نویسنده: مهران ابراهيميان
در شماره پيش يادداشت گفتيم كه از يك سو بايد در مسير توسعه دست به انتخابهاي صحيح زد و مديريت منابع و پرداخت يارانهها بسيار الزامي است و از سوي ديگر شاخصهايي مانند بيش از دو برابر شدن معوقات بانكي تنها طي چهارسال، رشد منفي چهار ساله اخير تشكيل سرمايه ثابت به رغم دوبرابر شدن حجم نقدينگي، نسبت بيكاران به جمعيت فعال، ضريب جيني، دو برابر شدن ميزان معوقات بانكي و نقدينگي و... نشان از توزيع ناموزون درآمدها دارد.
به علاوه نگراني مردم را در توسعه نامتوازن برخي صنايع مانند فولاد، خودروسازي و صنايع پتروشيمي (كه تقريباً قيمت خوراك را نصف قيمت منطقه ميگيرند) با استفاده از تجارب كشورهاي كمونيستي بحق دانستيم و خواستار توجه بيشتر نامزدهاي رياست جمهوري به اين موضوع شديم و اكنون نيز از آنها ميخواهيم به جاي متمركز شدن روي حمايت از صنايع سنگين و پوشش ناكارآمديها و بهرهوري آنها به مردمي كردن اقتصاد و حمايت از صنايع كوچك داراي مزيت بپردازند.
در عين حال تأكيد كرديم كه با توجه به سهم وزني دولت در اقتصاد نميتوان نقش مديريتي آن را ناديده گرفت و حتماً بايد نحوه توزيع درآمدها و رانتها به شكل موجود اصلاح شود زيرا نحوه توزيع رانتها در زمان حاضر به جاي خصوصيسازي مؤثر در بخش مولد و توسعه پايدار، تاحدودي شبيه تجربه بارباردوس بعد از اشغال توسط اسپانياييها (1960 ميلادي) بوده كه به ظهور طبقهاي خاص از تيولداران منجر شده است.
آنها نيروي انساني تحت مديريت خود را ابزاري مانند زمين ميدانستند كه تنها ارزششان به عنوان تأمينكننده مواد صادراتي باربارادوس به ميزان خورد و خوراك و زنده ماندن آنها بود !
باربارادوس در واقع با تيولداراني اداره ميشد كه قدرت خود را از رانت اشغال بيدردسر گرفته بودند و نيروهاي انساني (80 درصد نيروي انساني، برده بودند) را هيچ ميپنداشتند، از اين رو ثروتي عظيم را بدون توجه به نيروي انساني فعال زير دستشان به هم زدند. خيلي زود باربارادوس به بزرگترين قطب صادركننده نيشكر بدل شد، بيآنكه نه در نحوه كشت و نه در تعامل با كارگران زير دستشان به فكر بهرهوري و تغيير شرايط باشند.
از اين رو به تدريج مزيت قيمت تمام شده با نيروي انساني مفت و عدم به كارگيري تكنولوژيهاي جديد از بين رفت و ملاكاني كه زماني با قوانين نانوشته اشغال، مالك نيروي انساني و زمينهاي فراوان بودند يا سرمايههاي خود را كوچ دادند يا با اعتراض شديد بردهها مواجه شدند.
با عنايت به اين تجربه جهاني بهتر است دولت بعدي از آنجايي كه ايران منابع بسيار زياد و نيروي انساني آماده دارد بايد مراقب ظهور طبقهاي باربارادوسي باشد كه يك شبه مالك زمينهاي بسيار و نيروي انساني زياد شدند و سرنوشت آنها نيز مشخص است.
دولت بعدي بايد نسبت به نحوه مديريت منابع دولتي در هدايت منابع با استفاده درست و براساس كرامت انساني آنها متمركز شود كه نه نيروي انساني را مانند تجربه كورههاي كوچك كشاورزان چيني به ابزار توليد براي قدرت متمركز بدل كند و نه مانند باربارادوس به ابزاري براي طبقهاي خاص شود!
همچنين دولت بعدي بايد با اصلاح ساختارها و رفع معايب موجود بايد از تجربه تمركز بر صنايع بالادستي و سنگين مانند فولاد و پتروشيمي در كشورهاي كمونيستي هم درس بگيرد و مانع شكلگيري طبقههاي خاصي شود كه نه فقط در مسير تجارت و فعاليت اقتصاديشان به مردم توجه ندارند بلكه نگران مردمي شدن اقتصاد و حذف رانتهايشان هستند. در عين حال دولت حتماً بايد قدردان و حامي مولدان و سرمايهداراني باشد كه بر اساس توانايي و تجربهشان آرام آرام فعاليت خود را گسترش دادهاند.