
ناظراني كه اوضاع فرهنگ كشور را رصد ميكنند آن زمان كه رئيس دولت يازدهم و وزير فرهنگ و ارشاد شد، با رگههايي از تساهل و تسامح در خصوص مميزي آثار فرهنگي و هنري سخن گفتند، در ژرفاي خاطراتشان به سالهايي نه چندان دور رفتند كه اسب ترواي ناتوي فرهنگي تا قلب تشكيلات دولتي نفوذ كرده بود و «فرهنگ»، اين مظلوم هميشگي ميهن ما ميدان تركتازي پيادهنظام نئوليبراليسم در آن شده بود اما عدهاي نيز در مقابل، اين تصور را بدبيني دانسته و از اين سخن ميگفتند كه بايد به دولت فرصت داد و از «افراطي» گرايي دوري كرد.
چشمهاي بسياري به نمايشگاه كتاب امسال دوخته شده بود، زيرا اين دوره از آوردگاه كتاب ايران نخستين ميدان جدي براي آن بود كه در عمل مشخص شود منظور حجتالاسلام حسن روحاني از اين عبارت چيست: «هيچكس در مميزي، بالاتر از وجدان افكار عمومي نيست؛ آنها ميدانند به استقبال چه كتابي بروند و چه كتابي را در انزوا قرار دهند. صاحبان فرهنگ ما نياز به ارشاد و گشت ارشاد ندارند.»
همانگونه كه تصور ميشد براي نخستين بار آثاري در نمايشگاه عرضه شد كه به نوبه خود قابل توجه بود؛ آثاري كه انتشار آنها در دو سر طيف حاميان و مخالفان نظام جمهوري اسلامي باعث تعجب و تأمل شد.
يكي از اين كتب كه ميتوان آن را به عنوان نمونهاي بارز نام برد، «ايران در گذر روزگاران» است؛ كتابي كه به تصريح مؤلف آن در سال 88 براي دريافت مجوز به ارشاد ارائه شده است اما به دليل محتواي آن موفق به اخذ مجوز از اداره كتاب نشده بود تا اينكه در دولت جديد اين مجوز اعطا شد. اما سؤال اينجاست مگر اين كتاب چه مسائلي دارد كه نتوانسته است طي پنج سال مجوز نشر را به دست آورد؟
براي پاسخ به اين سؤال بايد نگاهي به درونمايه و چيستي اين كتاب بيندازيم.
كتاب «ايران در گذر روزگاران» شامل گفتوگوهاي مسعود لقمان با ماشاءالله آجوداني، داريوش آشوري، عبدالمجيد ارفعي، مرتضي ثاقبفر، جلال خالقي مطلق، علي ميرفطروس و عباس ميلاني است كه از سوي نشر «شورآفرين» منتشر شده است كه نفس گفتوگو با برخي از اين افراد يكي از موارد سؤالبرانگيز درباره اين كتاب است. به عنوان مثال ماشاءالله آجوداني، علي ميرفطروس، عباس ميلاني و داريوش آشوري از عناصر حامي فتنه و ضدانقلاب هستند كه سه نفر اول از عناصر سلطنتطلب و نفر آخر نيز از افراد مخالف جمهوري اسلامي است اما حتي در بين اين افراد تابلودار نيز وجود فردي مانند علي ميرفطروس، جاي سؤال جدي دارد.
علي ميرفطروس را به تعبيري ميتوان سلمان رشدي ايراني دانست، فردي كه در پندار خود دنكيشوتوار به اسلام ميتازد و در اين راه از بافتن هر رطب و يابسي ابا ندارد. وي كه در اين كتاب از او به عنوان «يك نويسنده و پژوهشگر متفاوت» ستايش شده در يكي از نوشتارهايش با حمله به دين مبين اسلام مينويسد: «حضرت محمد همانگونه كه خود تأكيد كرده انساني بود مثل ديگر انسانها با ضعفها، بلندپروازيها، خشمها، علايق، آرزوها و هوسها و كمبودهاي يك انسان، بنابراين در تحليل شخصيت پيغمبر اسلام بايد از افسانهسازيها و اغراقپردازيهاي رايج پرهيز كرد و...» البته باورهاي ملحدانه و شريعتستيز ميرفطروس در كتاب مورد بحث نيز (كه از سوي وزارت ارشاد دولت جمهوري اسلامي ايران مجوز نشر گرفته!) خودش را نشان داده است.
وي در صفحه 179 اين كتاب به بهانه ذكر حكومت سامانيان بيان ميدارد: «در اين دوران، رشد شهرنشيني نوعي زندگي عرفي (جدا از شريعت و مذهب) را پديد آورد و شعرهاي طربناك شاعراني چون رودكي سمرقندي و ابوشكور بلخي، رواج موسيقي، مجالس طرب و بزم و نشاط، نشانه حس شادي، شادخواري، لذتجوييهاي توبه ناپذير و نماينده علاقه به زندگي اين جهاني (در مقابله با سنت عزاداري، مرثيه و زاري) بود. . . عرفان ايراني نيز در اين دوره با تأكيد بر يگانگي همه اديان و مذاهب، مبشر مدارا و يگانگي همه انسانها بود.»
اين طعنهها به اسلام و دفاع آشكار از سكولاريسم و اباحهگري تنها بخشي از پنجههايي است كه بر باورهاي مردم مظلوم و مؤمن اين كشور كشيده شده است. در بخش ديگري از اين مجموعه گفتوگوها، عباس ميلاني (سلطنتطلب شهير) بيسابقهترين دفاعيات تاريخ را از «رضا ميرپنج» مزدور تابلودار انگليس در ايران انجام ميدهد و در ادعايي ميگويد: «بر خلاف تصور عامه مردم، انگلستان نظر خوشايندي به رضاخان نداشت...» ميلاني دفاع جانانهاي نيز از محمدعلي فروغي (ماسون) ميكند و با تمجيد از وي به عنوان «وطنپرست واقعي» ميگويد: «فروغي و حسين علا دو نفرياند كه نقش كليدي براي حفظ سلطنت براي محمدرضاشاه ايفا كردند.»
ميلاني با تعريف از رويه فرهنگي فروغي، وي را در پي تجدد و هويتي خردورز، فردگرا و قانونمند مينامد و روي كار آمدن رضاشاه را در همين راستا ارزيابي ميكند و شهيد بزرگوار «شيخ فضلالله نوري» را نيز «معاند» اين تجدد مينامد.
با تورق بيشتر در اين كتاب ميتوانيم موارد بسياري از كينهورزيهاي عميق عليه جمهوري اسلامي و دفاع از خاندان خائن و جنايتكار پهلوي را ببينيم كه به علت ضيق مجال، از ذكر آن خودداري ميكنيم.
در پايان، سؤالي كه به ذهن ميرسد اين است كه در منظر مسئولان دولت و وزارت ارشاد، يك محصول فرهنگي دقيقاً بايد واجد چه ويژگيهايي باشد كه بتوان آن را فاقد صلاحيت لازم براي دريافت مجوزهاي قانوني براي نشر در سطح عموم جامعه دانست؟ و اينكه آيا دادن تريبون به ملحدين، سلطنتطلبها و حاميان فتنه ننگين 88 نشاني از اعتدال مدعاي دولتيان است؟