به گزارش خبرنگار ما، چندي قبل زن ميانسالي سراسيمه به اداره پليس رفت و از ربودن دختر جوانش از سوي چند مرد ناشناس شكايت كرد. شاكي در توضيح ماجرا گفت: ما وضع مالي خوبي داريم و خانهمان در يكي از خيابانهاي شمال تهران است. ساعت11 شب بود كه صداي زنگ خانهمان به صدا در آمد. مردي پشت آيفون گفت كه با دخترم شهين كار دارد و دخترم به جلوي در رفت. لحظاتي بعد صداي فرياد كمك خواهي دخترم از داخل كوچه به گوشم رسيد و به سرعت خودم را به جلوي در رساندم كه ديدم آمبولانسي از داخل كوچهمان بيرون رفت و از دخترم خبري نيست و به همين دليل احتمال دادم سرنشينان آمبولانس دخترم را ربودند.
پس از طرح اين شكايت تيمي از كارآگاهان پليسآگاهي تهران براي پيدا كردن دختر جوان وارد عمل شدند. مأموران در نخستين گام فيلم دروبين مداربسته محل حادثه را بررسي كردند. بررسيها نشان داد دقايقي قبل از حادثه خودروي آمبولانس شركت خصوصي جلوي در خانه شاكي توقف ميكند و از داخل خودرو چهار مرد پياده ميشوند. همچنين مشخص شد وقتي شهين به جلوي در خانهشان ميآيد چهار مرد ناشناس وي را به زور سوار خودروي آمبولانس ميكنند و از محل دور ميشوند. با بدست آوردن مشخصات خودرو مشخص شد سرنشينان آمبولانس شهين را به عنوان بيمار رواني به يكي از بيمارستانهاي تهران منتقل و بستري كردهاند.
مأموران همچنين دريافتند روز قبل از حادثه مردي به بيمارستان رواني مراجعه و اعلام كرده نامزدش دچار مشكل روحي و رواني است به طوريكه به خودش و افراد نزديكش آسيب ميرساند و بدين ترتيب از كاركنان بيمارستان درخواست بستري شدن نامزدش را خواستار شدهاست.
از سوي ديگر با توجه به شكايت مادر شهين مشخص شد دختر ربوده شده سابقه بيماري رواني ندارد و مدتي قبل به خاطر اختلاف با نامزدش از او جدا شده است. در چنين شرايطي مأموران با دستور قضايي همراه پزشك متخصصي براي بررسي وضعيت شهين راهي بيمارستان شدند.
بررسي تيم تخصصي نشان داد شهين بيماري رواني ندارد، اما نامزد سابقش با تشكيل پرونده جعلي رواني براي همسر سابقش كاركنان آمبولانس خصوصي را فريب داده و شهين را به اين بهانه در بيمارستان رواني بستري كرده است.
دختر جوان پس از ترخيص از بيمارستان در توضيح ماجرا گفت: من دانشجوي پزشكي يكي از دانشگاههاي تهران هستم و پدرم تاجر است. وضعيت مالي خيلي خوبي داريم به طوريكه مدتي قبل پدرم دو ملك گرانقيمت را به نام من زد و همچنين قول داد پس از ازدواجم دو مغازه بزرگ كه در يكي از خيابانهاي تهران است به عنوان هديه ازدواج به نام من بزند.
چندي قبل پسر جواني به نام سهيل به خواستگاري من آمد. او ظاهر خوبي داشت و پسر آرامي به نظر ميرسيد. سهيل پسر يكي از دوستان صميمي پدرم بود و پدرم خيلي به آنها اعتماد داشت و با اينكه من دانشجوي پزشكي بودم و سهيل فقط ديپلم داشت به همين سبب قبول كردم با سهيل ازدواج كنم. فكر ميكردم سهيل مرا خوشبخت ميكند، اما پس از مدتي فهميدم او به خاطر اموال پدرم با من ازدواج كرده و چشمش به دنبال اموالي است كه پدرم به نام من زده است. سهيل بيكار بود و تن به كار نميداد و همين موضوع باعث اختلاف ما شد. هر روز اختلاف ما بيشتر ميشد به طوريكه زندگي با او براي من غير قابل تحمل شده بود. پنجماهي از عقد ما گذشته بود و هر روز اصرار داشت هر چه زودتر مراسم ازدواجمان را برگزار كنيم، اما من كه به هدف او پي برده بودم قبول نكردم و پيشنهاد طلاق دادم. سهيل ابتدا با پيشنهاد من موافقت نميكرد و از طريق خانوادهاش به من فشار ميآورد تا اينكه مهريهام را به اجرا گذاشتم و شرط كردم چنانچه مرا طلاق دهد مهريهام را ميبخشم. از آنجايي كه او پول براي پرداخت مهريهام نداشت قبول كرد و مرا طلاق داد.
وي ادامه داد: پس از طلاق سهيل هر روز مرا تهديد ميكرد تا اينكه نقشه ربودن مرا طراحي كرد و روز حادثه پس از تشكيل پرونده دروغين مرا ربود و به بيمارستان رواني منتقل كرد. دو روز در بيمارستان بستري بودم و ميخواست آنقدر به من فشار بياورد كه املاكم را به نام او بزنم. روز دوم قرار بود پس از خوراندن دارو و وارد كردن شوك الكتريكي حال مرا بد كند و از من اثر انگشت بگيرد اما خوشبختانه همان لحظهاي كه قرار بود به من شوك وارد كنند مأموران پليس با شكايت مادرم وارد بيمارستان شدند و مرا نجات دادند.
با طرح اين شكايت مأموران پليس تحقيقات خود را براي شناسايي چهار سرنشين آمبولانس و نامزد سابق شاكي آغاز كردند تا زوايايي پنهان اين حادثه بر ملا شود.