کد خبر: 719670
تاریخ انتشار: ۰۲ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۲:۴۳
«جلوه‌هايي از منش فردي و اجتماعي حكيم متأله آيت‌الله مهدي الهي قمشه‌اي» در گفت‌و‌شنود با مهديه الهي‌قمشه‌اي
شاهد توحيدي

فقيد ‌سعيد، زنده‌ياد حكيم ميرزا مهدي الهي قمشه‌اي، از حكما و عرفاي كم‌بديل معاصر به شمار مي‌رود. آفاق ذهن و انديشه وي كه در آثار و تربيت شاگرداني مبرز تجلي يافته است، شاهدي بر اين مدعاست. منش او به رغم آوازه بسيار، كمتر مورد تبيين و تحليل قرار گرفته است و از اين روي، گفت‌وشنود حاضر كه راوي منش والاي پدر از زبان فرزند است، به محضرتان تقديم مي‌شود. اميدآنكه مقبول افتد.

پدر بزرگوار سركار، در زمينه‌هاي گوناگون از جمله فقه، عرفان، ادبيات و معارف قرآني از چهره‌هاي درخشان تاريخ معاصر هستند و انصافاً فرزندان ايشان از اين وجود ارجمند نهايت بهره را برده‌اند. در آغاز كلام مناسب است به برخي از شيوه‌هاي تربيتي ايشان در مورد فرزندان اشاره بفرماييد؟

بسم‌الله الرحمن‌الرحيم. در قديم رسم بر اين بود كه پدر و مادران فرهنگي از كودكي فرزندان خود را با ادبيات آشنا مي‌كردند. مرحوم پدر هم به ما كليله و دمنه و مثنوي ‌الاطفال درس مي‌دادند. يادم هست پنج، شش سال بيشتر نداشتم و مرحوم پدر شب‌ها مثنوي‌الاطفال برايمان مي‌خواندند. داستان‌هاي طوطي و بقال، طوطي و بازرگان و تجيران از قصه‌هايي است كه از كودكي در ذهن ما حك شدند. همچنين برايمان شاهنامه زياد مي‌خواندند و گاهي آن را به صورت تئاتر برايمان اجرا مي‌كردند.

همين شيوه را هم در مورد شاگردانشان به كار مي‌بردند؟

بله، البته براي دانشجويان خاصي. من، برادرم حسين و خواهر كوچكم در جلسات عمومي ايشان با دانشجويان هم شركت مي‌كرديم. البته حسين از ما پيگيرتر بود و بهره بيشتري هم برد.

قطعاً مرحوم پدر شما با بزرگان ادب و علم سر و كار داشتند. افراد به‌خصوصي خاطرتان هستند؟

بله، اساتيد زيادي نزد مرحوم پدر مي‌آمدند و ما از آنها هم كسب فيض مي‌كرديم، از جمله مرحوم جلال همايي، بديع‌الزمان فروزانفر و دكتر شفيق.

غير از مثنوي در چه درس‌هايي نزد مرحوم پدرتان تلمذ كرديد؟

حدود 10 سال فقط مثنوي خواندم و پس از آن فلسفه و منظومه حاج ملاهادي سبزواري را نزد ايشان آموختم. يادم هست مرحوم پدر هميشه و در خلال درس‌ها مي‌فرمودند:

«زهي نادان كه او خورشيد تابان

به نور شمع جويد در بيابان»

اين شعر را در توصيف چه خصلتي بيان مي‌كردند؟

مي‌فرمودند: معلول‌هاي ناقص ما شأني ندارند كه بتوانند علتي متعالي را متجلي سازند، همان‌طور كه مگر با شمع مي‌شود مفهوم خورشيد را منتقل كرد.

در آن دوران مشغله عمده مرحوم پدرتان چه بود؟

تدريس در دانشكده الهيات، ترجمه، تأليف و تدريس در منزل. البته در دهه 30 كلاس‌هاي ايشان در دانشكده الهيات تعطيل شد و ديگر اجازه تدريس به ايشان ندادند! ايشان هم كلاس‌ها را در منزل تشكيل مي‌دادند. ما فرزندان هم از اين كلاس‌ها استفاده مي‌كرديم و هم عهده‌دار پذيرايي از دانشجويان و اهل علم بوديم.

نظام خانوادگي شما با اين آمد و رفت‌ها مختل نمي‌شد؟ مادرتان گلايه‌اي نداشتند؟

مادرم خودشان فرهنگي بودند. ايشان در مدرسه فرانكو پرسان، مدرسه فرانسوي‌ها تحصيل كرده و سال‌ها معلم بودند. در خانواده‌اي فرهنگي و روحاني تربيت شده و اهل شعر، ذوق، عرفان و بحث علمي بودند، به همين دليل مهم‌ترين مشوق پدر براي تشكيل اين جلسات بودند. از اين گذشته در آن دوره خانواده‌هاي متوسط به بالا خدمتكار داشتند و اغلب كارهاي منزل را خدمتكار انجام مي‌داد. مادر در تمام طول سال‌هاي زندگي و فعاليت پدر مشاور، برنامه‌ريز و منشي ايشان بودند، بنابراين نه تنها گلايه و اختلافي نبود، بلكه اين فضا كاملاً مطلوب ايشان بود.

از شيوه‌هاي تربيتي پدرتان مي‌گفتيد؟

بله، ايشان هم مثل هر پدر ديگري گاهي از دست شلوغ‌بازي‌هاي ما بچه‌ها عصباني مي‌شدند، ولي فقط كمي صدايشان بلند مي‌شد و به قول خودشان رعد و برقي مي‌زدند و زود آفتابي مي‌شدند. هرگز به ياد ندارم ما را تنبيه كرده باشند. هميشه هم به مادرمان مي‌گفتند: وقتي عصباني مي‌شوم نگران نشويد، چون خيلي زود از جوش مي‌افتم! واقعاً همين‌طور هم بود. خيلي زود اوضاع را به صورت قبل از عصبانيتشان برمي‌گرداندند و محيط صلح و صفا بر خانه حكمفرما مي‌شد و بچه‌ها را مي‌بوسيدند. خلاصه هيچ‌وقت نمي‌گذاشتند جو سنگين بي‌اعتنايي حاكم بماند. رفتار ايشان با بچه‌هاي كوچك طوري بود كه هر جا بودند بچه‌ها دورشان جمع مي‌شدند. بعدها هم كه نوه‌دار شدند، نوه‌ها لحظه‌اي پدربزرگشان را رها نمي‌كردند.

بهترين دوره زندگي ما به جلسات شعر، ادبيات يا خطاطي كه در منزل تشكيل مي‌شدند برمي‌گردد. روزهاي جمعه جلسات خط داشتيم، به همين دليل همه خواهر و برادرها خط‌هاي خوبي داريم. پدر به همه ما سرمشق مي‌دادند و ما تلاش مي‌كرديم عيناً كپي كنيم. در جلسات روزهاي جمعه گاهي اساتيد بزرگ خط هم مي‌آمدند و ما از محضر آنان هم استفاده مي‌كرديم.

مرحوم پدر با اينكه اشتغالات فراواني داشتند، از امور جزئي غافل نمي‌شدند. مهرباني ايشان فقط شامل فرزندانشان نمي‌شد، بلكه ساير بچه‌ها، از جمله همبازي‌هاي ما و بچه‌هاي كوچه را هم شامل مي‌شد. بي‌اندازه مورد مهر، محبت و توجه بچه‌ها بودند. ايشان با دقت استعداد هر يك از ما را تشخيص مي‌دادند و همان را تقويت مي‌كردند. بسيار خوش‌ذوق بودند و هنر را قدر مي‌نهادند و تشويق مي‌كردند. يكي از شيوه‌هاي مهم تربيتي ايشان قصه‌گويي بود. ايشان نكات تربيتي را از طريق قصه به ما منتقل مي‌كردند. بسياري از ارزش‌هاي فرهنگي و مذهبي را از طريق همين قصه‌ها آموختيم.

همه فرزندان آن مرحوم از ذوق ادبي سرشاري بهره‌مند هستند. اين ذوق چگونه در شما پرورانده شد؟

غير از خط كه از طريق آن با اشعار برجسته شعراي بزرگ آشنا مي‌شديم، در خانه ما مشاعره بسيار مرسوم بود. پدر مي‌فرمودند: همه شما يك طرف و من يك طرف! مي‌توانيد از ديوان‌هاي حافظ و سعدي هم كمك بگيريد. به اين ترتيب با فرهنگ غني ادبيات شعري مأنوس شديم.

مادر هم مثل يك مشاور و منشي صميمي با نهايت حوصله مشاركت مي‌كردند. ايشان بهترين يار و مددكار پدر بودند و انصافاً در ترجمه قرآن بسيار به مرحوم كمك كردند.

از نظم و برنامه‌ريزي مرحوم پدرتان فراوان گفته‌اند. در اين‌باره چه خاطره‌اي داريد؟

همين‌طور است. همه كارهاي ايشان از مطالعه، تدريس، كار، استراحت و... وقت و زمان خاصي داشت و به قول معروف سنگ هم از آسمان مي‌باريد در آن برنامه تغييري پيدا نمي‌شد.

اشاره‌اي هم به اسامي شاگردان ايشان داشته باشيد؟

آيت‌الله جوادي‌آملي، آيت‌الله حسن‌زاده آملي، آقاي دكتر انوار، آقاي دكتر محقق، آقاي دكتر غفراني، آقاي دكتر سيد‌حسين نصر كه مرحوم علامه طباطبايي پس از آنكه به ايشان درس حكمت دادند، ايشان را نزد مرحوم پدر فرستادند تا حكمت نهايي عرفان را بخوانند و سه سال از پدر درس گرفتند. مرحوم فروزانفر، مرحوم شهيد مطهري و مرحوم آقا سيد‌مصطفي خميني. ايشان هفته‌اي يكي دو روز از قم، براي درس عرفان نزد مرحوم پدر مي‌آمدند. آقا مصطفي در آن روزها قد بلند و لاغر بودند و معمولاً ساعت 10 صبح به منزل ما در ميدان خراسان مي‌آمدند.

شيوه تدريس ايشان چگونه بود؟

مرحوم پدر سخن فيلسوفانه و حكمت‌آميز را به زبان شعر مي‌گفتند و همه را تابع قرآن كرده بودند. فلسفه را به‌قدري شيرين و شيوا تدريس مي‌كردند كه گويي غزل سعدي مي‌خواندند. دشوارترين مضامين را با شيرين‌ترين لحن بيان مي‌كردند. ايشان عاشقانه و بدون ذره‌اي چشمداشت تدريس مي‌كردند و به همين دليل هم سخنشان تأثير داشت. تنها توقعشان اين بود كه خوش گوش بدهيم و فرا بگيريم.

برخورد ايشان در ادامه تحصيل براي دخترانشان چگونه بود؟

پدر هيچ مخالفتي با درس خواندن ما دخترها نداشتند. در خانه ما باز بود و هر كسي كه مي‌خواست چيزي بياموزد، چه يك كودك شش ساله، چه فردي با بالاترين مدارج علمي براي مرحوم پدر فرقي نمي‌كرد و ايشان همه را با روي گشاده مي‌پذيرفتند و به تناسب فهم و توان او درس مي‌دادند. خود من از كودكي نزد ايشان قرآن، مثنوي، شرح مثنوي و حكمت خواندم. در 16‌سالگي ازدواج كردم. خواهرم، فاطمه در اينجا ليسانس گرفتند و بعد استاد فلسفه شدند و در كانادا تدريس مي‌كردند. خواهر ديگرم، قدسي در همين جا در رشته روان‌شناسي فوق‌ليسانس گرفتند. خواهر ديگرم، اعظم كه از من كوچك‌تر بودند، ليسانس گرفتند. در عين حال همگي از درس‌هاي مرحوم پدر هم استفاده مي‌كرديم. در مورد من كه نتوانستم به دانشگاه بروم، مي‌فرمودند: خودم به او درس مي‌دهم و دانشگاه را در خانه برايش فراهم مي‌كنم. هر چند روز يك بار براي درس نزد پدر مي‌رفتم و ايشان هم مرتباً به منزل ما تشريف مي‌آوردند. دوران بي‌نظيري بود و همواره حسرت آن دوران را در دل دارم. پدر لطف داشتند و مي‌فرمودند: منزل تو ايستگاه عشاق است!

شما قريحه شاعري را از پدر به ارث برده‌ايد، اينطور نيست؟

الحمدلله ذره‌اي از ذوق شعري مرحوم پدر به من رسيده و البته تشويق‌هاي مادر در تقويت اين ذوق تأثير فراوان داشته است. من از هشت، نه سالگي شعر مي‌گفتم. خواهر و برادرهايم هم شعر مي‌سرودند، اما پدر اشعار مرا بيشتر مي‌پسنديدند.

ويژگي‌هاي شعر مرحوم پدرتان را چه مي‌دانيد؟

اشعار ايشان عارفانه و حاصل تجربه‌هاي شخصي ايشان است. هميشه از شعراي بزرگ، با تعبير برادرم سعدي يا برادرم حافظ نام مي‌بردند. حافظه عجيبي داشتند و مي‌فرمودند از شش تا 10 سالگي اشعار نظامي را حفظ كرده بودند. مرحوم پدر، ذوق شاعري را از پدربزرگ ما مرحوم ابوالحسن الهي‌قمشه‌اي كه بسيار زاهد و عارف بودند، به ارث برده بودند. نكته جالب در مورد مرحوم پدر اين است كه از سادات بحريني بودند. پدر در شعري به اين موضوع اشاره مي‌كنند كه «نياكان بودم از سادات بحرين». ايشان مي‌فرمودند: يك شب پاي ضريح بيتوته كردم و از خدا خواستم اگر سيادتم محرز است، تأييد شوم. پاي ضريح خوابم برد و ديدم رواقيان حرم چراغ آوردند. در كنار ضريح طبقي سرپوشيده در دست كسي بود و صدا زد: «سيد مهدي بيا جلو!» كسي مرا سيد‌مهدي صدا نمي‌زد، به همين دليل توجه نكردم. بار ديگر و اين‌بار محكم‌تر گفت: «با تو هستم سيد مهدي! بيا جلو.» برخاستم و جلو رفتم. از آن طبق عمامه سبزي بر سرم گذاشتند و فرمودند: «لعنه الله علي خارج النسب» و به سيادت خود يقين كردم.

مرحوم پدر معتقد بودند شعر به احوالي تعلق دارد كه آدمي را به مبدأ وصل مي‌كند. اگر اين احوال نباشد، اين سيم وصل و شعر خلق نمي‌شود. هميشه مي‌گفتند وقتي حالي داشتي شعر بگو. فقط نظم نگو.

مرحوم پدر فوق‌العاده عاطفي و با احساس بودند و وقتي از واقعه‌اي ناراحت مي‌شدند، اشك در چشم‌هايشان حلقه مي‌زد، اما بسيار دوست داشتند فرزندانشان در مصائب زندگي مقاوم باشند. بسيار نسبت به خانواده، زن و فرزند علاقه و محبت داشتند. براي سفره حرمت خاصي قائل بودند و دوست داشتند همه دور يك سفره بنشينيم و غذا بخوريم. نسبت به اسراف بسيار حساس بودند و زهد و تقواي بسيار بالايي داشتند.

سلوك عبادي ايشان چگونه بود؟

مرحوم پدر در نماز شب گريه مي‌كردند و با عشق عجيبي نماز مي‌خواندند. هميشه صبح‌ها خودشان در حياط نزديك ايوان و رو به قبله اذان مي‌گفتند. بعد مي‌آمدند ما را بيدار مي‌كردند كه نمازمان قضا نشود. ما از دوران كودكي نيمه‌هاي شب‌ صداي نيايش و زاري ايشان را مي‌شنيديم. هرگز به ياد ندارم نماز شب ايشان قطع شده باشد. ايشان در اين نيايش‌ها هم ادعيه مي‌خواندند، هم شعر. هم عربي مي‌خواندند، هم فارسي، همه را هم با زبان دل و زبان اتصال. اعتقاد عجيبي به سوره حمد داشتند و مي‌گفتند پيامبر فرموده‌اند سوره حمد شفاي هر مرض، درد و غمي است.

عرفا انس عجيبي با طبيعت دارند. از اين ويژگي مرحوم پدرتان بگوييد؟

بله، پدر عاشق طبيعت، مخصوصاً طلوع و غروب خورشيد بودند، به‌ويژه در فصل بهار مي‌فرمودند بايد خيمه به صحرا بزنيم و مقيد بودند صبح زود حركت كنيم كه طلوع خورشيد را در صحرا ببينيم. آقاي رباني از شاگردان پدر صداي خوشي داشتند و در محضر پدر اشعار زيبا را با صداي خوش مي‌خواندند. مرحوم پدر به موسيقي علاقه داشتند و دستگاه‌هاي موسيقي را خيلي خوب مي‌شناختند. گاهي خودشان اشعاري را زمزمه مي‌كردند و مي‌فرمودند در فلان دستگاه خواندم.

پدر در سوگ يا تشويق فرزندانشان اشعاري مي‌سرودند و البته براي برادرم، حسين بيش از ديگران شعر سرودند. دليلش هم اين است كه حسين آقا بيمار مي‌شود و مرحوم پدر از حضرت سيدالشهدا(ع) شفاي ايشان را مي‌خواهند و نذر مي‌كنند اگر ايشان شفا يابد، تمام واقعه كربلا را به شعر درآورند. حسين آقا در دوره شيرخوارگي بيماري لاعلاجي مي‌گيرد و پزشكان از زنده ماندن ايشان قطع اميد مي‌كنند. پدر هم اين نذر را مي‌كنند و ايشان الحمدلله زنده مي‌ماند. همه ما نسبت به ايشان علاقه خاصي داريم. مرحوم پدر علاقه خاصي به حسين آقا داشتند و هر وقت در جلسه‌اي نبود سراغش را مي‌گرفتند و مي‌فرمودند مجلس امشب لطف و صفا ندارد، چون ضبط صوتم نيست. به حسين آقا مي‌گفتند ضبط صوت پدر! مرحوم پدر درباره ايشان فرموده‌اند: «همه جان‌اند و باشد جان شيرين/ حسين آن طفل عشق نازپرور»

درباره ايشان پارتي‌بازي كرده‌اند! از روزهاي واپسين زندگي مرحوم پدرتان چه خاطراتي داريد؟

حدود دو ماه مانده به رحلت ايشان، به منزلشان رفتم. بهار بود و درختان شكوفه داده بودند و هواي خوشي بود. پدر زير سايه درختي قاليچه انداخته و نشسته بودند. پيش رفتم و سلام دادم. ايشان ناگهان گفتند: «مهديه! اگر از دنيا بروم خيلي ناراحت مي‌شوي؟» منقلب شدم و اشك به چشمم آمد، ولي چون مي‌دانستم پدر دوست ندارند ضعف ما را ببينند، بلند شدم و كمي دورتر رفتم. وقتي توانستم كمي به خود مسلط شوم، برگشتم. پدر فرمودند: «چرا ناراحت شدي؟ من در عالم برزخ و در دو منزلي اين عالم خواهم بود تا تو بيايي. دنيا گذرگاهي بيش نيست. ناراحت نشو.» مي‌خواستند مرا آماده كنند. حدود هشت ماه قبل از رحلت مرحوم پدر، خواب ديدم اتاق‌هاي منزل را براي مراسم فاتحه ايشان آماده كرده‌اند. روزي كه به من خبر دادند و رفتم، آنچه ديدم درست همان بود كه هشت ماه قبل در خواب ديده بودم. ايشان آن روز حالشان كاملاً خوب بود و يكي از شاگردان مورد علاقه‌شان، آقاي رباني خراساني كه صداي خوشي هم داشتند نزد مرحوم پدر بودند. پدر ديوان شعرشان را به آقاي رباني مي‌دهند و مي‌گويند اين غزل را بخوانيد: «از شهر تن جانا ببايد رفت/ زادي طلب تا فرصتي داري به منزل» آقاي رباني خيلي ناراحت مي‌شوند و مي‌گويند: «استاد! اجازه بدهيد غزل ديگري را بخوانم»، اما مرحوم پدر مي‌فرمايند: «خير! همين را بخوانيد.»

حاج‌آقا عبداللهي از شاگردان ايشان بودند كه از قم براي درس فلسفه نزد پدر مي‌آمدند. مرحوم پدر در صبح روز وفات به ايشان گفته بودند در قم براي خود استادي پيدا كنيد و همانجا درس بخوانيد و اين راه طولاني را نياييد.

با تشكر از اينكه اين فرصت را در اختيار ما قرار داديد.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار