دنیا حیدری
سرنوشت، مثل توپ فوتبال ميماند. توپي كه با هدف گل شدن به حركت درميآيد، اما گاه در طول نود دقيقه با وجود آنكه بارها و بارها با اين هدف به آن ضربه زده ميشود، حتي يك بار هم از خط دروازه عبور نميكند. چراكه در مسير درست حركت نميكند و انتخاب نوع ضربهاي كه به آن زده ميشود اشتباه است. همه چيز در واقع به يك انتخاب برميگردد. انتخابي كه درست يا غلط بودن آن ميتواند مشخصكننده راه از بيراهه بوده و سرنوشتي را به درستي يا با اشتباهات فراوان رقم زده و به تصوير بكشد، اما هميشه انتخاب درست، كار آساني نيست. خصوصاً اينكه اگر پاي احساسات در ميان باشد و عقل و منطق نتواند بر احساسات دروني غلبه كند. هرچند كه گاهي نيز بحث زور آزمايي عقل و احساس نيست، بلكه حرف تفاوت نگاههاست كه باعث ميشود شخص در راه درست گام بردارد يا در راه اشتباه.
مهدي مهدويكيا يا حتي وحيد هاشميان كه چند سال بعد از او به فوتبال آمد و كفشهايش را آويخت، هر دو نگاهي تقريباً يكسان داشتند. ستارههايي كه بعد از بوسيدن چهار گوشه مستطيل سبز، براي نزديك شدن به دنياي مربيگري و نشستن روي نيمكت تيم به عنوان مربي، هيچ شتاب و عجلهاي نداشتند. آنها براي آنكه دوران مربيگري موفقي چون دوران بازيگري داشته باشند، فرمولي خاص براي خود داشتند و بعد از گذراندن كلاسهاي مختلف، تصميم گرفتند كه براي يادگيري از صفر شروع كنند و فراموش كنند كه روزي بازيكنان و ستارههاي بزرگي بودند، چراكه دنياي مربيگري، تجربهاي جديد و متفاوت بود كه شايد از نظر آنها جهشهاي بزرگ در آن ميتوانست راه رسيدن به موفقيت را برايشان پرپيچ و خمتر كند. از همينرو هم مهدويكيا سراغ تيمهاي پايه رفت تا همزمان با آموزش به كودكان، خود نيز الفباي مربيگري را از ابتداييترين شكل آن آغاز كند و گام به گام بالا بيايد. درست مثل هاشميان كه با اين تفكر كه بايد پلههاي موفقيت و ترقي را يكييكي پشت سر گذاشت، مربيگري را از تيمهاي دسته پنجم و آماتور آغاز كرد تا اصولي و با تجربه كافي وارد عرصه مربيگري شود.
اما اين تفكر يا انتخاب را همه ستارههاي فوتبال يا حتي هم دورههاي مهدويكيا و هاشميان ندارند. بسياري ديگر از همان اولين تجربهشان براي نشستن روي نيمكت تيمهاي بزرگ ميانديشند. شايد هم همين تفكر است كه گاه اجازه سوءاستفاده از خود را به ديگران ميدهند. درست مثل روزي كه علي كريمي بدون داشتن مدرك مربيگري يا هيچگونه تجربهاي به عنوان دستيار كرش معرفي شد. انتخابي كه بسياري بر اين باور بودند كه نه از جهت دورانديشي براي استفاده و يادگيري از تجربيات و دانش كرش كه به جهت سوءاستفاده تبليغاتي از محبوبيت و شهرت اين بازيكن است. اين اتفاق با نشاندن نكونام روي نيمكت تيم ملي تكرار شد.
انتخاب اشتباه، دليل اصلي اتفاقات ناخوشايندي بود كه بعد از نشستن كريمي و بعد از او نكونام روي نيمكت تيم ملي رخ داد. اشتباهي كه البته نتوانسته تجربهاي باشد براي آنها و امثال آنها، چراكه تكرار آن را اين روزها بار ديگر شاهد هستيم وقتي نكونام باز هم بيهيچ تجربهاي در عرصه مربيگري چشمش به دنبال نيمكت تراكتور بود و علي كريمي، با شرايطي مشابه، در اولين مربيگري جدي خود، نيمكت نفت تهران را انتخاب ميكند. تيمي كه قهرماني جام حذفي را در كارنامه دارد و فصل جديد نيز يكي از نمايندههاي ايران در رقابتهاي آسيايي است.
كريمي بدون شك يكي از ستارههاي تكرار نشدني فوتبال ايران است، اما آيا پرونده پربار او در دوران بازيگري ميتواند تضميني براي موفقيت در عرصه مربيگري هم باشد؟ آيا جادوگر فوتبال ايران ميتواند اين بار در قامت يك مربي، حريفان خود را يكي پس از ديگري دريبل كند و جا بگذارد؟ آن هم در حالي كه كمترين تجربهاي در اين زمينه ندارد؟ بدون شك پاسخ اين سؤالها نميتواند مثبت باشد، چراكه يك تصميم اشتباه، آنها را در مسيري نادرست براي رسيدن به موفقيت قرار داده است. مسيري كه طي كردن آن نيازمند دانش و تجربهاي است كه او و همفكرانش ندارند و اين نه فقط زمينهساز ناكاميهاي آنها در اين راه است كه ميتواند مهرههاي ارزشمندي را بسوزاند كه شايد اگر سعي در طي كردن درست و اصولي پلههاي ترقي داشتند، ميتوانستند موفقيتهاي دوران بازيگري خود را اينبار در عرصه مربيگري تكرار كنند، اما انتخابي اشتباه، آنها را از مسير درست دور كرده است و اين نه فقط به ضرر آنها كه به ضرر فوتبال نيز هست كه سرمايههايش را با يك اشتباه از دست ميدهد!