حسين گل محمدي
شايد شما هم اين جمله را شنيده باشيد كه ميگويند همه چيز قديمياش خوب است. اين موضوع حالا درباره مراسم عروسي هم صدق پيدا ميكند. مراسمي كه صفا و صميميت در آن موج ميزد. در آن نوع از عروسيها نه از بريز و بپاشها خبري بود و نه از زرق و برقها و تجمل گرايي و چشم و همچشميهاي اين روزها.
شايد تا همين دو يا سه دهه پيش مراسم عروسي به خاطر صفا و صميميتي كه هنگام برگزاري آن وجود داشت يكي از خاطره انگيزترين مراسم حتي براي دورترين فاميل عروس و داماد به شمار ميرفت، اما اين روزها به دليل آلوده شدن سنتهاي زيباي مراسم عروسي با تجمل گرايي، اسراف، بريز و بپاش و چشم و همچشمي، ديگر چندان چنگي به دل نميزند و صفاي عروسيهاي قديم را ندارد.
يادم است همين دو يا سه دهه پيش زماني كه قرار بود عروسي برگزار شود از ماهها پيش همه در تكاپو بودند، از خانواده عروس و داماد گرفته تا قديميترين فاميل عروس و داماد. همه بسيج ميشدند و آستينها را بالا ميزدند و يك گوشه كار را ميگرفتند.
آن روزها از زرق و برقهاي امروزي خبري نبود. بيشتر مراسم عروسي در منزل برگزار ميشد و آنهايي كه آن روزها را ديدهاند ميدانند چقدر برگزاري مراسم عروسي در منزل صفا داشت.
شايد برگزاري يك مراسم عروسي يك هفته طول ميكشيد. يا مثلاً چهار پنج روز، اما واقعاً صفا داشت. از مراسم حنابندان گرفته تا شكستن كله قند توسط يكي از بزرگترهاي فاميل و مراسم آوردن جهيزيه و خود مراسم و پاتختي، همه و همه جزو ماندگارترين خاطرات براي عروس و داماد و خانوادههاي آنان بود.
مراسمي كه صفا و صميميت در آن موج ميزد و خاطرات آن سالهاي سال و حتي تا آخر عمر در ذهن همه مهمانان باقي ميماند.
يادم است مثلاً در خانواده ما وقتي قرار بود سال 67 مراسم عروسي برادرم برگزار شود همه افراد فاميل از ماهها پيش دست به كار شده بودند. چند هفته قبل از برگزاري مراسم بزرگترهاي فاميل دورهم جمع شدند و همفكري كردند. هركدام يك گوشه كار را گرفتند و همه كمك كردند تا مراسم به خوبي و خوشي برگزار شود.
آن روزها حياط خانهها بزرگ بود و مراسم در منزل برگزار ميشد. آقا جان با بعضي از همسايهها صحبت كرده بود كه بخشي از مراسم عروسي در منزل آنها نيز برگزار شود.
آن روزها يك منزل مردانه بود و يك منزل هم زنانه. همسايهها هم با جان و دل قبول ميكردند. يك گوشهاي از حياط محل طبخ غذا بود. يادش بخير آقا جان از چند هفته قبل چندين كيسه برنج ايراني خوش عطر خريد و توي انباري براي روز مراسم گذاشت.
گوشت، روغن و ساير ملزومات طبخ غذا را هم خريد. يك روز مانده به عروسي آشپز و كمك او آمدند و كار ريز كردن گوشتها و تميز كردن برنج و حبوبات با مشاركت خانمهاي فاميل آغاز شد.
آن روزها معمولاً روز قبل از عروسي جهيزيه عروس خانم را كه شامل ملزومات ضروري زندگي همچون رختخواب و ظروف بود به خانه جديد ميبردند و همان شب هم مراسم حنابندان برگزار ميكردند. از گروههاي موسيقي امروزي خبري نبود. فاميل و حتي همسايهها دورهم جمع ميشدند و مراسم حنابندان به شكلي ساده اما باصفا و خاطرهانگيز برگزار ميشد.
يادش بخير وقتي نوبت به شكستن كله قند ميرسيد، كله قند سفيد كه با يك روبان تزئين شده بود دست به دست بين بزرگترهاي فاميل ميچرخيد، تا اينكه بالاخره به دست يكي از آنها ميرسيد و با اصرار بقيه بزرگترها با قندشكني كه در دست داشت كله قند را ميشكست. با شكسته شدن كله قند فرياد شادي همه بلند ميشد و هر كس چيزي ميگفت. در اين ميان حرفهايي هم به گوش ميرسيد كه با هم پچ پچ ميكردند كه پسر است يا مثلاً دختردار ميشوند. يادش بخير همه چيز در عين سادگي جذابيت خاصي داشت. چهار پنج روز عروسي با سفره هايي كه صبح ، ظهر و شب پهن ميشد، اما از 10، 20 نوع غذا خبري نبود و سفرههاي ساده ميزبان تمامي فاميل و اهل محل بود. يادم است وقتي براي عروسي به روستا ميرفتيم آنجا يك هفته عروسي و مراسم برگزار ميشد و چون عروسيها ساده بود همه ميتوانستند يك جور عروسي بگيرند و هيچ كس به ديگري فخرفروشي نميكرد.
اين روزها اما همه چيز فرق كرده است. عروسيها در يك مكان در بسته به نام تالار خلاصه شده است، تعداد مهمانان مثل قبل زياد و عمومي نيست و به اصطلاح گلچين ميشوند. قديمها غذاها مثل الان نبود كه منو باشد و انواع غذاهاي رنگارنگ. با گوشت و برنج خوش عطر ايراني خورشت قيمهاي درست ميشد كه بوي آن تمام محله را بر ميداشت. مخلفاتش هم دوغ يا نوشابه بود و حداكثر ماست. آن هم ماست محلي.
داماد يك دست كت و شلوار ساده و معمولاً مشكي رنگ با پيراهن سفيد ميپوشيد و در آرايشگاه محل موهاي خود را كوتاه ميكرد و لباس عروس خانم هم ساده بود. پيكان جوانان هم ميشد ماشين عروس كه گلكاري شده بود. از زرق و برقهاي امروزي خبري نبود و اصلاً بريز و بپاش نميشد.
مهماناني كه از شهرستان ميآمدند و تا يكي دو روز بيشتر ميماندند براي پاتختي و... هم در خانه فك و فاميل تقسيم ميشدند و ميخوابيدند. غذا هم همان خورشت قيمه خوشمزه و با كيفيت بود كه تا يكي دو روز بعد هم ميتوانست غذاي مهمانان باشد و هيچ كس هم گله و شكايتي نداشت.
يكي از ويژگيهاي عروسيهاي قديم پول انداختن بود و هر كس بنا به وسع خود و بدون چشم و همچشمي مبلغي را به عروس و داماد هديه ميداد و پولي كه جمع ميشد معمولاً سرمايه اوليه خوبي براي زوجين جوان بود و نه تنها پول پيش خانه استيجاري آنان تأمين ميشد، بلكه مبلغي هم ميماند و داماد ميتوانست آن را پس انداز كند يا كسب و كار خود را رونق ببخشد.
خلاصه اينكه مراسم به خوبي و خوشي و نهايت سادگي و به دور از تجملات برگزار ميشد و عروس و داماد با آبرومندي به خانه بخت راهي ميشدند. خانهاي كه در آن نه از تجملات خبري بود و نه از چشم و همچشميهاي امروزي. خانهاي كه در آن عشق و يكدلي موج ميزد. يادش بخير عروسيهاي قديم. يك هفته عروسي ميگرفتيم، يك عمر خاطره ميشد.