کد خبر: 435882
تاریخ انتشار: ۱۵ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۶:۵۲
عقرب سیاه که تجاوز به 30 زن و دختر را در پرونده دارد از سوی شعبه 77 دادگاه کیفری استان تهران به اعدام محکوم شده بود اما دیوان عالی کشور رأی دادگاه را نقض و پرونده این شیطان‌صفت را به شعبه 79 دادگاه کیفری ارسال کرد. آنچه در پی می‌آید گفت و گو با «سارا» یکی از قربانیان عقرب سیاه است.
-طفاً خودتان را معرفی کنید و بگویید چگونه به دام عقرب گرفتار شدید.

من سارا 32 ساله هستم اما به درستی تاریخ دقیق این حادثه را به یاد ندارم، تنها می‌دانم زمستان چهار سال پیش و در یک روز برفی گرفتار عقرب سیاه شدم.

در این باره توضیح دهید.

ساعت 11 صبح بود که از یکی از بانک‌ها مقداری پول گرفتم تا نزد همسرم بروم. از آنجا که مقدار پول‌ها زیاد بود یک پراید را به صورت دربست کرایه کردم. من در صندلی عقب نشسته بودم که پس از طی مسافتی راننده با یک سینی خرما از من پذیرایی کرد و ادعا کرد یکی از بستگانش فوت کرده است. من برای ادای احترام یک خرما برداشتم و پس از خواندن فاتحه و خوردن آن خرما دیگر چیزی نفهمیدم.

-به طور کلی چیزی به یاد ندارید؟

تنها یادم هست که خودرو را به گوشه‌ای از بزرگراه برد و با شوکر برقی مدام بر پیکرم می‌کوبید. نمی‌دانم چه مدت گذشت، زیرا ساعتم را از دستم باز کرده بود اما به محض آنکه به هوش آمدم، دیدم روی تپه‌ای به صورت درازکش رها شده‌ام و عقرب سیاه دارد با سنگ بر فرقم می‌کوبد. بدنم هیچ گونه احساسی نداشت، از اینکه چرا لباسی بر تن ندارم تنها گریه می‌کردم حتی نمی‌توانستم خودم را تکان بدهم. نمی‌توانستم فریاد بزنم.

از او پرسیدم چرا این کار را می‌کند و مدعی شد، من صورت وی را دیده‌ام و باید بمیرم تا او شناسایی نشود.

- بعد از آن چه شد؟

سرم داد و هوار کرد و از من خواست تا روش کشتنم را انتخاب کنم، گفت یا باید مرا زنده زنده دفن کند یا اینکه زیر چرخ‌های خودروی پرایدش له کند.
به او گفتم من طاقت زجر کشیدن ندارم، مرا خفه کن، اما از تو یک درخواست دارم.

گفتم داخل کیفم یک قرآن است و عکس پسرم، تورو خدا قرآن را به من بده و اجازه بده با عکس پسرم وداع کنم، اما او قرآن را به صورت من کوباند و عکس پسرم را هم پاره کرد و در قبری که برای من کنده بود، ریخت.

- بعد چه شد؟

عقرب سیاه شروع کرد به فشار دادن گلوی من و مرا خفه کرد. باورتان نمی‌شود اما بالای سر جنازه خودم ایستاده بودم و داشتم می‌دیدم که گلویم را دارد فشار می‌دهد، اما هیچ کاری از دستم برنمی‌آمد.

-چگونه نجات پیدا کردید؟

نمی‌دانم چقدر از زمانی که مرا خفه کرده بود گذشته بود، اما به هوش آمدم و خودم را به پایین تپه برفی و سنگی کشاندم و رسیدم لب جاده اصلی.

-آنجا بود که نجات پیدا کردید؟

بله دقیقاً همانجا بود که یک راننده کامیون ایستاد و پتویی که در داخل خودروی خود داشت را به دور من پیچید و بعد از آن هم با مأموران پلیس و اورژانس تماس گرفت.

- چگونه خانواده‌تان از موضوع باخبر شدند؟

بعد از آنکه حالم بهتر شد، شماره خانواده‌ام را به مأموران پلیس دادم اما آنقدر از سوی عقرب سیاه شکنجه شده بودم که خانواده‌ام با دیدنم مرا نشناخته بودند و مدعی شده بودند من دخترشان نیستم.

-شما در دستگیری عقرب سیاه مؤثر بودید، بفرمایید چگونه این کار را انجام دادید؟

من با توجه به دیدن چهره وی توانستم از او چهره‌نگاری کنم و همین امر باعث شد ابتدا مرد جوانی در اصفهان شناسایی شده و دستگیر شود و بعد از آن هم عقرب سیاه بر اساس همان چهره‌نگاری یک سال و نیم بعد دستگیر شد.

-شنیده‌ایم که عقرب سیاه در طول این سال‌ها طعمه‌های خود را تهدید کرده، موضوع از چه قرار است، آیا صحت دارد؟

بله عقرب سیاه بیشتر موارد از زندان رجایی شهر با من و مابقی زنانی که طعمه وی بوده‌اند تماس می‌گیرد و مدعی می‌شود اگر به دادگاه برویم و علیه او شهادت بدهیم، ما را خواهد کشت.

- موضوع تهدیدها را برایمان تعریف کنید؟

به محض آنکه به او گفتم باید بمیری لحن وی تغییر کرد و شروع کرد مرا به تهدید کردن و مدعی شد می‌داند اسم فرزندم چیست و حتی در کدام مدرسه درس می‌خواند.

- این اطلاعات را از کجا به دست آورده بود؟

نمی‌دانم اطلاعات شخصی من و 30 زن دیگر را چگونه به دست آورده است، اما هربار با همین اطلاعات ما را تهدید کرده است.

-شما بعد از آنکه متوجه شدید از پسرتان خبر دارد، چه کاری کردید؟

به سرعت خانه‌ام و مدرسه فرزندم را تغییر دادم.

- تهدیدهایش متوقف شد؟

نه بار دیگر با من تماس گرفت و مدعی شد «خیال کردی اگر مدرسه فرزندت را تغییر بدهی یا خانه‌ات را جا به جا کنی، من نمی‌توانم پیدایت کنم» به شدت ترسیده بودم اما دیگر نمی‌دانستم باید چه کنم.

-روز دادگاه هم شما را تهدید کرد؟

بله این فرد کثیف روز دادگاه هم زمانی که در حال رفتن به داخل دادگاه بود من و دیگر زنان را تهدید کرد که ما را خواهد کشت.

- شما با عقرب سیاه در دادگاه درگیر شدید؟

بله من قصد داشتم تا با کیف دستی‌ام ضربه‌ای به صورت او بزنم زیرا خنده‌هایش ما را آزار می‌داد اما به یکباره یکی از قضات به سمت من آمد و گفت اگر از کارهایم دست نکشم مرا بازداشت خواهد کرد.

- قاضی دیگر چه گفت؟

زمانی که ما از شدت ترس و وحشت ناشی از یادآوری آن لحظه‌های سخت او را تهدید کردیم، قاضی نیز از برخی از همکاران خود خواست تا صورتجلسه‌ای بنویسند که ما عقرب سیاه را تهدید کرده‌ایم.

-شما به دفتر رئیس مجتمع هم رفته‌اید؟

بله من و تعدادی از زنان به دفتر رئیس مجتمع آقای افتخاری رفتیم و به او گفتیم قاضی پرونده نمی‌خواهد اجازه بدهد که ما در جلسه محاکمه حضور داشته باشیم، ایشان هم به دفتر قاضی پرونده رفت و موضوع را حل و فصل کرد و قرار شد ما در دادگاه حاضر باشیم.

-خانم سارا شما درخواستتان از مسئولان قوه قضائیه چیست؟

من و باقی زنان از مسئولان قوه قضائیه می‌خواهیم تا ما را از این کابوس نجات دهند و عقرب سیاه را به اشد مجازات برسانند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار