
اشاره: نزديك به چهار ماه از توافق ايران با 1+5 بر سر «برنامه مشترك اقدام (JPoA) معروف به توافق ژنو ميگذرد. در اين مدت، نقدها و تأييدهاي مختلفي از اين توافق صورت گرفته است. يك ديپلمات سابق بنا به دعوت روزنامه جوان، با حضور در ساختمان روزنامه، در يك جلسه پرسش و پاسخ، ابعاد مختلف اين توافق را به خصوص از لحاظ حقوقي شرح داد. متن زير حاصل اين جلسه حدوداً چهار ساعته است. روزنامه جوان در موضعگيريهاي خود به صراحت اعلام كرده كه توافق روز سوم آذرماه ماه 1392 بين ايران و 1+5 «نه فتحالفتوح است و نه تركمنچاي» به همين خاطر مواضع و تحليلهاي مطرح در اين جلسه، لزوماً مواضع روزنامه جوان نيست. با اين حال نميتوان از چالشهاي حقوقي اين ديپلمات سابق ايراني در جلسه مبسوط، به سادگي گذشت. ابعادي مانند چالش لغو تحريمها در گام نهايي، طي نشدن روند حقوقي و پارلماني تصويب توافقنامههاي بينالمللي و برخي تناقضهاي دروني توافق ژنو، چيزهايي نيست كه بتوان به سادگي از كنار آنها عبور كرد. همچنين، متن اين جلسه گفتوشنود حاوي اطلاعاتي كمتر شنيده شده از روند سياسي مذاكرات بين ايران و 1+5 و پيش از آن، با تروئيكاي اروپايي است. روزنامه جوان به دليل درخواست اين ديپلمات سابق و تعهدات اخلاقي و حرفهاي، از انتشار نام ايشان خودداري ميكند و اميدوار است كه انتشار متن تعديل شده اين جلسه گفتوشنود، در گام اول زمينهساز آگاهي عمومي از ابعاد پيچيده مهمترين پرونده سياست خارجي چند دهه اخير كشور را فراهم كند و در گام بعدي، بسترساز توجه بيشتر تيم هستهاي به چالشهاي حقوقي و سياسي مذاكرات گامهاي مياني و نهايي باشد.
درباره توافق ژنو تاكنون بيشتر مباحث و نقدهاي سياسي مطرح شده بيآنكه متن آن مورد مداقه قوي قرار گرفته باشد. ميخواستيم اطلاعات دقيقي از متن توافقنامه ژنو به دست آوريم.بله، قبل از همه چيز بايد متن توافق ژنو را به طور دقيق درك كنيم و حقوق و تكاليف طرفين را متوجه بشويم و بعد آثار آن را بفهميم و در مرحله آخر نيز درباره اينكه چه بايد كرد بحث كنيم. موافقم كه قبل از همه متن را بررسي ميكنيم تا دريابيم كه چه ميگويد و مبناي مباحث را هم روي نامهاي كه آقاي روحاني نوشتند، متمركز ميكنيم.
نكته اول اين است كه وقتي ما با كسي اختلاف پيدا ميكنيم، سعي ميكنيم بر سر موضوع مورد اختلاف با او گفتوگو كنيم تا به توافق برسيم. قاعدتاً توافقي كه انجام ميدهيم بايد اختلاف را برطرف كند. ما از سال 1382 با امريكا و كشورهاي اروپايي دچار مشكل شديم. بنابراين شروع به گفتوگو كرديم و اين گفتوگو نيز در سال 1392 منجر به توافق شد(توافق ژنو). بنابراين وقتي توافق حاصل شد بايد رافع اختلاف ميبود ولي هنوز پنج دقيقه از توافق نگذشته بود كه هر دو نفر (كري و ظريف)، در كنفرانسهاي مطبوعاتي، كاملاً مخالف يكديگر، آن هم بر سر يك متن صحبت كردند. جالب اينكه اختلاف دو طرف هم بر سر اصل موضوع يعني غنيسازي است. آقاي كري گفت كه در متن توافق (حق) غنيسازي وجود ندارد ولي آقاي ظريف گفت حق غنيسازي ايران در توافق وجود دارد. ثمره عملي توافق بعد از 10 سال مذاكره، بايد رفع اختلافات ميبود ولي در همان پنج دقيقه اول اختلاف بروز كرد. حال اين سؤال مطرح است كه توافقي كه در ژنو انجام شد چه ارزشي دارد؟
آيا به نظر شما مبهم ماندن متن توافق يك سياست عمدي از سوي دو طرف توافق نبود؟فعلاً درباره اين بحث نميكنيم ولي به هر حال در همين اول كار به اين نتيجه ميرسيم كه اين توافق، ثمره عملي (براي حل اختلافي) كه ما توقع آن را داريم نداشته است و نه تنها رفع اختلاف نشد، بلكه اختلاف باقي ماند، يعني يك عمل عبث انجام داديم.
نكته دوم درباره متن توافق ژنو اين است كه متون توافقهاي بينالمللي داراي بار حقوقي هستند. قراردادهايي كه بسته ميشود، فقط براي حال نيستند بلكه تأثير آنها براي نسلهاست. بايد واژگاني كه در متن چنين توافقهايي استفاده ميشود، حساب و كتاب داشته باشد، دقيق باشد و ابهام نداشته باشد. چون در صورت وجود ابهام، حقوق و تكاليف نامشخص ميماند، اين حقوق و تكاليف قابل تفسير ميشود. متن (توافقها) نوشته ميشود تا مشخص باشد كه حقوق و تكاليف چيست، بنابراين در آنها نبايد از واژگان مبهم استفاده كرد. به ويژه واژگاني كه در مورد تكاليف ما (ايران) است، بايد دقيق باشد و از واژگاني استفاده شود كه قابل تعريف باشد. از آنجايي كه در توافق ژنو، تعريف واژگان نداريم، بايد در آن از واژگاني استفاده ميشد كه معني آنها در معاهدات بينالمللي مرتبط به توافق مشخص بود. چون كه اينجا توافق هستهاي مطرح بود، بايد واژگاني استفاده ميشد كه در معاهدات هستهاي مرتبط آمده باشد و معني آن براي ما و طرف مقابل روشن است. ولي طي اين مدت چيزي كه ما از توافق ژنو متوجه ميشويم اين است كه طرفين دارند به متن و واژگاني استناد ميكنند كه درباره آنها 180 درجه اختلاف (تفسير) دارند. وجود 180 درجه اختلاف بر سر واژگان يك توافق نشان ميدهد كه اين متن اصلاً حقوقي نيست. توافق بايد به شكلي باشد كه اگر طرفين در دو سوي ميز مذاكره احياناً اختلافي پيدا كردند، بتوانند آن را به يك مرجع ثالث ارجاع دهند و (لااقل) يكي از مشكلات كليدي ما درباره توافق ژنو، واژگان مبهم و امكان تفسير180 درجه متفاوت از آن است.
مطالبه ديرهنگام رئيس مجلس
نكته دوم اينكه ما از سال 1382 تاكنون مذاكره ميكرديم تا به نتيجه برسيم ولي به نتيجه نميرسيديم (حال به هر دليلي) سوم آذر 92 در نهايت توافق (ژنو) به دست آمد. معني چنين توافقي بايد پايان يافتن مذاكرات ما با 1+5 ميبود چون كه توافق كرده بوديم از حالا به بعد بايد وظيفه ما گفتوگو يا مذاكره براي اجراي توافقنامه بود. اما آيا اينطور شد؟آقاي ظريف چند روز بعد از توافق ژنو به مجلس رفتند و درباره توافق توضيح دادند. بعداز صحبتهاي آقاي ظريف، رئيس مجلس گفت كه ما از وزير خارجه ميخواهيم در مذاكرات آينده دو كار انجام دهد؛ اول اينكه ساختار فعاليتهاي هستهاي ما را حفظ كند و دوم اينكه فعاليتهاي تحقيق و توسعه (R&D) ما را حفظ كند.
اين صحبت رياست مجلس صحبت خيلي خوبي بود ولي به درد نميخورد، چون كه زمانش گذشته بود و ما توافق كرده بوديم. اين حرفها بايد قبل از سوم آذر زده ميشد. در توافق سوم آذر، يا فعاليتهاي هستهاي و تحقيق و توسعه ما حفظ شده يا اينكه از دست رفته است. هر چه بود، گذشته و ديگر نميتوان چيزي به آن اضافه كرد و هر چه هست خوب يا بد، همين است. مذاكرات از اين به بعد براي اجرا است و اينكه شفاف بكنيم كه كارهاي مختلف چگونه انجام بشود.
گام اول متن توافق ژنو، كاملاً واضح است ولي مشكلي كه درباره اين گام وجود دارد اين است كه تكاليف ايران كاملاً واضح است ولي تكاليفي كه طرف مقابل بايد انجام دهد، اصطلاحاً «ليز» يا ژلاتيني است يا اينكه كلي آمده است.
در گام دوم و نهايي هم يكسري كليات آمده است در حالي كه مذاكره براي اين بود كه كليات را تبديل به جزئيات كنند.
بالاخره روند قانوني داخلي توافق طي نشد
قراردادها هميشه يك مقدمه دارند و يك سري پاراگرافهاي اجرايي. مقدمه گاهي اوقات موضوع خاصي ندارد و كلي است ولي گاهي هم كليدي است. مقدمه وقتي كليدي ميشود كه پاراگرافهاي اجرايي كلي باشد.
در گام اول توافق ژنو چون به دقت گفته شد كه چه كارهايي بايد انجام شود، مقدمه ارزش چنداني ندارد. ولي در گام دوم و سوم توافق ژنو، مقدمه نقش كليدي دارد.
نكته بعدي اينكه عنوان متن موجود توافق ژنو، برنامه مشترك اقدام (Joint Plan of Action) است و اصطلاح «برنامه اقدام مشترك» صحيح نيست. حالا فارغ از اينكه اسم توافق چيست، به هر حال چيزي كه در ژنو به دست آمد، توافق بينالمللي است و طبق اصل 77 قانون اساسي، توافق بينالمللي بايد مسير (روند) قانوني داخلي خود را طي كند. طبق قانون اساسي دو مسير ميتوان براي توافق ژنو طي كرد؛ مسير اول اينكه در مجلس شوراي اسلامي تصويب و در شوراي نگهبان تأييد و تبديل به قانون شود. مسير دوم هم اين است كه شوراي عالي امنيت ملي تشكيل جلسه دهد و آن را تصويب كند و بعد برود محضر «آقا» (رهبري) و بعد از تأييد «آقا»، در حكم قانون ميشود.
فارغ از اينكه اسم توافق ژنو را چه بگذاريم، به هر حال اين توافق يك توافق بينالمللي است و اسم آن ماهيتش را تغيير نميدهد. درست مثل قوانين داخلي، اگر شما قرارداد «بيع» ببنديد و اسم آن را قرارداد «اجاره» بگذاريد، در ماهيت آن تغيير ايجاد نميشود و قانون بيع بر آن حاكم خواهد بود. اسم توافق ژنو را «برنامه مشترك اقدام» گذاشتند تا بگويند يك برنامه اجرايي است و نيازي به طي كردن اين دو مسير (قانوني داخلي) ندارد. اين درحالي است كه قبلاً هم كشور با چنين موضوعي درگير بوده است و ما قبلاً با يك كشور قرارداد بسته بوديم و اسم آن را گذاشته بودند «يادداشت تفاهم» تا نيازي به تصويب داخلي نداشته باشد ولي بعد شوراي نگهبان در پاسخ به يك استفسار اعلام كرد هر چيزي فارغ از اسمي كه روي آن گذاشته شود، اگر براي كشور تعهد ايجاد كند، توافق بينالمللي است و بايد روند (قانوني) داخلي را طي كند.
يعني حتي يادداشت تفاهم هم نيازمند تصويب است؟
اسم مهم نيست. چه اسم تفاهمنامه باشد، چه بيانيه يا Non- Paper، اگر تعهدي براي كشور ايجاد كند، توافق بينالمللي است و نياز به تصويب دارد.
در توافق ژنو نوشته شده كه چه كارهايي بايد انجام دهيم و چه كارهايي نبايد انجام بدهيم و چون تعهد ايجاد كرده پس طبق تفسير شوراي نگهبان يك توافق بينالمللي است و نياز به طي روند قانوني داخلي دارد. داستان طي نشدن روند داخلي توافق ژنو مثل داستان همان آدمي است كه كباب ميخورد ولي براي اينكه گربه به آن طمع نكند، كباب را باد ميزند و ميگويد: «آي بلاله، آي بلال.»! در حالي كه گفتن اين «آي بلاله، آي بلال» ماهيت كباب بودن را تغيير نميدهد.
چه بهتر كه روند داخلي طي نشد...!
خب حالا كه متوجه شديم ماهيت ژنو يك توافق بينالمللي است، آيا بهتر نبود كه مسير داخلي (قانوني) را طي بكنيم. به نظر من (توافق ژنو) اصلاً ارزش طي كردن اين مسير را ندارد. چون كه طبق حقوق بينالملل اگر رئيسجمهور، نخستوزير يا وزير خارجه صحبتي بكنند يا اينكه تعهدي را قبول نمايند، براي دولت آن كشور موجب مسئوليت بينالمللي ميشود و وزير خارجه ما روز 3 آذر (24 نوامبر) در ژنو اعلام كرد كه من اين توافق چهار صفحهاي را قبول دارم و از آن روز براي ما تعهد ايجاد كرده است.
حتي اگر مسير داخلي طي نشود نيز تعهدآور است؟
بدون طي شدن مسير داخلي هم تعهدآور است.
حتي اگر امضا نشده باشد؟براي توافق كردن امضا لازم نيست، مثل عقد بيع يا عقد ازدواج، با قبول، ايجاب ايجاد ميشود. از اين گذشته، هر چند ما توافق ژنو را امضا نكردهايم ولي به آژانس نامه نوشته و گفتهايم كه آن را قبول داريم. تازه اگر براي آژانس نامه هم نميفرستاديم، تعهدآور بود.
حتي فرض كنيد توافق ژنو را به مجلس ميبرديم و مجلس هم آن را تأييد نميكرد، قبول نكردن مجلس هم بياثر بود، چون كه حقوق بينالملل حاكم بر حقوق داخلي است و شما متعهد هستيد، زيرا نماينده جمهوري اسلامي ايران رفته و اعلام كرده كه توافق ژنو را قبول دارد. مشكلات داخلي را بايد در داخل حل كنيم و حقوق بينالملل چنين مشكلاتي را نميپذيرد.
تنها در يك صورت پذيرش رئيسجمهور، نخستوزير و وزير خارجه براي ما تعهد ايجاد نميكند و آن هم در حالتي كه در متن توافق ذكر شده باشد كه بايد به تصويب مراجع داخلي برسد. مثلاً در توافق ژنو، در مورد پروتكل الحاقي ذكر شده كه اين پروتكل بايد در مجلس تصويب شود. البته ما بخشهاي اصلي پروتكل الحاقي را همين حالا هم داريم اجرا ميكنيم. نتيجهاي كه ميخواهيم بگيريم اين است كه چون در توافق ژنو ذكر نشده كه اين توافق بايد در مجلس يا شوراي امنيت ملي تصويب شود، از همان روز توافق براي ما لازمالاجرا و تعهدآور بوده است.
از اين گذشته چون نظر رئيس دولت اين است كه توافق ژنو اجرا شود، حتي در صورت نياز به تصويب مجلس، به مجلس فشار ميآوردند و آن را تصويب ميكردند. تازه اگر احساس ميكردند كه مجلس تصويب نميكند، آن را به شوراي امنيت ملي ميبردند و تصويب ميكردند.
نكته مهم ديگري كه در مورد توافق ژنو وجود دارد اين است كه اگر ايران روزي بخواهد اين توافق را اجرا نكند، براي اجرا نكردن آن هم نيازي به تصويب مجلس نخواهد داشت. اگر توافق در مجلس تصويب ميشد براي خروج از آن (لغو) نيازمند تصويب مجلس بوديم ولي در شرايط كنوني نيازي به طي كردن چنين روندي نيست. بنابر اين براي اينكه لغو توافق در صورت لزوم راحتتر صورت بگيرد، بهتر است كه مصوب مجلس نشده باشد. البته اين از لحاظ بينالمللي قابل قبول نيست ولي در صورت لزوم (لغو آن) از حالتي كه به تصويب مجلس رسيده باشد، راحتتر است.
بايد دستشان را ميبوسيديم اگر...
رئيسجمهور بلافاصله بعد از توافق به محضر «آقا» نامه نوشتند و اعلام كردند كه دولت تدبير و اميد با همكاري فرزندان انقلابي در صحنه بينالمللي به چنين توافقي دست پيدا كرد و دو چيز به دست آمد؛ 1- حقوق هستهاي و 2- حق غنيسازي.
جواب آقا اين بود: «دستيابي به آنچه مرقوم داشتهايد، درخور تقدير و تشكر و يك موفقيت است. اما شاخص، ايستادگي در برابر زيادهخواهيهاست.»
اگر توافق ژنو چيزهايي را كه آقاي روحاني نوشته بود به دست ميآورد، بايد دست تيم هستهاي را ببوسيم.
حالا متن را بررسي كنيم و ببينيم كه آيا (نامه آقاي روحاني) مطابق واقع است يا نه؟
حالا ببينيم حق هستهاي يعني چه؟
بياييد اول ببينيم كه حقوق هستهاي و حق غني سازي چيست؟
معني حقوق هستهاي و غني سازي را ميتوان از معاهده NPT فهميد. معاهده انپيتي، يعني معاهده عدم گسترش سلاح هستهاي (The Treaty on the non Proliferation of the Nucler Weapones)
به نظر من خود اسم NPT نشانه تبعيض آميز بودن است، چون تأكيدش بر نداشتن سلاح هستهاي نيست بلكه تأكيد آن بر «عدم گسترش» سلاح هستهاي است. منظور آن هم چند كشور خاص است، يعني همان پنج كشور امريكا، انگليس، فرانسه، چين و روسيه كه از سال 1967 به دو چيز، يعني: 1- تكنولوژي ساخت و 2-خود سلاح، دست پيدا كردند. اصولاً وقتي قدرتهاي بزرگ به تكنولوژي خاصي كه قدرت زا است دست پيدا ميكنند، بلافاصله آن تكنولوژي را انحصاري ميكنند و ميگويند فقط هر كس تا حالا اين تكنولوژي را داشته، از اين به بعد هم ميتواند داشته باشد. اين پنج قدرت بلافاصله بعد از دستيابي به سلاح هستهاي معاهده NPT را نوشتند و بين كشورها توزيع كردند و گفتند كه پنج كشور ميتوانند داراي سلاح هستهاي باشند، ولي مابقي كشورها نميتوانند سلاح داشته باشند، يعني 188 كشور نميتوانند اين تكنولوژي را داشته باشند. نتيجه اين شد كه كشورهاي ديگر اعتراض كردند و گفتند كه معاهده NPT تبعيض آميز است. به همين خاطر پنج كشور دارنده سلاحهستهاي گفتند كه دوره معاهده را به 25 سال محدود ميكنيم و بحث خلع سلاح را هم ميپذيريم. به همين خاطر در ماده 6 ، كشورهاي دارنده، مذاكره را براي خلع سلاح هستهاي ميپذيرند. ماده6 ميگويد كه بايد براي خلع سلاح هستهاي مذاكره انجام شود.
چون ماده 6 انپيتي كلي بود و مشخص نكرد كه تا چه زماني مذاكره انجام شود، كشورهاي بزرگ پذيرفتند كه در ماده 4 انپيتي يك امتياز بدهند. تمام دعواي ايران در بحث هستهاي مربوط به همين ماده 4 است، چونكه ايران ميخواهد از حق ماده4 استفاده كند. ماده 4 ميگويد كشورهايي كه به دنبال سلاح هستهاي نميروند ميتوانند فعاليت هستهاي صلح آميز داشته باشند. طبق ماده 4 انپيتي ايران مجاز است تحقيق (Research)، توليد (Production) و استفاده (Use) از انرژي هستهاي صلح آميز داشته باشد. تنها قيد موجود ماده چهار نيز بحث صلح آميز (Peaceful) بودن است و در اين زمينه هيچ قيد و بند ديگري وجود ندارد و نگفته كه كشورها نميتوانند مثلاً روي سانتريفيوژ تحقيق، توليد يا استفاده نكنند.
بنابراين چون تنها قيد موجود در ماده 4، صلح آميز بودن است،كشورها ميتوانند 100 درصد هم غني سازي انجام بدهند. وقتي امريكاييها راكتور تهران را به ما تحويل دادند، سوخت 93 درصد استفاده ميكرد و بعدها سوخت اين راكتور را به 20 درصد تغيير دادند. ماده 3 انپيتي، آژانس را به عنوان ناظر بر صلح آميز بودن فعاليتهاي هستهاي پذيرفته، ولي همين آژانس هم حق مطلق ندارد. خود آژانس معاهدهاي دارد به نام Safeguard Agreement (معاهده پادمان). بر اساس معاهده پادمان، آژانس فقط مسئول بررسي و نظارت است ولي نميتواند بگويد كه مثلاً چرا شما 10 تن مواد 20درصد داريد؟ حتي نميتواند بگويد كه اين مقدار را از كجا آوردهايد؟ وظيفه آژانس فقط اين است كه ببيند مواد موجود صلح آميز( Peaceful) است يا نه. از اين گذشته طبق معاهده پادمان، آژانس فقط حق نظارت بر جاهايي را دارد كه ما ميگوييم (نه هر جا). اصلاً طبق معاهده پادمان، آژانس فقط حق دارد جاهايي را ببيند كه ما خود اظهاري كردهايم. مثلاً ممكن است ما به آژانس بگوييم (خود اظهاري) كنيم كه 100 تن مواد داريم. آژانس در اين صورت فقط ميتواند بگويد 100 تن مواد اظهار شده كجا است و وقتي ما 100 تن را نشان داديم، ديگر نميتواند بگويد كه ميخواهم جاهاي ديگر را هم ببينم. فقط در حالتي كه ما گفته باشيم 100 تن مواد داريم و بعد از مدتي، آژانس ببيند كه (مثلاً) 10 تن اين مواد نيست شده، ميتواند بگويد كه 10 تن كجاست؟
اما در صورت پذيرفتن پروتكل الحاقي، آژانس چنين اجازهاي پيدا ميكند، نه؟بله، جداي از توافقنامه پادمان، چيز ديگري هم به نام پروتكل الحاقي وجود دارد. طبق معاهده پادمان، خود اظهاري كشورها مبناي بازرسيهاي آژانس است ولي در پروتكل الحاقي، آژانس فقدان مواد و فعاليتهاي اظهار نشده (Undeclared Material and Activities) را هم تأييد ميكند. طبق پروتكل الحاقي، آژانس مجاز است علاوه بر فعاليتهايي كه كشورها اظهار ميكنند، از مكانهايي كه ميخواهد نيز بازديد كند. البته حتي آن دسته از بازرسيهاي آژانس هم كه بر اصل «هر كجا» (any where) و هر مكان (any time) استوار هستند، بدون حساب و كتاب نيست و به هر حال چارچوب دارد ولي چارچوب پروتكل الحاقي در مقايسه با توافقنامه پادمان وسيعتر است. بنابر اين اگر ايران عضو پروتكل باشد، آژانس اجازه بازديد وسيع دارد ولي اگر ايران عضو پروتكل نباشد، بازديدهاي آژانس فقط بايد در قالب موافقتنامه پادمان باشد.
در اينجا خوب است به تفسير يكي از اعضاي تيم هستهاي اشاره كنم. آقاي بعيدي نژاد گفته كه وقتي ما ميپذيريم فعاليتهايمان صلح آميز (Peaceful) باشد، معنياش پذيرفتن «محدوديت» است، در حالي كه چنين تفسيري درست نيست. در داخل دامنه «صلح آميز» بودن هيچ محدوديتي وجود ندارد.
وقتي ميگوييم فعاليت يك كشور صلح آميز است يعني اينكه آن كشور به دنبال سلاح هستهاي نميرود ولي در داخل دايره «صلح آميز» اختيارات كشورها (از جمله ايران) مطلق است؛ يعني اينكه هم ميتوانيم تحقيق انجام دهيم، هم توليد و هم استفاده درهر مكان و هر زمان. بنابر اين چيزي كه از آن به «حقوق هستهاي» تعبير ميشود، ريشهاش ماده 4 انپيتي است كه شامل «تحقيق»، «توليد» و «استفاده» ميشود.
ايران از حق وتو استفاده نكرد!
دوره معاهده NPT ، 25 سال بود. ايران از دوره شاه (1970) عضو NPT شد ولي در سال 1995 (1374) دوره NPT تمام شد. آقاي ولايتي وزير خارجه وقت و آقاي ظريف معاون ايشان براي تمديد NPT رفتند. اگر قرار بود NPT تمديد شود، لااقل بايد تبعيضهاي موجود داخل NPT رفع ميشد و قسمتهايي از آن هم تغيير ميكرد. ولي (آقايان) گفتند كه بحث اصلاح NPT را مطرح نكنيم چونكه ممكن است مناسبات بينالملليمان تحت تأثير قرار بگيرد. از اين گذشته ميگفتند كه كشورهاي ديگر هم از تغيير NPT حمايت نميكنند. ما گفتيم كه به ديگر كشورها كاري نداريم و چون معاهده تبعيضآميز است، ما كار خودمان را انجام بدهيم ولي در نهايت (آقايان) گفتند كه از تمديد معاهده حمايت ميكنيم. معني تمديد يك معاهده اين است كه اگر (مثلاً) معاهده 25 ساله است، 25 سال ديگر تمديد ميشود ولي غربيها تأكيد كردند كه NPT بايد دايمي بشود.
آقايان رفتند و از دايم شدن معاهده انپيتي حمايت كردند. معني دايمي شدن NPT اين بوده است كه تا ابد پنج كشور به لحاظ قانوني حق داشتن سلاح هستهاي دارند و 188 كشور ديگر به لحاظ قانوني حق داشتن سلاح ندارند و اگر سلاح اتمي داشتند، بايد مجازات شوند. هند، پاكستان و اسرائيل عضو NPT نيستند ولي كره شمالي عضو NPT بود و بعد از آن خارج شد. كره شمالي طبق ماده 10 انپيتي كه اجازه خروج (Withdraw) ميدهد، از آن خارج شد.
با دايمي شدن NPT، ما داوطلبانه از حقمان انصراف داديم در حالي كه در جريان مذاكرات سال 1995، حق ابراز مخالفت داشتيم ولي از مخالفتمان استفاده نكرديم.
جالب اينكه رأيگيري در اجلاس سال 1995 براساس اصل اجماع (Consensus) انجام شد. يعني اينكه در جلسه رأي گيري گفته شد «آيا كسي مخالف است؟ «(؟Is there any Objection)». اگر ايران مخالفت ميكرد، NPT تصويب نميشد. ولي چون نماينده ايران ابراز مخالفت نكرد، اعلام شد كه تمديد NPT با اجماع انجام شده است. در واقع، مخالفت در سيستم اجماع، چيزي شبيه به حق وتو است. ايران در سال 1995 حق مخالفت داشت ولي از حق خودش استفاده نكرد و معاهده به صورت دايمي درآمد. همان برادراني كه رفتند و زحمت كشيدند و معاهده NPT را دايمي كردند، حالا رفتهاند زحمت توافق ژنو را هم كشيدهاند.
حالا ببينيم چرخه سوخت چيست
ماده 4 انپيتي، حق استفاده صلحآميز از انرژي هستهاي است كه شامل چرخه سوخت ميشود. اين تفسير از ماده 4 در اجلاس سال هاي 1975، 1978، 1985، 2000 و 2010 با اجماع تصويب شده و امريكاييها هم به آن رأي دادهاند. ماده 4 يعني حق استفاده صلحآميز و خود حق استفاده صلحآميز هم يعني حق داشتن چرخه سوخت. حالا ببينيم چرخه سوخت چيست. ما دو نوع چرخه سوخت داريم؛ چرخه سوخت آب سبك و چرخه سوخت آب سنگين.
چرخه سوخت آب سبك شامل اكتشاف اورانيوم، بردن و آسياب كردن اورانيوم، تبديل به كيكزرد، تبديل به AUC، تبديل به UO2، تبديل به UF4، تبديل به UF6 و بعد هم بردن UF6 براي غنيسازي (5 درصد، 20درصد، 60 درصد يا 100 درصد فرقي ندارد) و اين مواد غني شده را اكسيد كنيم و بعد تبديل به قرص، ميله سوخت، مجتمع سوخت و سپس در رآكتور آب سبك (مانند بوشهر) استفاده و سوخت مصرف شده آن را هم بارفرآوري كنيم.
در مقابل، چرخه سوخت آب سنگين نه تنها چنين چرخهاي ندارد بلكه غنيسازي هم ندارد. در چرخه سوخت آب سنگين اورانيوم طبيعي را اكسيد ميكنيم و بعد آن را در رآكتور آب سنگين بهكار ميگيريم و برق و راديو دارو توليد ميكنيم.
سوخت مصرف شده را هم جدا و بازفرآوري انجام ميدهند. اين زنجيرهها را ميگوييم چرخه سوخت. وقتي رئيس جمهور محترم بعد از توافق به رهبر انقلاب نامه نوشتند و اعلام كردند كه ما حقوق هستهاي خودمان را گرفتيم، معنياش گرفتن چرخه سوخت است. حقوق هستهاي ريشه در ماده 4 انپيتي دارد.
غرب گفت ما به اين 3 حلقه حساسيم!
قدرتهاي بزرگ هر موقع كه قدرت محرومسازي داشته باشند اين كار را ميكنند ولي وقتي به لحاظ حقوقي نميتوانند كشورها را از حق هستهاي مشخص شده در ماده 4 محروم كنند، سعي ميكنند آنها را در عمل از حق اين ماده محروم كنند. ميگويند كه حق داريد، ولي اين كار را انجام ندهيد! ما در سال 1382 به فناوري چرخه سوخت دست پيدا كرديم، ولي غربيها گفتند كه ما به سه چيز حساس هستيم؛ اول غنيسازي و دوم بازفرآوري (Reprocessing) (يا اصطلاحاً جداسازي پلوتونيوم، چون براي ساخت سلاح هستهاي يا از مواد غني شده استفاده ميشود، يا از پلوتونيوم). خلاصه اينكه غربيها تأكيد كردند كه اول اين دو كار را نبايد انجام بدهيد. بمبهايي كه امريكا در هيروشيما و ناكازاكي استفاده كرد، از همين دو مدل بود و ميخواست هر دو مدل را امتحان كند. 300 هزار نفر را كشت تا ببيند آثار اين بمبها چطور است!
سومين چيزي كه غربيها گفتند به آن حساس هستيم، رآكتور آب سنگين بود. ما گفتيم حالا چرا به رآكتور آب سنگين حساس هستيد؟
جواب دادند چون كه هم خود رآكتور آب سنگين ميتواند پلوتونيوم توليد كند و هم سوخت مصرفي اين رآكتور پلوتونيوم توليد ميكند. ما گفتيم از رآكتور آب سبك هم ميتوان پلوتونيوم توليد كرد ولي غربيها جواب دادند كه توليد پلوتونيوم رآكتور آب سبك كم است در حالي كه توليد پلوتونيوم آب سنگين انبوه است. كره شمالي و هند از رآكتور آب سنگين پلوتونيوم جدا ميكنند و بمب ميسازند.
خلاصه اينكه غربيها گفتند شما اين سه حلقه را نداشته باشيد و دعوا از همين جا شروع شد.
شروع دعوا
ايران از سال 1382 به هر سه فناوري (غنيسازي، آب سنگين و پلوتونيوم) دست پيدا كرد. ما در سال 82 ياد گرفتيم كه پلوتونيوم را در مقياس آزمايشگاهي جداسازي كنيم، غنيسازي را انجام داديم و كار ساخت آب سنگين را هم شروع كرديم و قرار بود كه رآكتور آب سنگين سال 2013 راهاندازي بشود. غربيها گفتند كه درست است كه حق انجام همه اين كارها را داريد و در اجلاس سال 2010 مربوط به NPT هم ما به آن رأي دادهايم، اما شما بايد به هر حال يك كاري بكنيد! (متوقف كنيد). ما (ايران) گفتيم اين كارمان قانوني است (متوقف نميكنيم)، به خاطر همين غربيها براي اينكه به كار خودشان پوشش قانوني بدهند، يك سري اطلاعات به منافقين دادند و به آنها گفتند كه اين اطلاعات را منتشر كنيد. منافقين هم اطلاعات را منتشر كردند و گفتند كه ايران قبلاً يك سري تحقيقات نظامي (ساخت بمب) انجام داده و آژانس هم گفت كه بايد در اين باره تحقيق كنيم. غربيها هم از فرصت استفاده كردند و گفتند حالا كه آژانس به كارهاي شما مظنون شده و ميخواهد تحقيق كند، شما طي اين مدت، هر سه حلقه را تعليق كنيد. اين را در شوراي امنيت هم به صورت قطعنامه تصويب كردند. قطعنامههاي شوراي امنيت از ايران ميخواهد كه هر سه حلقه را تعليق كند. البته نميگويد كه ايران حق ندارد، فقط ميگويد تعليق كند. قطعنامههاي شوراي امنيت هم به طور ضمني ميپذيرد كه ما اين حق را داريم ولي فقط ميگويد كه طي اين مدت «باز فرآوري»، «رآكتور آب سنگين» نه خود آب سنگين و غنيسازي را تعليق كنيد.
از سال 1382 كشمكش ايران با غرب شروع شد. ما گفتيم كارهاي ايران قانوني است و شما حق نداريد اين درخواستها را از ما داشته باشيد. البته ما استناد حقوقي داشتيم و از راه حقوقي اثبات كرديم كه هر چند ايران عضو سازمان ملل است ولي چون اين قطعنامهها غيرقانوني است، آنها را نميپذيريم. اين دلايل به اندازه كافي مستند است و كسي هم نميتواند انكارش كند.
از سال 1382 كه كشمكش ايران با غرب شروع شد، سعي كرديم كه آنها حق ما را قبول كنند. در نتيجه به فعاليتهايمان ادامه داديم، ولي همزمان گفتوگو هم كرديم تا توافق كنيم كه اين سه حلقه از فعاليتهاي ايران را بپذيرند؛ يعني حق ما را در بازفرآوري، غنيسازي و رآكتور آب سنگين اراك كه نمود بيروني اين سه حلقه است، به رسميت بشناسند. 10 سال مذاكره كرديم كه اين را بپذيرند.
شما گفتيد كه در ماده 4 انپيتي اين حقوق پذيرفته شده، خب ديگر براي چه دوباره غربيها بايد ميپذيرفتند؟حرف اول ما هم همين بود و ميگفتيم كه اصلاً ما اين حقوق را داريم و اگر هم آژانس با ما مشكل دارد، پس بياييم فقط با آژانس همكاري كنيم و آژانس تحقيقات خودش را انجام بدهد و كار تمام شود. غربيها توجيهاتي درست كردند كه ما (به جاي آژانس) با آنها مذاكره كنيم. حالا اصلاً بحث ما اينها نيست، چون به هر حال ما قبول كرديم كه با آنها (غرب) مذاكره كنيم.
آيا حقوق هستهاي ايران را به رسميت شناختند؟حالا ميخواهيم ببينيم كه آيا ايران در توافق ژنو كه بعد از 10 سال مذاكره به دست آمد، همانطور كه رئيسجمهور گفت، توانسته حقوق هستهاي خود،يعني سه پروسهاي را كه گفتم به دست آورد؟
توافقنامه ژنو يك مقدمه دارد و بعد از مقدمه گام دوم شروع ميشود. البته متن توافق اشتباه زياد دارد كه از آنها عبور ميكنيم. گام دوم سه خط است و بعد، گام اول اجرايي شروع ميشود، يعني تا سه و نيم صفحه بعد، گام اول است. بعد هم گام نهايي شروع ميشود. اينكه نگفته گام سوم (نه گام نهايي) يك مشكل حقوقي است كه از آن هم عبور ميكنم. يك بخش هم به نام گام بعد از نهايي وجود دارد، در حالي كه وقتي ميگوييم گام نهايي، بايد مسئله تمام شده باشد.
ظاهراً منظور از گام بعد از نهايي، مرحله عاديسازي برنامه هستهاي است، اين طور نيست؟ در توافقنامه از عبارت «فاز بعد» استفاده شده كه حدوداً سه خط است.
خب. حالا ببينيم آيا حق باز فرآوري (Reprocessing) ما به رسميت شناخته شده است؟
آيا ما به حق بازفرآوري در توافق ژنو دست پيدا كردهايم؟ وقتي به عناصر گام اول مراجعه ميكنيم ميبينيم كه گفته است: «عدم بازفرآوري»؛ يعني بازفرآوري نبايد انجام شود. پس اين حق NPT را ما در گام اول از دست دادهايم و اين حق از ما سلب شده است.
ممكن است گفته شود كه اين فقط مربوط به گام اول است و مدت اين گام هم شش ماه است. ولي مشكل اين است كه در متن توافق آمده كه اين توافق قابل تمديد است و مشخص نشده كه چند بار قابل تمديد است. پس اين امكان وجود دارد كه همانطور كه NPT بعد از 25 سال تمديد شد همان كساني كه رفتند آن را تمديد كردند، توافق ژنو را هم تمديد كنند.
اما در توافق ژنو آمده كه هر گونه تمديدي با توافق طرفين است.
بله همينطور است. ما در NPT هم حق داشتيم كه مخالفت بكنيم ولي صرف داشتن حق به دردي نميخورد. آيا توانستيم از حق مخالفت خودمان استفاده كنيم؟ در زمان تمديد NPT كساني كه از ايران رفته بودند، گفتند كه الان شرايط (براي مخالفت) خوب نيست و مخالفت نكردند. اينجا هم داستان همين است؛ ميتوانيم مخالفت كنيم ولي در عمل نميكنيم. همين حالا خانم اشتون گفته كه بايد شش ماه تمديد كنيم و ما هم بنا به دلايل مختلف تمديد ميكنيم. آن طور كه من مطلعم تيم مذاكرهكننده اين پيام را هم بر اساس تجربههاي قبلي دريافت كرده بود كه اگر در توافق نوشته شود «قابل تمديد» يا «قابل توافق» به درد ما نميخورد. به جاي استفاده از اين عبارات، مدت زمان قابل تمديد بودن را به طور مشخص در توافق بياوريد. به تيم مذاكرهكننده گفته شد عدد قابل تمديد بودن توافق را Fix كنيد. مثلاً بنويسيد 18 ماه، 24 ماه، 36 ماه روزه شكدار نگيريد ولي حقوقدان ما اين كار را نكرد...!
اصلاً بياييد طور ديگري فرض كنيم. بياييد فرض كنيم كه اين سلب حق موقت است و فقط تا مدت شش ماه ادامه خواهد داشت. فرض كنيم يك مدت از اين حق استفاده نميكنيم ولي در گام نهايي حقمان را ميگيريم. اما قبل از اينكه گام آخر را بررسي كنيم، يك بار ديگر ببينيم در گام اول چه گفته بود؟ گفته بود: «no reprocessing» (يعني عدم بازفرآوري) ولي جمله به همين جا ختم نميشود. ميگويد كه نه فقط «Reprocessing» نكنيد بلكه ميگويد «Construction of the facilities of the reprocessing» هم نبايد انجام دهيد. يعني اينكه ساخت و ساز هم نبايد بكنيد. ميگويد كه ساختمان بازفرآوري هم نبايد بسازيد. تازه پا را از اين هم فراتر گذاشته و ميگويد نه تنها ساخت و ساز تأسيسات بازفرآوري نباشد بلكه «ساختمان( Capable) براي فرآوري هم نبايد باشد. من ميگويم آقاي حقوقدان! شما رفتهاي حق ما را بگيري، ولي نه تنها اين حقوق را از دست دادهاي، بلكه ساخت و ساز را هم از دست دادي؟! آن هم ساخت و سازهايي را كه «قابليت» اين را داشته باشد كه بتوان در آن بازفرآوري كرد؟ اين حتي ما را در ساختن يك ساختمان معمولي هم دچار مشكل ميكند، چونكه ميتوانند بگويند شما ممكن است در داخل يك ساختمان دستگاه باز فرآوري بياوريد و عمليات انجام بدهيد.
خوب حالا ميرويم به گام نهايي، چون ميتوان فرض كرد كه همه اين كارها موقت است. در گام نهايي هم «عدم بازفرآوري» تكرار شده است با اين تفاوت كه گام نهايي بلند مدت است و در مذاكرات گفتهاند كه 20 سال طول ميكشد. اصولاً غربيها روششان همين است. اول سعي ميكنند كه كشورها را محروم كنند ولي اگر نتوانند، در عمل آنقدر مدت را طولاني (تعريف) ميكنند كه نيروي تخصصي ما، كار را رها كند و برود. فرض كنيد شما دكتراي بازفرآوري گرفتيد و آمديد شروع به كار بكنيد. به شما ميگويند كه تعهد كردهايم كه بازفرآوري نكنيم. اگر كوتاه مدت بود، مشكلي نبود ولي مشكل اين است كه تعهد عدم بازفرآوري 20 سال است. آيا با اين تعهد 20 ساله، نيروي متخصص شما حاضر خواهد بود 20 سال صبر كند؟ آيا تجهيزات بازفرآوري ما بعد از 20 سال اصلاً به درد ميخورد؟ پس غربيها مدت گام نهايي را طولاني ميكنند تا محروميت ما در عمل محقق شود.
ظاهراً بدترين و اشتباهترين مورد توافقنامه ژنو، همين مسئله زمان و بلندمدت بودن گام نهايي است؟ اين يكي از مشكلات توافق است در حالي كه چيزهاي بدتري هم دارد. حقوق بازفرآوري ما در گام اول به صورت موقت سلب شد، در حالي كه در گام نهايي به شكل بلندمدت سلب ميشود. طرف غربي در مذاكرات گفته كه گام نهايي 20 سال است و طرف ايراني گفته كه اصلاً امكان ندارد ما اگر برگرديم (پايتخت) گردنمان را ميزنند. طرف غربي گفته خب بنويسيم 10 سال، طرف ايراني گفته نه ما نميتوانيم چنين توافقي را به تهران ببريم. گفته خوب پس بنويسيم بلند مدت. حقوق دان به مذاكره كننده ميگويد لفظ 20 سال را بنويسيد ولي لفظ «بلند مدت» را استفاده نكنيد چون روزه شكدار است. ممكن است بلند مدت را تفسير به 50 سال هم بكنند!
اينــكه در گـــام نهــايي گفته
«no reprocessing» به اراك برميگردد يا كلي است؟ يعني اينكه آيا ممكن است در اراك بازفرآوري نكنيم ولي جاي ديگر انجام دهيم؟
نه« no reprocessing»فقط راجع به اراك نيست. بازفرآوري مربوط به دو چيز است، يكي مربوط به آب سبك است و يكي هم مربوط به رآكتور آب سنگين. لفظ «عدم بازفرآوري» در گام نهايي «كلي» است و فقط مربوط به اراك نميشود. از لحاظ حقوقي در گام نهايي توافق ژنو، عدم باز فرآوري مطلق است.
ولي در توافق ميگويد:
"Fully resolve concerns related to the
reactor at Arak designated by IAEA as IR-40
و ظاهراً قيد No Reprocessing هم به اراك برميگردد.
نه خير، محدود به رآكتور اراك نميشود. اگر فقط به اراك برميگشت بايد «واو عطف» (،) استفاده ميشد. اگر تفسيري كه شما از اين قسمت ميكنيد صحيح بود، در گام اول هم به رآكتور اراك اشاره ميكرد، در حالي كه در گام اول هم No Reprocessing مطلق است و محدود به اراك نميشود. اگر (تيم مذاكره كننده) نظرش اين بود كه "no reprocessing" يا «عدم بازفرآوري» فقط محدود به اراك باشد، خب مينوشت:"no reprocessing at Arak” شما اين قسمت را با جمله گام اول مقايسه كنيد. در گام اول تصريح شده:
"Not make any further advances of its activities at Arak reactor”
خب، اگر نظر تيم مذاكره كننده اين بود كه در گام نهايي هم «عدم بازفرآوري» به رآكتور اراك محدود شود، تصريح ميكردند. شما اصلاً از خود آقاي ظريف هم بپرسيد ميگويد كه «عدم بازفرآوري» در گام نهايي شامل هر دو است. نكتهاي كه شما ميگوييد، نه طرف ايراني چنين تفسيري دارد و نه طرف امريكايي! از اين بحث بگذريم. براي توضيح بيشتر اين مسئله يك بار ديگر تعهدات گام اول را و نهايي را در مورد اراك بررسي كنيم. تعهد ايران در گام اول در مورد اراك چند چيز است كه در پاورقي در متن توافق ژنو آمده است: 1) رآكتور اراك را راهاندازي نكند
2) سوخت را هم به رآكتور منتقل نكند
3) آب سنگين به رآكتور نياورد
4) نبايد سوخت جديد آزمايش يا توليد كند
5) اجزاي باقي مانده (Components) را هم نصب نكند.
اين يعني اينكه ما ديگر حتي يك پيچ هم نميتوانيم در اراك سفت كنيم.
بياييد فرض ميكنيم كه اين تعهدات در گام اول موقت است. اما آيا در گام نهايي اين حق خودمان را ميگيريم؟ در گام نهايي آمده است: «ايران بايد به طور كامل نگرانيهاي مربوط به اراك را بر طرف نمايد.»
ما (فرضاً) از طرف امريكايي ميپرسيم كه آيا رآكتور اراك نگراني دارد؟ آيا فعاليتي كه زير نظر آژانس باشد نگراني دارد؟
اينجا يك سؤال مطرح است آيا ايران تعهدي را كه در مورد رآكتور اراك داده، دايمي است؟
در توافق ژنو گفته است بلند مدت.
پس تعهد دايمي نيست.
دايمي نيست ولي بلندمدت است.
خوب اينكه منظور از بلندمدت چيست مورد اختلاف ما با غربيها است و ممكن است ما بگوييم سه تا پنج سال.
شما فرض كنيد منظور از بلند مدت 20 سال است. شك نكنيد كه 20 سال حتمي است. اگر كمتر بود، داخل توافق نوشته ميشد. اصلاً مشكلي كه ما با تيم مذاكرهكننده داريم همين است كه ميگوييم آقاي محترم! ما 10 سال بود كه توافق نميكرديم، آيا براي توافق كردن عجله داشتيم؟ چرا تكليف «زمان» را همان موقع مذاكره روشن نكرديد؟ ما بايد يك متن شفاف مينوشتيم كه هيچ چيز به آينده ارجاع داده نشود. ما 10 سال بود كه توافق نميكرديم، خوب يك روز، دو روز، يك هفته، يك ماه اصلاً يك سال هم بيشتر صبر ميكرديم ولي تكليف قسمتهاي مبهم (مثل زمان) در توافق روشن ميشد. اگر تكليف قسمتهاي مبهم را روشن ميكرديم، تفسيرهاي متفاوت به وجود نميآمد و هر طرف يك چيز نميگفت. شما اين را هم بدانيد كه امريكاييها اگر يك چيزي را منتشر كنند، ديگر آن را عوض نميكنند. مثلاً مطمئنا همين Fact Sheet (تفسير خودشان از توافق) را اجرا ميكنند و يك ذره هم از آن را عوض نميكنند و تازه اگر اضافه نكنند، چيزي كم نميكنند. از اين بحث بگذريم.
حق را نگرفتيم، سلب كرديم
آقاي رئيسجمهور در نامه خودشان به رهبر انقلاب نوشتهاند كه ما حق هستهاي را گرفتيم. در حالي كه در (گام نهايي) توافق ژنو اين حقوق - من نميگويم 20 سال نميگويم 10 سال اصلاً ميگويم پنج سال - از ما سلب شده است.
علاوه بر اين تعهد بيشتري هم دادهايم كه به طور كامل نگرانيها را برطرف كنيم. وقتي از طرف غربي (آمريكايي) ميپرسيم منظورتان از برطرف كردن كامل نگرانيها چيست و بايد چه كار كنيم، او جواب ميدهد كه بايد Dismantle كنيد. Dismantle يعني اوراق كردن. Dismantle معنياش برچيدن نيست، چون ممكن است ما يك چيز را برچينيم ولي به جاي ديگري منتقل كنيم در حالي كه Dismantle يعني اوراق كردن.
البته بحث Dismantle چيز جديدي نيست كه غربيها مطرح ميكنند. يكي از دوستان تعريف ميكرد كه در جريان مذاكرات تيم ايراني با تروئيكاي اروپايي در زماني كه آقاي روحاني رئيس تيم مذاكرهكننده بود، نماينده آلمان گفته بود برنامه هستهاي ايران مثل همين ساعتي است كه در اتاق مذاكره آويزان شده ولي قبل از هر چيز بايد عقربه فعاليتهاي هستهاي ايران متوقف شود- همين موضوع در توافق نيز ذكرشده است:
No further advance at Arak طرف آلماني ادامه داده كه در مرحله بعدي هم بايد dismantle كنيد. يعني اينكه شما نميتوانيد ساعت را از يك جا به جاي ديگر منتقل كنيد؛ چرخ دندههاي اين ساعت را بايد از هم باز و اوراق كنيد! نماينده ايران گفته خوب تمام است؟ !گفتند نخير! درمرحله بعدي بايد مثل يك سيگار كه روي زمين ماليده و آن را له ميكنيم، بايد شما نيز آن را منهدم (destroy) كنيد. حالا هم در توافق ميگويند كه بايد نگرانيها كامل برطرف بشود. من ميگويم كه آقاي محترم! وقتي كه ميرويد توافق كنيد، چرا از اين واژههاي مطلق مثل «كامل» استفاده ميكنيد؟ معني حقوقي «كامل» چيست؟
آيا اگر به شما بگويد كه منظور از «كامل»، dismantle است، ميتوانيد بگوييد نه؟ اقلاً يك قيد اضافه ميكرديد و ميگفتيد منظور از «برطرف كردن كامل نگراني» شامل dismantle نيست.
بعد هم ميآيند و ميگويند مذاكرات گام نهايي خيلي سختتر از گام اول است. بايد اول (اينها را) نميپذيرفتيد! و حالا كه پذيرفتيد بايد اجرا كنيد. طرف غربي در دور بعدي ميآيد و ميگويد:«خوب! چكار ميكنيد؟» شما در مقابل ميگوييد كه من dismantle نميكنم؟! خب او هم توافق نميكند! نتيجه چه ميشود؟...
تازه يك جمله در توافق هست كه ميگويد:
«No thing is agreed until every thing is agreed» يعني «يا توافق بر سر همه چيز يا هيچ چيز». طرف غربي ميگويد اگر همه آن چيزي را كه من ميگويم پذيرفتيد، فكري برايتان ميكنم. ولي اگر نپذيرفتيد. توافق نميكنم.
خب مگر طرف ايراني نميتواند همين حرف را بزند. مگر اصل «توافق بر سر همه چيز يا هيچ» مربوط به دو طرف نيست؟
صددرصد براي دو طرف است، اما در جريان رأيگيري براي تمديد NPT هم دو طرف حق داشتند كه نپذيرند. همانطور كه توضيح دادم ما در جريان تمديد NPT حق وتو داشتيم ولي آيا از حقمان استفاده كرديم؟ نه، چرا؟ چون مشكل داشتيم. حالا كه ديگر بدتر است.
خانم شرمن گفت كه ايران نياز به رآكتور اراك ندارد. آقاي ظريف جواب داده كه كجاي توافق ژنو لفظ برچيدن آمده؟ من معتقدم كه به لحاظ حقوقي، آن چيزي كه خانم شرمن ميگويد، همان چيزي است كه در ژنو آمده و چيزي كه آقاي ظريف ميگويد، اشتباهي است.
خب ممكن است طرف غربي با استناد به بحث «برطرفكردن نگراني كامل» چيزهايي از ايران بخواهد كه نهايتاً ايران نيز آنها را نپذيريد. در اين صورت به جاي اول برميگرديم و چيزي از دست ندادهايم. اينطور نيست؟
ما 10 سال بود كه توافق نميكرديم. خوب مگر كم عقل هستيم كه توافق كنيم و بعد بزنيم زير آن؟
منظور اين نيست كه زير توافق بزنيم. منظور اين است كه خود توافق اجازه داده كه توافق بعدي را انجام ندهيم.
اين در مورد NPT صادق است چون كه يك ماده براي خروج داشت ولي توافق ژنو مادهاي درباره خارجشدن ندارد.
منظورتان اين است كه ايران نميتواند توافق بعدي يا گام بعدي را انجام ندهد؟
ميتواند توافق نكند ولي چيزي براي خروج مشخص نشده است. منظورم را بيشتر توضيح ميدهم. فرض كنيد ما در حال توافق با همديگر هستيم ولي در يك قسمت توافق با هم مشكل پيدا ميكنيم (مثلاً در گام نهايي) در گام اول گامهايي مشخص شده و گفته شده كه قابل تجديد (renewable) است و پاياني هم براي تجديدپذير بودن آن مشخص نشده است.
مگر نميتوان براي محدود كردن تجديدپذير بودن توافق به آن قسمت توافق ژنو استناد كرد كه نوشته شده براي توافق گام نهايي فقط «يك سال» مهلت وجود دارد؟
اينكه ميگوييد درست است ولي اين «توافق نكردن» كه شما اشاره ميكنيد مربوط به گام نهايي است و گام اول سر جاي خود باقي خواهد ماند و تجديد هم شده و سر جاي خود است.
مگر اقدامات گام اول داوطلبانه نيست؟ پس چطور ميشود گفت كه دائمي و تجديدپذير است؟اين يك بحث ديگر است... وقتي كه ميگوييم داوطلبانه يعني اينكه مثلاً وقتي من ميخواهم يك ماشين بفروشم اين فروش را داوطلبانه انجام دهم ولي ديگر شما نبايد پشت گوش من تفنگ بگذاريد و بگوييد اين (ماشين) را فوراً به من انتقال بده.
خوب اگر اينطور بود كه اصلاً چه لزومي داشت كه از اول مذاكره كنيم؟ ميگفتيم كه شما تفنگ گذاشتهايد پشت گوش ما و ما هم مذاكره نميكنيم ولي وقتي مذاكره ميكنيم يعني اينكه شرايط را قبول داريم.
من يك بار ديگر معناي داوطلبانه را توضيح ميدهم تا مشخص شود. ممكن است كه در اين توافق، تفنگ نگذاشته باشند پشت گوش من و من هم داوطلبانه آنها را بپذيرم، ولي اين داوطلبانه بودن تا چه موقع است؟ داوطلبانه بودن تا موقعي است كه من ميخواهم توافق را امضا كنم، ولي به محض امضاي توافق، ديگر معناي داوطلبانه ندارد؛ ديگر اجباراً تعهدات ناشي از توافق را بايد انجام بدهم. شما يكسري اقدامات را داوطلبانه قبول ميكنيد كه انجام بدهيد ولي وقتي كه امضا شد شما ديگر متعهد به آن هستيد.
مگر داوطلبانه به معني قابل بازگشت بودن نيست؟اينجا داوطلبانه به اين معنا نيست. چون گزارش آژانس اين را يك ماه بعد تبديل به تعهد كرده است؛ شوراي حكام آژانس بينالمللي انرژي اتمي بعد از توافق ژنو در 24 ژانويه (يك ماه بعد) تشكيل جلسه داد تا اجراي اين توافق را تصويب كند.
گزارش آژانس ميگويد: « Iran is to undertake a series of voluntary measures »؛ يعني اينكه «ايران تعهد پذيرفت كه يكسري اقدامات داوطلبانه انجام دهد.» يعني اينكه آژانس گزارش كرده كه ايران تعهد كرده است. قبل از توافق داوطلبانه بود، ولي حالا ديگر ايران متعهد است. ما (ايران) خودمان اين گزارش را تأييد كردهايم و (اصلاً) براساس همين گزارش داريم توافق ژنو را اجرا ميكنيم. اين جزو بديهيات حقوقي است و به خود مذاكرهكنندگان هم بگوييد اين را قبول ميكنند. واژه داوطلبانه براي كلاه گذاشتن سر ما بوده است. داوطلبانه به لحاظ حقوقي معناي خود را دارد. ممكن است من داوطلبانه سند يك ماشين را به نام شما بكنم ولي داوطلبانه بودن فقط تا قبل از انتقال سند است ولي وقتي سند منتقل شد، داوطلبانه اصلاً معني ندارد. در مورد توافق ژنو نيز همين است، يعني اينكه «undertake» يا تعهد شده ما اين كارها را بكنيم. اگر داوطلبانه است، خب برويد و زير توافق بزنيد. اصلاً پس چرا زمان مشخص كردهايم؟ .... از اين هم بگذريم.
ژنو را اجرا نكنيم بايد هزينه بپردازيم
يك بار ديگر در اينجا خوب است به بحث «رفع كامل نگرانيها» اشاره كنيم. آن جمله توافق ژنو كه ميگويد «به طور كامل نگرانيها برطرف شوند» يعني اينكه ما به خانم شرمن اجازه دادهايم كه از ما بخواهد كه dismantle يا اوراق كنيم. اگر ميخواستيم چنين اجازهاي ندهيم بايد كلمه «كامل» را نميپذيرفتيم. ولي وقتي از كلمه «كامل» استفاده كرديم، معنياش اين است كه طرف مقابل ميتواند چنين درخواستي از ما بكند.
خب اگر «رفع كامل نگرانيها» چنين معناي موسعي داشت كه خود كلمه dismantle را وارد متن ميكردند؟ اين تفسير شماست...
وقتي متن را ميخوانيم، ميبينيم كه «كامل» قيد محدودكننده ندارد و طرف مقابل ميتواند از ما بخواهد dismantle كنيم. وقتي در توافق ژنو ميگويد كه رآكتور اراك جاي نگراني دارد، طرف غربي ممكن است بگويد اين نگراني من موقعي «كامل» برطرف ميشود كه اصلاً آن را برداريد.
اين برچيدن اصلاً در توافق مطرح نيست و تفسير شماست...
خب معلوم است كه در توافق نيست ولي كار حقوقدان اين است كه جمله شفاف بنويسيد و حقوق و تكليف را مشخص كند. فعلاً بحث ما سر اين است كه آيا طرف غربي ميتواند ادعا كند كه ايران بايد dismantle كند يا نه. به نظر من ميتواند ولي ما هم ميتوانيم بزنيم زير توافقنامه.
«زدن زير توافقنامه» اصطلاحي است كه شما استفاده ميكنيد. ما ميتوانيم خيلي ساده بگوييم كه ادعاي طرف غربي درست نيست و قبول نكنيم. آيا اين زير توافق زدن است؟
بله. ما ميتوانيم توافقنامه را هر وقت خواستيم اجرا نكنيم و نيازي هم نيست كه شش ماه طول بكشد، ولي به هر حال بايد هزينه اجرا نكردن آن را بپردازيم.
جستوجوي حق غنيسازي در متن
حالا ببينيم كه آيا حق سوم يعني حق غنيسازي ايران در توافق هست يا نه؟ آقاي جان كري بلافاصله بعد از تمام شدن مذاكرات گفت كه در اين توافق حق غنيسازي ايران به رسميت شناخته نشده ولي آقاي ظريف گفت نه تنها به رسميت شناخته شده، بلكه دو مرتبه هم به رسميت شناخته شده است. آقاي ظريف اين بحث را فقط يك بار مطرح كرد و ديگر هم تكرار نكرد.
ولي روسها هم اين را گفتند...
نخير روسيه هم نگفته است. ترجمههاي غلط را نخوانيد. روسها گفتند كه ايران حق استفاده صلحآميز هستهاي دارد كه خب اين بحث در NPT هم آمده است. اصلاً ما كاري با اينكه چه كسي گفت و چه كسي نگفت نداريم. اختلاف اصلي ما با امريكا و سه كشور اروپايي است و اگر اينها بپذيرند، داستان تمام ميشود. مهم اين است كه بعد از 10 سال رفتهايم توافقي نوشتهايم كه يك طرف ميگويد در آن حق غنيسازي ايران هست و طرف ديگر ميگويد، نيست. اين چه متني است كه يكي ميگويد در آن حق غنيسازي هست و ديگري ميگويد نيست. خب اين را داخل متن (به صراحت) مينوشتيد! هر چه در متن توافق بگرديد، خبري از غنيسازي نيست. آقاي اوباما هم در مؤسسه سابان (بروكينگز) همين موضع را تكرار كرد. پس حق غنيسازي در متن نيست.
ولي 5/3 درصد را كه قبول كردهاند. به نظرتان نميتوان از قبول غنيسازي 5/3 درصدي تلويحاً قبول حق غنيسازي را استخراج كرد؟ آقاي كري گفته كه در گام اول، گام دوم و نهايي، حق غنيسازي نيست و تازه پا را از اين هم فراتر گذاشته و گفته كه حتي از گام بعد (Next Step) يعني گام بعد از گام نهايي- همان 20 سالي كه قبلاً اشاره كردم- نيز شما مثل بقيه كشورهاي عضو NPT ميشويد. پس طي اين 20 سال ايران مثل بقيه اعضاي NPT نيست و تازه بعد از 20 سال هم مثل بقيه (the same as) اعضاي NPT ميشويد كه (آنها هم) حق غنيسازي ندارند. آقاي ظريف گفت نه خير مثل بقيه 40 كشوري ميشويم كه دارند غنيسازي ميكنند. يك حقوقدان بايد به ايشان بگويد كه چرا اين را به ما ميگوييد؟ خب ميخواستيد اين را داخل متن هم بنويسيد.
ي
عني مثلاً داخل متن چه مينوشتند؟ مثلاً مـيتوانستند اينـطور بگـويند:
«Same as other 40 countries» يعني مثل 40 كشوري كه غنيسازي ميكنند. وقتي به آقاي ظريف ميگويند چرا اين را در متن اضافه نكرديد؟ ميگويد من گفتم ولي قبول نكردند، چون كه ميگويند اصلاً 40 كشور غنيسازي نميكنند! گفتيم پس چند كشور غنيسازي ميكنند؟ جواب داد كه12 يا 13 كشور غنيسازي ميكنند. گفته شد خب. همين را مينوشتيد. گفت كه اين را گفتم ولي قبول نكردند! خب وقتي طرف مقابل قبول نكرد، شما چرا قبول كرديد؟ قرار بود ما برويم و مذاكره كنيم كه اين سه حق را بگيريم و آقاي رئيس جمهور هم در نامه خودشان نوشتهاند كه در توافق ما اينها را گرفتيم. خوب كجاي توافق اين حقوق كسب شده است؟
طرف امريكايي ميگويد نه تنها در دوره 20 ساله غنيسازي نميكنيد، بلكه در گام بعد از نهايي هم در متن نيامده كه غنيسازي ميكنيد. جواب اعضاي تيم مذاكره كننده اين است كه درست است كه در متن نيامده ولي در NPT كه هست.
خوب اگر در NPT بود، شما ديگر چرا رفتيد مذاكره كرديد؟! چيزي كه در متن آمده اين است كه بعد از گام نهايي 20 ساله، ايران مثل بقيه كشورها ميشود. معني «مثل بقيه» چيست؟ يعني مثل ساير اعضاي NPT. خب مگر الان عضو NPT نيستيم و ماده 4 اين حق را به ما نداده است؟ مشكل اصلي اين بود كه طرف غربي حق ما را و اجراي حق ما را نميپذيرفت و مذاكره كرديم تا همانطور كه آقاي روحاني در نامه نوشته، حق ما را قبول كنند و آقاي روحاني هم ميگويد كه بعد از 10 سال اين حق (غنيسازي) را گرفتهايم. حالا در متن توافق ميبينيم كه نه تنها اين حق را نگرفتهايم، بلكه پذيرفتهايم كه تا 20 سال حق غنيسازي نداريم و بعد از 20 سال هم تازه معلوم نيست كه چنين حقي داشته باشيم.
جوابي كه تيم مذاكرهكننده ميدهد اين است كه «در عمل» غنيسازي ما راپذيرفتهاند.
اما آيا واقعاً در عمل حق غنيسازي ايران پذيرفته شده است؟ قبل از هر چيز ما بايد سه چيز را از هم جدا كنيم: «حق غنيسازي»، «اسم غنيسازي» و سوم هم «فعاليت غنيسازي». در اين توافق حق غنيسازي به لحاظ حقوقي از ما سلب شده و شك و شبهه هم ندارد.
آقاي عراقچي مدتي قبل در مدرسه معصوميه قم صحبت كردهاند. از ايشان پرسيده شده كه اگر امريكا حق غنيسازي ما را نميپذيرد، آيا نامه آقاي رئيس جمهور بلوف بوده است؟ آقاي عراقچي جواب دادهاند: «بين ما (مسئولان) مسئله حق، شناسايي حق و حق غنيسازي قر و قاطي شده است»! خود آقاي عراقچي كه مذاكرهكننده است، ميگويد كه در توافق ژنو حق غنيسازي نيست، حالا شما ميگوييد هست! البته ما بر اساس ذهنيات خودمان ميتوانيم حرف بزنيم، ولي واقعيت اين است كه در متن توافق (حق غنيسازي) وجود ندارد. جالب اينكه، آقاي عراقچي اين حرف را زده ولي بعد آقاي ظريف گفته كه ايشان اشتباه كرده است!
در توافق ژنو، وقتي سه چيز را از هم تفكيك كنيم، راحتتر ميتوانيم درباره اينكه حق غنيسازي به ايران داده شده يا نه قضاوت كنيم؛ يكي «حق غنيسازي» است كه در توافق ژنو نيامده است. دوم «اسم غنيسازي» كه نه يك بار و دو بار بلكه چند مرتبه تكرار شده است و سوم «فعاليت غنيسازي». مسئلهاي كه تيم مذاكرهكننده به آن استناد ميكند اين است كه ميگويد توافق ژنو هرچند حق غنيسازي ما را به رسميت نشناخته ولي در عمل غنيسازي ما را پذيرفته، چرا كه ما در عمل در حال غنيسازي هستيم. اين حرف زيبايي است ولي با آن چيزي كه در نامه آقاي رئيسجمهور نوشته شده در تعارض است. در نامه آقاي رئيسجمهور آمده كه حق غنيسازي و حقوق هستهاي را گرفتهايم، در حالي كه اين حق با اين توافقنامه سلب شده است. آن چيزي كه آقايان ظريف و عراقچي در باره حق غنيسازي اشاره ميكنند، اين جمله مقدمه توافق ژنو است: «اين راهحل جامع در بر گيرنده يك برنامه غنيسازي است. اسم غنيسازي در اين جاي توافقنامه آمده ولي آيا عمل غنيسازي هم به ما داده شده؟ اين بخش توافق عمل غني سازي ايران را مشروط به اين كرده كه توسط طرفين تعريف (Mutually Defined) بشود؛ يعني اين امكان هم هست كه طرف مقابل حاضر به تعريف چنين برنامهاي نباشد. البته اين امكان هم هست كه اين يك برنامه را نيز بپذيرند ولي به هر حال روي عدد «يك برنامه» (A Program) تأكيد شده است.
معني عملي تأكيد روي «يك برنامه غنيسازي» براي ايران چيست؟
نكته مهم در اينجا اين است كه تأكيد ميكند كه اين يك برنامه بايد توسط طرفين تعريف شود، در حالي كه در NPT برنامه غنيسازي مشروط نشده است. يعني در توافقنامه ژنو، تعريف برنامه غنيسازي مشروط به موافقت طرف امريكايي شده است.
از اين گذشته حتي همين يك برنامه را هم به نيازهاي عملي (Practical Needs) ايران محدود ميكنند، در حالي كه در NPT چنين محدوديتي وجود ندارد. به علاوه در توافق ژنو تأكيد شده كه ايران براي داشتن همين يك برنامه، بايد اقدامات شفافسازي
(Transparency Measures) نيز انجام بدهد؛يعني اينكه علاوه بر اقدامات پادماني و پروتكلي بايد اقدامات شفافساز ديگري هم انجام شود.
براي اينكه مفهوم «يك برنامه» را مشخص كنيم يك مثال ساده ميزنم. يك موقع است كه شما يك اتومبيل داريد،مالك آن هستيد و هر كاري هم كه بخواهيد ميتوانيد با آن انجام دهيد ولي وقتي گفته ميشود «يك برنامه»، معنياش اين است كه شما از كسي ميخواهيد كه اتومبيل خودش را به شما بدهد تا يك دور با آن بزنيد!
علاوه بر اين، در توافق ژنو ايران بايد اين اطمينان (ensure) را هم بدهد كه ماهيت (nature) برنامه هستهاياش صلحآميز است. در يك جاي توافق ژنو ميگويد كه منحصراً (exclusively) بايد برنامه هستهاي ايران صلحآميز باشد و در اينجا هم ميگويد كه ماهيت (nature) برنامه هستهاي ايران بايد صحلآميز باشد، در حالي كه هيچ كدام از اين قيدها در NPT وجود ندارد. NPT فقط بر لفظ Peaceful (صلحآميز بودن) تأكيد دارد.
محدوديتهاي گام نهايي
بر اساس توافق ژنو برنامهاي كه براي غنيسازي ايران در گام نهايي تعريف ميشود، بايد بر اساس «پارامترهاي مورد توافق (Agreed Parameters) باشد. به علاوه، اين برنامه بايد با نيازهاي عملي (Practical Needs) ايران مطابقت داشته باشد. نياز عملي يعني اينكه مثلاً ايران بايد همين حالا و نه بعدها رآكتور يا رآكتورهايي داشته باشد كه سوخت نداشته باشند و نيازمند سوخت باشند. محدوديت ديگر برنامه غنيسازي ايران در گام نهايي، شامل «دامنه (scope)»، «سطح (level)»، «ظرفيت (capacity)»، مكان، ميزان و دوره برنامه غنيسازي است و بر سر اين محدوديتها بايد توافق صورت بگيرد. اينكه ايران بايد براي تعريف «يك برنامه غنيسازي» خوددر گام نهايي، درباره مكان آن با طرف مقابل به توافق برسد، معنياش اين است كه ممكن است طرف مقابل اصلاً برنامه غنيسازي در فوردو را نپذيرد. سطح غنيسازي نيز به معني درصدي است كه ايران ميتواند غنيسازي انجام دهد، ولي خود سطح غنيسازي نيز با قيد «نيازهاي عملي» محدود شده و اين قيد، زمينه را براي طرف مقابل ايجاد كرده كه بگويد ايران حتي به اورانيوم 5 درصدي نيز نياز عملي ندارد زيرا طبق قرارداد 10 ساله با روسيه، نياز عملي به غنيسازي 5 درصدي نيز رفع شده است. بنابراين خلاصه اينكه تأكيد روي نيازهاي عملي (Practical Needs) و استفاده از لفظ «تعريف مشترك (Mutually defined) در گام نهايي توافق ژنو اين زمينه را به فرآهم كرده كه طرف غربي حتي همان برنامه 5 درصد غنيسازي را كه در گام اول قبول كرده بود، در مذكرات گام نهايي نپذيرد. جالب اينكه همين سؤال را از آقاي عراقچي پرسيدهاند و ايشان گفتهاند كه اصلاً در مذاكرات، طرف غربي همين مسئله را مطرح كرده است. به ايشان گفتهاند پس چرا اين را قبول كرديدو ايشان جواب داده كه خوب ما هم به طرف مقابل ميگوييم كه قبول نميكنيم، چون كه به هر حال غنيسازي بايد بر اساس تعريف مشترك باشد.
تعليق 5 درصدي، حتي در گام اول
نكته تعارضآميز ديگر توافق ژنو اين است كه حتي همين انجام غنيسازي 5 درصدي تا شش ماه هم كه خود توافق تأييد ميكند، در گام دوم (يعني قبل از شش ماه) از ايران سلب شده است. همانطور كه قبلاً هم گفتم، گام دوم در متن توافق سه خط بيشتر نيست و در آن گفته شده كه قطعنامههاي شوراي امنيت در اين گام به صورتي رضايتبخش بايد به نتيجه برسند و همين قطعنامههاي شوراي امنيت، خواستار تعليق كامل (حتي غنيسازي 5 درصدي) شدهاند. به عبارت ديگر، در حالي كه در گام اول توافق ژنو كه مدت آن ظاهراً شش ماه است، غنيسازي 5 درصدي ايران در عمل پذيرفته شده، در جريان مذاكراتي كه هنگام اجراي همين گام انجام ميشود، اين حق براي طرف غربي به وجود آمده كه از ايران بخواهد براي به سرانجام رسيدن قطعنامههاي شوراي امنيت، حتي همين غنيسازي 5 درصدي را هم تعليق كند. چيزي كه موضوع را پيچيدهتر و غيرشفافتر كرده اين است كه در توافق مشخص نيست كه گام دوم يا مياني چه موقعي شروع و چه موقع تمام خواهد شد و اين خودش يكي از مشكلات جدي توافق است. به عبارت روشنتر، نكته تعارضآميز اين توافق و روشن تعريف نشدن فاصله بين گامهاي اول و دوم اين است كه در همان حال كه شما طبق توافق در عمل اجازه غنيسازي 5درصدي را پيدا كردهايد، در همان حال، طرف مقابل ميتواند با استناد به مسئله قطعنامهها كه در گام مياني بايد تكليفشان روشن شود، از شما درخواست كنند كه همين 5 درصد را هم قبل از پايان شش ماه تعليق كنيد.
نكته جالب اينكه تيم مذاكرهكننده ميگويد طرف غربي در مورد موضوع قطعنامهها در گام مياني تأكيد داشت كه از لفظ اجرا ( Implement) استفاده كند ولي ما (تيم ايراني) اين لفظ را تبديل به كلمه پيگري (Address) كردهايم، در حالي كه وقتي گفته ميشود كه قطعنامهها بايد به نهايت راضي كنندگي (Satisfactory Conclusion) برسد، ديگر فرقي ندارد كه شما از لفظ Address استفاده كنيد يا implement. با عوض كردن واژه محتوا عوض نميشود.
وضعيت تحريمها در توافق ژنو
مشكل توافق ژنو اين است كه حتي تحريمها نيز طبق آن لغو نميشوند. نكته اول در مورد بحث تحريمها اين است كه حتي لغو تحريمهاي تعهد داده شد نيز به صورت همزمان با اجراي تعهدات از سوي ايران نيست. در توافق به جاي استفاده از لفظ «همزمان» (Simultaneously) از لفظ در مقابل (In return) استفاده شده است. استفاده از لفظ «در مقابل» نشان ميدهد كه ايران اول بايد يك اقدام انجام دهد و بعد طرف مقابل تعهد خود را اجرا ميكند. به طور مثال، در حالي كه ما از همان روز شروع (20ژانويه 2014) توافق ژنو تعليق 20 درصد را انجام داديم، طرف مقابل قرار است آخرين قسط مربوط به بازگشت داراييهاي بلوكه شده ايران را روز 20 جولاي (2014) پرداخت كند.
نكته ديگر اينكه در توافق ژنو طرف مقابل ايران متعهد شده كه مقابل تعهداتي كه ايران اجرا كند، تنها درتلاشهايش (Efforts) وقفه (Pause) ايجاد كند. در اين توافق،هيچ صحبتي از مبالغي كه ايران بايد در ازاي اجراي تعهداتش دريافت كند، به ميان نيامده و وقتي هم از تيم مذاكره كننده سؤال ميكنيم اين 2/4 ميليارد دلاري كه يك نفر مبلغ آن را 5 ميليارد، ديگري 2/8 ميليارد و... اعلام ميكند، در كجاي توافق آمده؟ اعضاي تيم ميگويند كه اين مبالغ در سندي ديگر درج شدهاست. از تيم مذاكرهكننده ميپرسيم اين سند پيوست توافق است يا جدا؟ ميگويند نه خير پيوست توافق نيست. من ميپرسم كه پس اگر (سند) پيوست اين توافق نيست و در توافق هم از آن صحبتي نشده، پس ارزش حقوقي آن چيست؟ وقتي شما از اصل توافق به يك پيوست ارجاع نداده باشيد، هيچ قابليت حقوقي قابل استناد براي آن وجود ندارد و به آن نميتوان اشاره كرد.
از اين گذشته، در همه توافقهاي بينالمللي پيشبيني شده كه در صورت وقوع اختلاف بين طرف هاي توافق، آنها ميتوانند به يك حكميت بينالمللي مراجعه كنند. نه تنها چنين چيزي در توافق ژنو پيشبيني نشده بلكه حتي اگر پيشبيني هم شده باشد، ايران نميتوانست براي اينكه طرف مقابل را به اجراي تعهدات پولي خود ملزم كند، به چنين دادگاهي مراجعه كند، چرا كه در متن اصلي توافق هيچ ارجاعي به پيوستها وجود ندارد. اگر ما (فرضاً) براي ملزم كردن طرف مقابل به اجراي تعهدات پولي به دادگاه بينالمللي مراجعه كنيم، چون كه در متن توافق ارجاعي به پيوستها داده نشده، دادگاه شكايت ما را قبول نخواهد كرد.
مشكل تحريمهاي چند منظوره
در توافق ژنو آمده است كه تحريمهاي مرتبط با برنامه هستهاي، ديگر از سوي شوراي امنيت و اتحاديه اروپا انجام نخواهد شد ولي جملهاي كه در مورد انجام ندادن تحريمهاي جديد از سوي امريكا نوشته شده، با جمله مربوط به اروپا و شوراي امنيت متفاوت است و براي تحريمهايي كه امريكا متعهد به انجام ندادن آنها شده، دو قيد اضافه شده است.
ما سوم آذر ماه 1392 توافق كرديم ولي وزارت خزانهداري امريكا 21 آذرماه 14 شركت و چهار فرد را به خاطر ارتباط با برنامه هستهاي ايران تحريم كرد و روسيه اطلاعيه داد و اعلام كرد كه اين اقدام امريكا خلاف توافق ژنو است ولي آقاي ظريف چنين حرفي نزد!
ظاهراً آقاي ظريف به اين دليل موضع نگرفتند كه معتقدند تحريمهاي امريكاييها، افزايش دامنه تحريمهاي قبلي بود. نه خير تحريم جديد است... آقاي ظريف ميگويد كه اينها تحريم جديد نيست چون كه تحريمهايي كه با استناد به تحريمهاي قبلي انجام شده، تحريم محسوب نميشود. ما ميگوييم آقاي ظريف! چرا شما براي توجيه كاري كه امريكاييها كردهاند عجله ميكنيد؟! خوب بگذار خود امريكا بيايد كار خودش را توجيه كند. شما چرا اين كار را ميكنيد. از اين گذشته، آيا حاضريد تفسيري را كه امريكا از تحريم جديد (New Sanction) ميكند در مورد ايران هم داشته باشيد؟ در يك جاي توافق ژنو ايران تعهد پذيرفته كه «مكان جديدي براي غنيسازي ايجاد نكند» (No New Location For Enrichment)معني تلويحي اين جمله آن است كه ايران ميتواند مكانهاي قبلي را كه براي غنيسازي در نظر گرفته بود، توسعه بدهد. مگر رئيس جمهور قبلي نگفته بود كه 10 سايت جديد براي غنيسازي ميخواهيم بسازيم؟ خوب حالا كه اين سايتها آن موقع اعلام شده، آيا ما نميتوانيم ادعا كنيم كه ميخواهيم مكانهاي قبلي غنيسازي را توسعه بدهيم، همانطور كه امريكاييها ميگويند كه تحريمهاي قبلي را توسعه ميدهند؟!
جالب اينكه مقامهاي تيم هستهاي هم در اين باره كه تحريمهاي جديد امريكا مخالف موافق ژنو هست يا نه، اختلاف نظر دارند. بعد از دومين باري كه امريكاييها تحريمهاي جديد انجام دادند، آقاي عراقچي آمد و گفت كه اين تحريمها مخالف روح توافق ژنو است...
حتي در گام نهايي هم تحريمها لغو نميشود
يك سؤال مهم اين است كه آيا تحريمهاي ايران در گام نهايي لغو خواهد شد؟
در گام نهايي گفته شده كه تحريمهاي مرتبط با برنامه هستهاي به طور جامع برداشته ميشود ولي نكته قابل توجه اين است كه توافق ژنو در عين حالي كه تصريح دارد تحريمها «به طور جامع» برداشته خواهد شد، ولي تأكيد ميكند كه فقط تحريمهاي مرتبط با برنامه هستهاي ايران برداشته ميشود. تحريمهاي غير هستهاي شامل تحريمهاي حقوق بشري، تحريمهاي تروريسم و سلاحهاي كشتار جمعي (WMD) است و نكته تعارضآميز اين قسمت توافق نيز در همين جا است كه خود سلاحهاي هستهاي نيز در زمره سلاحهاي كشتار جمعي هستند. نكته مهمتر اينكه بسياري از تحريمهايي كه طرف امريكايي عليه ايران اعمال كرده (مانند قانون «CISADA» كه يكي از مهمترين تحريمهاي نفتي و بانكي عليه ايران است) چند منظورهاند و قانونگذار (امريكايي) آنها را نه فقط به خاطر فعاليتهاي هستهاي ايران، بلكه به دليل نقض حقوق بشر، حمايت از تروريسم و اشاعه سلاحهاي كشتار جمعي تصويب كرده است و به خاطر همين اين زمينه وجود دارد كه بسياري از قوانين تحريمي چند منظوره امريكايي حتي در صورت حل كامل مسئله هستهاي ايران نيز كماكان باقي بمانند.
خوب من ميگويم كاري شده كه تا بعد از 20 سال بين ما و غرب ديگر NPT حاكم نيست(چون كه تواق حاكم است) و كاش تيم مذاكرهكننده لااقل تحريمها را لغو ميكرد.
يك عضو تيم مذاكرهكننده در جواب اين انتقاد گفته كه اگر ما اين توافق را انجام نميداديم امريكاييها ميخواستند تحريمي در كنگره تصويب كنند كه ظرف يك تا يك و نيم سال آينده فروش نفت ايران به صفر برسد و بعد از اين كار بايد ميرفتيم سراغ جنگ و گفته كه ما براي اين توافق كرديم كه جنگ نشود. من ميگويم كه آيا كسي از ترس مرگ خودكشي ميكند؟!
امريكا خودش ميگويد تحريمها فرو ميپاشيد
تفسيري كه دوستان از علت توافق ايران ارائه ميكنند نادرست است چونكه حتي خود امريكاييها هم در Fact sheet كه بعد از توافق ژنو منتشر كردند، گفتند كه اگر توافق ژنو نميشد، تحريمهاي بينالمللي با خطر فروپاشي روبهرو ميشد.
نماينده امريكا (شرمن) را كنگره احضار كرد. به او گفتند كه مگر تو نميگفتي كه تحريمها ابزار فشار است و بايد آنقدر ادامه پيدا كند تا ايران دچار فروپاشي شود. به خانم شرمن گفتند كه اصلاً چه نيازي بود برويد و در ژنو توافق كنيد؟ او جواب داد كه حرف شما درست است ولي شما فقط يك روي سكه را ميبينيد. ما يك ابزار فشار داشتيم (تحريم) ولي ايران دو ابزار فشار داشت. ايران در همان حالي كه هر روزداشت اورانيوم 20 درصد توليد ميكرد و انباشت اورانيومياش افزايش مييافت، دامنه فعاليتهاي اتمياش هم گسترش پيدا ميكرد؛ يعني اينكه هر روز دستگاههاي سانتريفيوژ اضافه ميكرد، تا جايي كه سانتريفيوژهايش از 9 هزار به 19 هزار رسيد و بعد هم نسلهاي جديد سانتريفيوژ را آورد. 3 هزار دستگاه IR2M آورده بود كه سرعت هر كدام چهار برابر نسلهاي قبلي بود و در حال نصب نسلهاي جديدتر سانتريفيوژ هم بود، ضمن اينكه ايران اعلام كرده بود رآكتور اراك را هم تا 2013 راهاندازي ميكند. اگر دير ميجنبيديم و توافق نميكرديم كار از كار ميگذشت.
شرمن گفته بود براي اينكه كار از كار نگذرد اول ايران را برديم سر ميزه مذاكره و بعد هم در همان گام اول هر دو ابزار فشارش (غنيسازي20 درصد و تبديل انباشت 20 درصد موجود) را گرفتيم. ضمن اينكه روند پيشرفت برنامه هستهاي ايران را نه فقط در اراك بلكه در فردو و نطنز هم متوقف كرديم. آنها (ايرانيها) هم ميخواستند ابزار فشار را از ما (امريكايي ها) بگيرند ولي ما فقط 5 درصد تحريمها را تعليق (و نه لغو)كرديم و 95 درصد تحريمها را هم براي گام نهايي گذاشتيم.
گام اول قابل تجديد است براي هميشه
خوب حالا فرض كنيم گام اول تمام شد و وارد گام نهايي شديم. طرف امريكايي ميگويد مدت اين گام را بايد 20 سال و نه 50 سال تعريف كنيم و ما (ايران) هم ميگوييم كه خوب حالا كه اينطور است طبق قاعده «Nothing is agreed until everyting is agreed» (يا توافق بر سر همه چيز يا هيچ چيز) حاضر نيستيم توافق كنيم. طرف مقابل ميتواند بگويد كه خوب توافق نكنيد ولي به هر حال گام اول بايد ادامه پيدا كند و قابل تجديد است. قاعده «يا توافق بر سر همه چيز يا هيچ چيز» مربوط به گام دوم و نهايي است چون بر سر گام اول كه قبلاً توافق شده و كماكان ادامه خواهد داشت.
گام اول تا چند مرتبه قابل تجديد است؟قابل تجديد است (تا هر موقع).
خوب پس اينكه در توافق ژنو آمده كه طرفين 12 ماه فرصت دارند سر گام نهايي توافق كنند، معنياش چيست؟ آيا معنياش اين نيست كه تجديدپذيري گام اول محدود است؟
گفته تا 12 ماه از توافق ژنو گذشته بايد توافق بشود، ولي نگفته كه گام اول تمام ميشود، بلكه گفته كه گام نهايي شروع ميشود: «آغاز اجراي آن (گام نهايي) كمتر از يك سال پس از پذيرش سند است». اين يعني اينكه بايد بر سر گام نهايي تا 24 نوامبر 2014 توافق كرد ولي اجراي گام اول تمام نميشود. بنابراين در پايان گام اول، تحريمهاي طرف مقابل سر جاي خودش هست و اين ما هستيم كه نياز به توافق داريم كه تحريمها را لغو كنيم.
يك بار ديگر تكرار ميكنم، ما 10 سال بود كه توافق نميكريم و حالا كم عقل نيستيم كه زير توافق بزنيم و بگوييم توافق نميكنيم.
خوب اگر بخواهيم فرامتني به توافق ژنو نگاه كنيم و اين توافق را در يك افق زماني نگاه كنيم، جايگزين توافق ژنو چه بود؟
كمي بحث را باز ميكنم. ممكن است استدلال شود كه شرايط جوري بود كه ايران مجبور بود توافق كند.
بر فرض اينكه شرايط سياسي نيز همان تصويري باشد كه برخي ارائه ميكنند. آيا كسي از ترس مرگ خودكشي ميكند؟! از ترس مرگ نبايد خودكشي كرد، بلكه بايد تدبير كنيم. اگر امريكا قرار است توليد نفت ما را صفر كند، خوب ما هم بايد راه جايگزين ارائه كنيم. بايد تدبير كنيم نه اينكه تسليم شويم و از ترس مرگ، خودكشي كنيم.
خانم كاندوليزا رايس وزير خارجه بوش در زمان مسئوليت هستهاي آقاي روحاني گفته بود كه ما بايد به عنوان يك گزينه مؤثر، بنزين ايران را تحريم كنيم. ما در ايران جلسه گذاشتيم و ديديم كه اگر بخواهند بنزين را تحريم كنند، حتي يك دور هم نميتوانيم مقاومت كنيم، چون كه ما وارد كننده بنزين هستيم و حتي براي يك ساعت هم نميتوانيم بنزين ذخيره كنيم. روي كشتي بنزين وارد ميكنيم و مستقيم بنزين را با تانكر به جايگاهها ميفرستيم. يعني كافي بود يك روز جلوي كشتيهاي بنزين را ميگرفتند (تحريم ميكردند) بنزين جايگاهها خالي ميشد.
آمديم براي مقابله با اين كار، تدبير كرديم و گام اول را با مديريت مصرف سوخت برداشتيم؛ كارت سوخت و... نماد خارجي اين تصميم بود. با اين تدبير مصرف سوخت را كه پيشبيني ميشد به 140 ميليون ليتر برسد، در سطح 58 تا 68 نگه داشتيم.
در گام دوم برنامهريزي كرديم براي خود كفا شدن و در گام سوم هم در اصل بزرگ ترين جراحي اقتصادي كشور يعني هدفمندي يارانهها را عملي كرديم. نشستيم، فكر كرديم و عملياتي كرديم و بعد هم تدبير كرديم و خانم كاندوليزا رايس هم دنبال توهم تحريم بنزين نرفت. البته اشكالاتي هم بود كه بايد برطرفش كنيم. الان هم همان داستان تدبير كردن است. امريكاييها گفتهاند كه ميخواهيم نفت ايران را با تحريم به صفر برسانيم. چونكه همه ما (همه جناحها) ميدانيم كه بايد اين دندان طمع نفت را يك روز كنده و دور بيندازيم و بودجه را بايد بدون نفت ببنديم. سال قبل جلسه شوراي امنيت تشكيل شد، همه آمدند؛ از كارشناسان اقتصادي تا مقامات اقتصادي بررسي كردند و گفتند شدني است كه هر سال يك سوم بودجه را غيرنفتي كنيم تا ظرف سه سال سهم نفت در بودجه به صفر برسد. به جاي تسليم شدن، ميتوانستيم اين تدبير را انجام دهيم ولي انجام نداديم و تا 100 سال ديگر هم كه انجام ندهيم، بايد تسليم بشويم.
آيا واقعاً به نظر شما ميتوان سهم نفت را ظرف سه سال در بودجه به صفر رساند؟ اصلاً سه سال كه هيچ به نظر ميرسد ظرف 10 سال هم چنين كاري عملي و واقعبينانه نيست.
شما اصلاً بگوييد يك درصد وابستگي بودجه را به نفت كم كنند، آيا اين كار را ميكنند؟ از ابتداي انقلاب تا حالا اصلاً بودجه را غير نفتي كردهايم؟ مسلماً نه. چرا؟ چونكه هيچ كداممان نميخواهيم و همگي دنبال ميز (رياست) هستيم و ميگوييم با اين كارها رأي نميآوريم. خب، حالا من ميگويم كه آيا جرئت ميكرديد مديريت مصرف سوخت كنيد؟ نه خير اين اين كار را هم جرئت نميكرديد، ولي زور پشت سرمان بود، مجبور شديم و اين كار را كرديم. اين بهترين فرصت است و الان «عدو شده است سبب خير» كه اين كار را بكنيم.
رهبر انقلاب از سال 90 تا 92 بارها اين بحثها را گفتهاند و 12 آبان 1392 نيز يك بار ديگر اين صحبتها را تكرار كردند. من جملات ايشان را ميخوانم: «يك دهه قبل در مذاكرات با اروپاييها، ما با نوعي عقبنشيني، تعليقي را كه درواقع تحميل شده بود،پذيرفتيم اما بعد از دو سال تعليق و تعطيلي بسياري از كارها، همه فهميديم كه حتي با اين گونه كارها نيز مطلقاً اميدي به همكاري طرفهاي غربي وجود ندارد و نخواهد داشت. اگر اين كار را نميكرديم، ممكن بود برخي مدعي شوند كه اگر يك بار عقبنشيني ميكرديد،مشكلات حل و پرونده هستهاي عادي ميشد، اما با تجربه تعليق موقت، همه درك كردند كه طرفهاي ما دنبال اهداف ديگري هستند، لذا كار و پيشرفت را مجدداً شروع كرديم.» «آقا» حتي قبل از اين نيز ميگويد: «به مذاكرات جاري خوشبين نيستم چرا كه معلوم نيست نتايجي را كه ملت انتظار دارد، به همراه بياورد. اما معتقديم اين تجربه ايرادي ندارد به شرط اينكه علت بيدار باشد و بداند چه اتفاقي دارد ميافتد. باذن الله از اين مذاكرات ضرري نميكنيم بلكه تجربهاي در اختيار ملت قرار ميگيرد كه مثل تجربه تعليق موقت غنيسازي در سالهاي 83-82 ظرفيت فكري و تحليل مردم را بالا خواهد برد.»
يعني اينكه «آقا» ميخواهند بيدار باشيم و ببينيم كه چه ميشود و براي حل مشكلات بايد نگاه به درون داشته باشيم. يعني اينكه مطلقاً اميدي به همكاري طرفهاي غربي وجود نخواهد داشت. اجازه بدهيد اين دو سه جمله را هم بخوانم. ايشان ميگويند: «همه حرف ما با مسئولان گذشته و امروز اين است كه براي پيشرفت و گشايش كارها، بايد به ظرفيتهاي متنوع، گسترده، انساني و طبيعي و جغرافيايي ايران تكيه كنيم». رهبر انقلاب اينها را گفتند و 19 دي ماه باز هم تكرار كردند: «توصيه هميشگي من به مسئولان اين است كه براي رفع مشكلات كشور، بايد نيروهاي دروني توجه شود. چشم به بيرون دوخته نشود.»
شما بين سال 90 تا 92 ببينيد، چندين مرتبه اين موضوع را تكرار كردهاند، پس نتيجه اينكه فكر نكنيد كه اگر تعطيل كنيد و تعليق كنيد، مشكلات حل ميشود. قبلاً اين كار را كرديد ولي بعدش آمديد گفتيد...
يك تفكر از قبل وجود داشته و الان هم پشت سر هم ترويج ميشود كه اصلاً ما چه نيازي به برنامه هستهاي داريم. شما چه جوابي براي اين تفكر داريد؟
اينهايي كه مذاكرهكننده هستند، چنين حرفي نزدهاند ولي من يك مثال ساده ميزنم تا خودتان اصل موضوع را درك كنيد. فرض كنيد يك الماس را ميدهند دست يك زرگر(قدر زر زرگر شناسد). اين زرگر الماس را دهها جا حفاظت ميكند تا از چنگ او در نياورند اما يك دزد، مطلع ميشود و با لطايفالحيل اين الماس را از چنگ او بيرون ميكشد. زرگر الماس را نميدهد، ولي چون دزد ارزش الماس را ميفهمد، حاضر است بيايد اقدام مسلحانه بكند و حتي با حمله به اتاق زرگر طلا را ببرد.
امريكا چون ارزشكار ما را درك ميكند، ميگويد كه گزينه نظامي روي ميز است تا آن را هرطوري كه شده از چنگ ما بكشد بيرون. چونكه امريكا ميفهمد كه هستهاي(شدن) يعني چه! شما از عكسالعمل دشمن ميتوانيد درك كنيد كه هستهاي ارزش دارد يا نه.
از اين بحث خارج شويم. يك سؤال از نقطه نظر چشماندازي كه ميتوان به توافق ژنو داشت مطرح ميكنم. به نظر شما اگر تيم قبلي باقي ميماند، روند مذاكرات چطور طي ميشد؟ سؤال را كمي روشنتر مطرح كنيم. برخي مطبوعات غربي (از جمله ال مانيتور) طي ماههاي اخير گزارشهايي منتشر كردند و تلويحاً گفتند اگر تيم قبلي هم ميماند، توافق بين ايران و غرب به دست ميآمد. اين تا چقدر صحيح است؟ اين سؤال را پرسيدم از اين جهت كه بعد از مذاكرات آلماتي-2، خانم اشتون بيانيهاي صادر كرد و گفت كه براي اولين بار در طول مذاكرات به طور جدي با طرف ايراني سؤال و جواب داشتيم. بنابراين، اين تحليل در بين برخي غربيها وجود دارد كه اگر تيم آقاي جليلي هم باقي ميماند، چنين توافقي البته با شكل و شمايلي احتمالاً متفاوت، بين ايران و غرب به دست ميآمد. اين را چقدر قبول داريد؟
من اين را قبول ندارم. ما در دو مقطع با غربيها نزديك بود توافق كنيم. يك مقطع موقع انتخابات سال 1388 بود كه فتنه آمد و همه چيز را خراب كرد. آنها (غربيها) از موضع ضعف ميخواستند چيزهايي را كه ما مطالبه ميكنيم، بدهند.
اين مربوط به چه سالي بود؟
قبل از انتخابات 1388 كه ميشود سال 2009. اينجا يك پرانتز باز كنم تا به توافق مربوط به تبادل سوخت اشاره شود. مخصوصاً توافقي كه با برزيل و تركيه داشتيم جزو شاهكارهاي تاريخ بود ...
شمااز توافق مربوط به خروج سوخت از كشور دفاع ميكنيد؟!مگر شما رد ميكنيد؟ برويد آن توافق را بخوانيد و ببينيد چه بود. كار به جايي رسيد كه توافق را امريكا رد كرد. شما از امريكادفاع ميكنيد؟! امريكا زد زير آن توافق يكي از دوستان كه زمان توافق در استانبول بود اين را نقل ميكرد كه اتفاقاً همان لحظهاي كه رؤساي جمهوري ايران، تركيه و برزيل خواستند دستها را (به نشانه توافق) بالا ببرند. يك خبرنگار گفت: «اينها هم كه همه چيز را دادند رفت!» آن دوست ميگفت كه تا اين را گفت: من از پشت به شانهاش زدم و گفتم: «الان ساعت چنده؟» خبرنگار ايراني گفت: (مثلاً) ساعت 8 صبحه» گفتم: «8 ساعت با امريكا تفاوت زماني داريم. اوباما هنوز از خواب بيدار نشده ولي تا از خواب بيدار شده، و متن (توافق) را ببينند، دنبال آقاي اردوغان و داسيلوا خواهد دويد كه چه كلاه گشادي (ايران) سرتان گذاشته است.
همان روز آقاي اوباما زير توافق تبادل سوخت زد و نتيجه اين شد كه آقايان داسيلوا و اردوغان آنقدر ناراحت شدند كه نامه محرمانه اوباما به خودشان را منتشر كردند. اوباما در آن نامه محرمانه به داسيلوا و اردوغان گفته بود كه برويد (از طرف امريكا) با ايران توافق كنيد. بعد هم آقاي اردوغان به سران 28 كشور نامه نوشت كه آقا! اين امريكا آبروي ما را برد، چون كه ما را فرستاد باايران توافق كنيم.
ويژگي آن توافق چه بود كه شما از آن دفاع ميكنيد؟مگر سوختمان را به خارج نميفرستاديم؟
ببينيد، يكي از كساني كه در مذاكرات بود، مدتي قبل برايم نقل ميكرد كه نمايندههاي تركيه (18 نفر از جمله رئيس ملت تركيه) و برزيل (10 نفر) از ساعت 6 صبح مذاكره با ايران را شروع كردند و ساعت يك و نيم نصف شب مذاكرات تمام شد.
متني كه برزيليها و تركها (از طرف امريكا) آورده بودند، از متني كه در مذاكرات وين با امريكاييها مذاكره شد بدتر بود. خبر دارم كه ما مذاكره (استانبول) را از 6 صبح شروع كرديم و گفتيم كه متن را كمي تغيير ميدهيم. از ساعت 6 صبح تا يك و نيم نصف شب شايد 100 ورژن متن عوض شده بود. اصلاً طرفهاي تركيهاي و برزيلي تا ساعت يك و نيم نصف از بس كه متن عوض شده بود، گيج شده بودند. هيئت ديپلماتيك ترك ها كه آقاي داود اوغلو سرپرستشان بود و هيئت برزيلي كه آقاي آموريوم سرپرستشان بود، از طريق اينترنت به بيرون هم وصل بودند و پشتيباني ميگرفتند ولي هيئت سه يا چهار نفره ايران از جمله آقايان جليلي، باقري، صالحي و البته آقاي متكي به قدري متن را تغيير داده بودند كه خودشان ميگفتند متن 180 درجه تغيير كرده بود. به خاطر همين بود كه وقتي آقاي اوباما متن را ديده بود، گفته بود كه قبول نميكنم.
خوب سؤال ما را جواب نداديد. بالاخره اگر تيم قبلي (جليلي) بود، چه ميشد؟ آيا توافق شد يا نه؟
همانطور كه گفتم يك مقطع توافق قبل از انتخابات سال 88 بود كه طرف مقابل ضعيف شده بود و ما در اوج قدرت بوديم ولي وقتي فتنه شد، موضعشان (غربيها) تغيير كرد و از موضع قدرت و عدم انعطاف با ما مذاكره ميكردند...
اينها مربوط به قبل انتخابات سال 88 بود؟
بله. ولي بعد از انتخابات رفته بوديم كه بگوييم بايد مطالبات ما را جواب بدهيد و بايد درباره همان چيزهايي توافق كنيد كه ما ميگوييم.
مقطع دوم، از مذاكرات بغداد (مي 2012) شروع شد. آنها در مذاكرات بغداد به ما متن پيشنهادي ارائه كردند و سه خواسته از ما داشتند. يك پيشنهاد سه فازي به ايران ارائه كردند كه در فاز اول آن فقط فردو مطرح شده بود و نه چيز ديگر. هيچ چيزي درباره رآكتور بازفرآوري اراك مطرح نكرده بودند. همين جا يك پرانتز باز كنم: «توجه داشته باشيد كه (توقف) رآكتور اراك را حالا در همين مرحله اول (توافق ژنو) مطرح كردهاند.» (پرانتز بسته) حتي درباره غنيسازي 5 درصدي و اينكه سوختي را كه تازه توليد كرديم بايد تبديل به اكسيد كنيم، چيزي مطرح نبود. در مذاكرات بغداد، مطالباتشان فقط درباره فردو بود و ميگفتند كه فردو را يك كاري بكنيد. ميگفتند سه كار انجام بدهيد: 1) غنيسازي 20 درصد را متوقف كنيد
2) فردو را تعطيل كنيد 3) سوخت 20 درصد را كه داريد، بفرستيد خارج. در مقابل حاضر بودند كه تحريم جديد اعمال نكنند، آن هم بدون شرط و شروط. مثلاً (مثل توافق ژنو) شرط نگذاشته بودند كه رئيس جمهور امريكا در چارچوب اختيارات قانونياش در كنگره، تحريم نميكند.
درباره درخواستهايي كه داشتند متن پيشنهادي ارائه كرده بودند؟ بله متناش هست و شايد روي سايتها هم منتشر شده باشد. تيم ايراني هم نگفت كه قبول نميكند. گفت حالا بيايد مذاكره كنيم، ببينيم چه كار ميكنيم. در سطح كارشناسي مذاكره برگزار شد و گفته شد كه اين متن قابل عمل كردن نيست و ما قبول نميكنيم، چون هم خواستههايتان بيربط است و هم ما به ازاهايي كه ميدهيد متوازن با درخواستهايتان نيست. در مذاكرات مسكو، ايران يك طرح پيشنهادي ارائه كرد به نام «چارچوب گفتوگوهاي هدفمند». در اين طرح بيان شده بود كه بايد همكاري بلند مدت انجام شود و اين طرح فقط هم هستهاي نبود، غيرهستهاي هم بود.
بيان شده بود كه در(موضوع) هستهاي گامهاي متقابل چه خواهد بود و در غيرهستهاي چه چيزهايي مطرح است. اين طرح كه مطرح شد، آنها را وادار كرد كه طرح پيشنهادي خودشان را عوض كنند تا اينكه رسيديم به مذاكرات آلماتي-1. باز هم اين را داخل پرانتز بگويم كه 1+5 وقتي سند مكتوب بدهد، حاضر به عوض كردنش نخواهد بود.چرا؟ چونكه ميگويند ما شش قدرت بزرگيم و اينطور نيست كه شما (ايران) چيزي بگوييد و ما موضعمان را عوض كنيم.
ببخشيد حالا كه پرانتز باز كرديد و گفتيد كه در آلماتي-1 طرح جديد ارائه كردند، يك پرانتز ديگر هم ما باز كنيم؛ آيا متن اوليه توافق ژنو(اخير) را هم 1+5 ارائه كرده بود؟
بله متن را امريكاييها دادند. شك نكنيد كه اين متن مال امريكاييها بود و 5 آبان 92 هم آن را ارائه كردند. از متني كه امريكاييها دادهاند فقط يكي دو جمله تغيير كرده است. مثلاً در متن اوليهاي كه امريكاييها داده بودند، جمله «توافق بر سر همه چيز يا هيچچيز» فقط يك بار بيان شده بود ولي بعداً تيم ايراني فكر كرد كه اين جمله خيلي به نفع ماست، آن را يك بار هم در مقدمه اضافه كرد و گفت كه اين بحث مشمول گام اول هم ميشود. در حالي كه اين جمله اصلاً در مورد گام اول مصداق ندارد، چون كه اصلاً همه چيز نوشته شده است. تغيير ديگري كه تيم ايران داد، اين بوده كه مثلاً كلمه «Implement» (اجرا) را تغيير داد و تبديل كرد به «Address» (پيگيري). بگذريم... (پرانتز بسته) برگرديم به اصل بحث.
خلاصه اينكه 1+5 در آلماتي- 1 هم از درخواستهاي خودش و هم در مابهازاهايي كه از ايران ميخواست، عقب نشست. غربيها گفتند اينكه گفته بوديم غنيسازي 20 درصدي را براي هميشه تعطيل كنيد، نميخواهيم؛ شما (ايران) فقط شش ماه تعليق كنيد. همچنين گفتند اينكه گفته بوديم فردو و هم تعطيل شود، نميخواهيم. ايران 3 هزار تا سانتريفيوژ ميتواند در آن جا داشته باشد ولي فعلاً در فردو غنيسازي نكنيد (كاهش آمادگي فردو). خواسته سومشان هم اين بود كه گفتند لازم نيست سوخت را بيرون (به كشور ثالث) بفرستيد، برويد و سوخت را همان داخل اكسيد كنيد.
ايران گفت مابهازاي اينها چيست؟ آنها گفتند علاوه بر اينكه تحريم جديد نميكنيم ،دو چيز ديگر هم اضافه ميكنيم: 1) لغو تحريم پتروشيمي 2) لغو تحريم طلا و فلزات گرانبها. باز هم مذاكره كرديم و گفتيم كه اينها را قبول نداريم. گفتيم كه سه درخواست شما را نميتوانيم قبول كنيم و ما به ازاها را هم قبول نداريم. البته ايران گفت ممكن است به يكي از اينها فكر كنيم، مشروط به اينكه تحريمهاي نفتي و بانكي، هر دو را برداريد. اين بحثها در آلماتي-2 مطرح شد.
در جريان آلماتي- 2 ميگفتند كه بحثها جدي شده و ممكن است طرفين توافق كنند. ويژگي آلماتي- 2 چه بود كه ميگفتند بحثها جدي شده است؟
در جلسه آلماتي-2 گفتيم كه ممكن است از سه تا درخواستي كه شما (غرب) مطرح كرديد، به يكي فكر كنيم. ولي ما به ازايش بايد لغو كامل تحريمها (چه يكجانبه و چه چند جانبه) باشد، ما بايد 100 را ميگرفتيم و ميآمديم جلو كه به يك نتيجهاي برسيم.
اينطوري كه شما ميگوييد، پس اگر تيم قبلي هستهاي كمي سياست داشتند،توافق را به نام خود ميزدند، با آن شرايط دلخواه و ايدهآل.
بله، خوب ممكن بود كه اگر توافق ميكردند، در داخل رياست جمهوري هم برايشان ميشد! ولي منافع ملي را نبايد قرباني منافع شخصي كرد.
در آلماتي- 2 بحثهاي رويكردي هم مطرح شد. ايران گفت كه ميتوانيم دو رويكرد مذاكراتي داشته باشيم؛ يك رويكرد اينكه يك گام برداريم و 100 كيلومتر جلو برويم و يك رويكرد هم اين است كه اندك اندك جلو برويم. آنها (غربيها) گفتند ما ميخواهيد فعلاً فقط گام اول را برداريم. تيم ايراني گفت ميخواهيد كه گام اول چند كيلومتر باشد؟ گفتند 25 كيلومتر. ولي تأكيد كرديم كه اگر ما گام 25 كيلومتري برداشتيم، شما هم بايد متقابلاً (هموزن) گام 25 كيلومتري برداريد؛ از ما نخواهيد كه گام 25 كيلومتري برداريم و خودتان 5 كيلومتري! ايران گفت كه ما نه ميخواهيد تحريمهاي پتروشيمي را تعليق كنيد و نه طلا را! شما بايد تحريمها را كامل لغو كنيد. اگر تحريمهاي نفتي و بانك را با هم لغو كنيد،شايد حاضر باشيم كه يك كارهايي انجام بدهيم! ضمناً گفتيم كه تجديد توافق (renewable) هم امكان ندارد. تازه مدت اقدامات هم نه شش ماه، بلكه سه ماه بايد باشد. البته اينها را كه اينطور ساده ميگوييم، تيم ايران حتماً مقدار زيادي دربارهاش بحث كرده است. تيم ايراني گفت آخر كار كه قرار بر توافق شد، ممكن است درباره 20 درصد هم فكري بكنيم ولي اينكه ميگوييد غنيسازي نكنيد، اصلاً امكان ندارد. 3 هزار دستگاه سانتريفيوژ ما غنيسازي 5 درصد را در فردو انجام خواهد داد.
حرفمان اين بود كه لغو تحريم نفتي و بانكي حتماً بايد انجام شود ولي از سه درخواستي كه طرف غربي مطرح كرده بود، گفتيم فقط حاضريم بر سر يكي مذاكره كنيم.
مذاكرهكنندههاي غربي آمدند گفتند كه بعضي از درخواستهايي كه ايران دارد، (مثل تجديدناپذير بودن توافق) در اختيار ما هست ولي شما هم بايد دوره شش ماهه را قبول كنيد. آقاي رابرت آينهوون نماينده وقت امريكا كه آدم مسلط و حرفهاي هم بود،به نماينده ايران گفته بود كه بحث تجديدپذير را سعي ميكنيم به يك سرانجامي برسانيم و نماينده ما هم گفته بود حالا كه بحث به اينجا رسيد، بقيه را هم به يك سرانجامي برسانيد. آينهوون حتي گفته بود كه حاضر است درباره لغو تحريمها هم كارهايي انجام بدهد ولي نه هر دو (بانكي و نفتي) را. اين راه هم گفته بود كه بايد برويم با وزرايمان صحبت كنيم.
تيم قبلي مذاكره دوجانبهاي هم با طرف امريكايي داشت؟در جلسه مشترك 1+5 گفتوگو ميشد ولي دو جانبه نه... مجوز نداشت.
ولي تيم جديد ظاهراً براي مذاكره دوجانبه مجوز دارد؟!نه خير آقايان مجوز هر كاري را ندارند، ولي از طرف اقدام ميكنند!
خب برگرديم به ادامه ماجرا. در همان جا (آلماتي- 2) بود كه خانم اشتون اعلام كردمذاكرات خيلي خوب بوده و وعده داد «در كمتر از يك هفته با وزراي خارجه 1+5 گفتوگو ميكنم و نتيجه را براي شما ميگويم». ميخواست مجوز تحريمهاي نفتي يا بانكي (حداقل يكي) را بگيرد، چونكه ميگفت چنين مجوزي در سطح وزراي خارجه است. ولي خانم اشتون كه قرار بود يك هفتهاي نتيجه را گزارش بدهد، گزارش نداد. بعداً معلوم شد كه انگليسيها گفته بودند بايد صبر كنيم تا انتخابات برگزار شود! اين در حالي بود كه خود خانم اشتون برآوردش اين بود كه بايد در مقطع قبل از انتخابات با ايران توافق كنيم، چونكه برآوردش براساس نظرسنجيهاي اوليه انتخابات ايران اين بود كه اگر تيم بعدي بيايد از تيمي كه در آلماتي بود سختتر خواهد بود. به خاطر همين به تيم ايران گفته بود ظرف يك هفته جواب وزراي خارجه را برايتان ميآورم ولي طرف انگليسي گفته بود چون انتخابات در پيش است بايد بمانيم تا نتيجه انتخابات مشخص شود!
انگليسيها نگذاشتند توافق شود
همين بحثها باعث شده بود كه داخل 1+5 اختلاف بيفتد. در جلسههاي دوجانبهاي كه تيم ايراني با بقيه طرفهاي نزديك به ايران داخل 1+5 داشت، گفته بودند كه انگليسيها كارشكني ميكنند. خب ظاهراً هم ميدانستند كه در ايران چه خبر است...(!)
به هر حال ورق برگشت و نتيجه همان چيزي شد كه ديديم. نكته مهم اين بود كه تيم جديد (ايران) مذاكرات را به قبل بغداد برگرداند. حتي در بغداد هم بحث (توقف) بازفرآوري آب سنگين مطرح نشده بود.
يعني توافقي كه در ژنو شد، به نظر شما در حد چيزهايي بود كه طرف غربي حاضر بود در بغداد بدهد؟
خب خودتان قضاوت كنيد. مگر توافق ژنو در همين گام اول بازفرآوري آب سنگين را در ايران نميگيرد؟ در حالي كه حتي در بغداد هم چنين درخواستي نشده بود. اينها اصلاً رفتند به قبل بغداد چرا؟ چونكه پشت سر هم گفتيم ما مشكل اقتصادي داريم و براي گشايش چشممان به بيرون است. خب طرف مقابل چه كار ميكند؟!
بالاخره اگر تيم قبلي ميماند، توافق ميشد يا نه؟
به هر حال بايد ميآمدند توافق ميكردند، چون ايران هم داشت ميرفت كه به نقطه غيرقابل بازگشت برسد. طرف غربي مجبور بود بيايد و البته ما هم نياز به توافق داشتيم، اما نه از باب تسليم شدن و اينكه چون مشكل داريم، برويم تسليم شويم.