
حجت موجه اين مدعا، بازيگر بيادعا و كاركشته حوزه سينما، تئاتر و تلويزيون، يعني آتش تقيپور است كه به همراه همسرش شهين عليزاده دو نفر از پيشكسوتان تئاتري كشور و از قديميترين آشنايان مظلوم سينمايي و تلويزيوني اين مرز و بوم به حساب ميآيند. احمدجو اينبار به تكرار تجربهاي چند باره، چون شاخههاي بيد، روزي روزگاري و تفنگ سرپر تقيپور را به همكاري فرا خوانده و نقش «قشونسالار» را به وي سپرده است، به همين بهانه با اين بازيگر آذري به گفتوگو نشستيم كه دستيافت اين گفتوگو در ادامه اين نوشتار ميآيد.
جناب تقيپور در ابتدا از تجربه و چرايي همكاري با كارهاي آقاي احمدجو بفرماييد. راستش من آقاي احمدجو را از قديم ميشناسم و افتخار همكاري تقريباً در تمام كارهاي ايشان را داشتهام و سر كارهاي ايشان با تمام وجود حاضر ميشدم چرا كه كارهاي آقاي احمدجو براي من ستودني است. ايشان هم به لحاظ نويسندگي و كارگرداني يكي از بهترين فيلمسازان ما به حساب ميآيند. آقاي احمدجو بينش عجيبي در ادبيات و فرهنگ فولكلور و عاميانه كشور دارد كه ذوق و سليقه بسيار خوبشان در كارگرداني باعث شده نه تنها من بلكه بسياري از بازيگران شيفته همكاري با آقاي احمدجو شوند. رابطه بازيگران با ايشان تنها به روابط كاري برنميگردد بلكه اين كارگردان با ذوق به موازات كار رابطهاي دوستانه با بازيگران برقرار ميكند كه در مجموع اين عوامل باعث ميشود بنده با تمام وجود در خدمت ايشان باشم.
براي ايفاي نقش قشونسالار بازيگر ديگري كانديدا بود يا خير؟
راستش من اين را نميدانم كه قبل از من ايشان چه كسي را براي بازي در اين نقش در نظر گرفته و من براي نقش ديگري كانديدا نبودم اما طبق شناختي كه من از عملكرد و كار آقاي احمدجو دارم، ايشان يكسري از نقشها را براي بازيگران مورد نظر خودش مينويسد و براي نوشتن هر نقش خاص روحيات و توان بازيگر را مدنظر قرار ميدهد و طوري روي نقش و بازيگر كار ميكند كه به ايدهآل خودش در مورد نقش برسد، براي همين بازيگر خيلي راحت با ايشان ميتواند كار كند، ضمن اينكه يك بازيگر با خيال راحت ميتواند به اين كارگردان اعتماد كند و اين اعتماد، غالباً اعتماد آقاي احمدجو را هم در پي داشته و دارد.
تعريف شما به عنوان بازيگر از اين نقش چيست؟
قشونسالار و آدمهايي اينگونه فرديت و شخصيت خاصي ندارند و بدون پادشاه و حكومت نميتوانند تعريف شوند و به تمامي در خدمت فكر و انديشه حكومتي كه غالباً انديشهاي منفي و سياه است، قرار ميگيرند. اين آدمها نه براي مبارزه با دشمنان خارجي بلكه براي سركوب هموطنان خود كه براي گرفتن حقشان صدايشان را بلند ميكنند، استخدام و به كار گماشته ميشوند و در مجموع فكر شاه و حكومت از بابت شورشها و اعتراضات مردمي به وسيله سركوب مردم را آسوده ميكنند، در يك كلام ميشود گفت قشونسالار بازوي ظلم است.
آنگونه كه قشونسالار در اين سريال معرفي و به نمايش گذاشته ميشود، بيشتر شخصيتي همسنگ و هم وزن داروغه به نظر ميرسد. نظر شما چيست؟
شايد اينگونه باشد ولي من فكر ميكنم قشونسالار مقامي بالاتر از داروغه باشد، چون داروغه قاعدتاً براي يك شهر انتخاب ميشود اما اين قشونسالاري كه در سريال وجود دارد، مستقيماً در خدمت پادشاه است و قاعدتاً اين قشونسالار يكسري افراد و انصاري دارد كه به عنوان قشونيان و عمال قشونسالار حكومت پادشاهي را اداره ميكنند و تحت فرمان قشونسالار هستند اما بنا به موقعيت سريال امكان و نياز پرداختن به آنها وجود نداشته است.
با توجه به اينكه سريال پشت كوهاي بلند ادامه سريال روزي روزگاري است، آيا خود شما نقش قشونسالار را شكل تكامليافته نقش قزاق در سريال روزي روزگاري ميبينيد يا خير؟ بله من فكر ميكنم نقش قشونسالار در اين سريال تحولي ماهيتي پيدا كرده است و در به تحول رساندن شاه و حكومت به نحوي سهيم بوده و قاعدتاً خود او نيز دچار تحول شده است.
به منظور يادآوري كمي در خصوص نقش قزاق در سريال روزي روزگاري بفرماييد. نقش قزاق در روزي روزگاري نقشي بود كه مستقيماً با مردم برخورد داشت و به نحوي مدام با مردم درگير بود، مثلاً در جايي كه تفنگي گم شده بود با ايادياش به محل زندگي آدمهاي قصه ميآمدند و براي پيدا كردن تفنگ استنطاق ميكردند و به مردم محلي آنجا و در اصل آدمهاي قصه زور ميگفتند و آنها را براي پيدا كردن تفنگ تحت فشار قرار ميدادند و اگر شخصيت قزاق را در مقايسه با شخصيت قشونسالار در نظر بگيريد، مثل اين است كه ارابهراني آنقدر پيشرفت كند كه پشت اتومبيل بنشيند، البته نقش قزاق و قشونسالار آنقدر وابسته به هم نيستند كه به طور مثال اگر كسي قزاق روزيروزگاري را نديده باشد، نتواند با قشونسالار پشت كوهاي بلند ارتباط برقرار كند، ضمن اينكه مخاطب با حضور ذهني كه از آن سريال دارد ميتواند قزاق را به قشونسالار وصل كند.
اولين شاخصه شخصيتپردازي قشونسالار كه در نگاه اول به چشم ميآيد، تلفظ غلط واژگان است. من فكر ميكنم آقاي احمدجو اين شاخصه را به اين منظور در اين شخصيت اعمال كرده كه به نوعي سطح شعور او را نسبت به سايرين و به تبع نسبت به شعور پادشاه پايينتر نشان دهد. به نظر شما اين برداشت صحيح است؟
بله درست است. در مجموع همه كساني كه به حكومت و دربار در اين سريال مربوط ميشوند به نوعي آدمهاي كودني معرفي شدهاند و در رأس همه آنها و بدتر از همه قشونسالار است كه فقط شعور او تنها در فرمان پادشاه و چوب و فلك مردم بيچاره تعريف ميشود تا جايي كه وقتي متداولترين واژه مثل مطبخ را ميشنود، فكر ميكند مطبخ جايي است كه در آنجا اسلحه نگهداري ميشود و اشتباهات او از اشتباهات آدمهاي معمولي و سطح پايين خيلي بدتر است و به صورت غيرمستقيم به شعور پادشاهي اشاره ميكند كه چنين كسي را براي اداره جامعه برگزيده است.
به نظر شما عمدهترين وجه تفارق و تفاوت اين سريال در چيست؟ به اعتقاد من تفاوت اصلي اين دو سريال غيبت بازيگراني بود كه متأسفانه در بين ما نيستند، مثلاً بازيگري مثل آقاي جمشيد لايق كه سريال را به نظر من ماندني كرد و با بازي در سكانسي كه ميميرد، واقعاً از خودش يك اسطوره ساخت. آقاي لايق متأسفانه خيلي شناخته نشد در حالي كه واقعاً هنرپيشه بسيار بزرگ و توانمندي بود. همينطور آقاي شكيبايي، منوچهر حامدي و بعضي ديگر از دوستان كه الان در خاطر ندارم. بازي اين دوستان قدرت و جذابيت خاصي به سريال بخشيدهبود.