ۱۵ در ادامۀ استفادۀ رانندۀ دیگر از همان شلنگ، باک ماشین را پر کنم! در این میان، کارگر پمپ بنزین بهای ۱۵ لیتر را با رانندۀ دیگر حساب کرد و طرف نیز آنجا را ترک کرد. ماشین من در صوت خالی بودن باکش، بیش از ۵۰ لیتر بنزین گنجایش ندارد؛ آن روز، اما نزدیک یک - سوم باک پر بود و از این رو، برای پر شدن، حداکثر ۳۵ لیتر بنزین نیاز داشت. خلاصه آنکه با نشان دادن عدد ۵۱ لیتر بر روی پمپ، باک ماشین من پر شد که طبعاً ۱۵ لیتر آن مورد استفادۀ رانندۀ دیگر قرار گرفته بود. با این حال، وقتی برای پرداخت صورت حساب، کارت بانکی را تحویل کارگر پمپ بنزین دادم؛ بدون هرگونه شرم و حیایی ۵۱ هزار تومان از آن کسر کرد! با اعتراض به او گفتم که ۱۵ لیتر مربوط به رانندۀ دیگر است. او، اما به کلی منکر ماجرا شد و حتی ادعا کرد که پس از استفادۀ آن راننده، شمارۀ پمپ را صفر کرده است! در آن شلوغی و غوغا که رانندگانِ داخلِ صف بیتاب شده و بعضاً پی در پی بوق میزدند جَّر و بحث با کارگر قلچماقی که مرا یک لقمۀ چپ خود میکرد؛ چه حاصلی در پی میداشت؟ طبعاً ۱۵ هزار تومان که جای خود ۱۵ میلیون نیز به نظر من ارزش دعوا و درگیری ندارد؛ اما زورگویی با هر درجهای، اعصاب آدم را خراش میدهد و بی تفاوتی در مقابل آن، حسی از تحقیرشدگی به دنبال دارد. در عین حال، بگو مگو کردن و گلاویز شدن با فردی که زور بازو و زبان دریدهای دارد و قادر است شما را در مقابل جمعیت و زن و فرزند، خوار و خفیف کند؛ کجایش با حفظ عزت و سربلندی سازگار است؟ این بود که اجحاف و زورگویی کارگر پمپ را به جان خریدم و آنجا را ترک کردم با این اندیشه که ما ایرانیان بدون پشت و پناه هرگونه قانون، نظارت و مسئولیتی، گویی در جنگل بیصاحبی زندگی میکنیم که اصولاً نظم و قاعدهای بر آن حکمفرما نیست! اگر زورمان زیاد و زبانمان بی ملاحظه باشد؛ میتوانیم گلیم خود را از آب بکشیم؛ اما اگر اهل فرهنگ و ادب و مدنیت باشیم، کلاهمان پس معرکه است!»
هر چند «زیدآبادی» با مصلحتی که سنجید از خیر ۱۵ هزارتومان گذشت، اما رسالت رسانهای ما کار را تمام شده ندید. چند روزی را پیگیر واقع بودیم تا جوابی مطلوب بدست آوریم. در نهایت پس از پرس و جوهای بسیار از روابط عمومی وزارت نفت گرفته تا روابط عمومی شرکت پالاش و پخش، گفتوگویی با بازرسی منطقه تهران بدست آمد.
روایت «احمد زیدآبادی» را که برای بازرسی منطقه تهران بازگو کردیم، در جواب وجود یا عدم وجود ناظر برای جلوگیری از چنین سوء استفادههایی گفت: «هرکدام از این جایگاهها تحت ناحیهای هستند که آن ناحیه موظف به نظارت است و همچنین سامانه پاسخگویی و نظارت برای رفاه حال هموطنان به شماره ۰۹۶۲۷ قرار دادهایم تا هرگونه مشکلی که به این سامانه گزارش شود را پیگیری و حل و فصل کرد.»
بازرسی منطقه تهران درمورد سوخت گیری دو خودرو پشت سر هم و صفر نکردن دستگاه مابین آن افزود: «اگر جایگاهی بطور مثال هزینه بیشتر از فردی گرفته است حال به دلیل صفر نکردن دستگاه و یا هر دلیل دیگر، میتواند با سامانه ذکر شده تماس گرفته و شکایت را ثبت کند. سامانه باتوجه به آن جایگاهی که در آن تخلف صورت گرفته است، به آن ناحیه مربوطه اطلاع میدهند تا رسیدگی شود.»
وی افزود: «در صورت شکایت ماموران ما سریعا به جایگاه مربوطه اعزام میشوند و توسط دوربینهای مدار بستهای که در جایگاهها وجود دارد چک میشود که اگر دستگاهی صفر نشده باشد و هزینه اضافه تری از مشتری گرفته شده باشد مسئول آن جایگاه موظف است هزینه اضافه را پرداخت کند.».
اما بازرسی منطقه تهران گذری هم به اشتباه «احمد زیدآبادی» زد و گفت: «برای همه ماشینهایی که از کمپانی خارج میشوند، کارت سوخت تولید میشود و سابقه نداشته است که خودرویی بدون کارت سوخت تحویل مشتری شده باشد. اما چون در حال حاضر استفاده از کارت سوخت شخصی الزامی نیست یک کارت سوخت عمومی در جایگاهها گذاشتهاند که میتوان از آن استفاده کرد. اگر افراد از کارت سوخت شخصی خودشان هنگام سوخت گیری استفاده کنند میتوانند از صفر شدن آن نیز اطمینان پیدا کنند و این چنین فرصتی برای افراد سودجو پیش نخواهد آمد.»
هر چند که بعید است حال پس از گذشت چند روز جناب آقای زیدآبادی برای ۱۵ هزارتومان وقت خود را درگیر فرآیندی که در بالا توضیح داده شد کند. اما بد نیست زین پس شماره ذکر شده را در گوشی خود ذخیره داشته باشیم تا بتوانیم در صورت تکرار چنین موردی که احتمالش هم زیاد است، حق خود را بدون درگیری بستانیم البته به شرط آنکه این شماره فقط برای دلخوشی الکی و احترام زوری به مردم نباشد.