کد خبر: 398948
تاریخ انتشار: ۱۶ تير ۱۳۸۹ - ۱۹:۰۴
مؤلفه هفتم ترس است. در این باره جمله‌ای از سریال را خواندم كه وقتی پشت دری را باز می‌كنید هیولایی است. به توجیه سارا از ترس و توجیه مایكل از آن هیولا اشاره كردم. در سری 2 یا 3 از الكس، مأمور اف.بی.آی می‌شنویم كه می‌گوید: "ترس تبدیل به یك اختلال روانی یا پارانویا می‌شود. ظرف 140 سال گذشته اساس تفكر زندانیان تغییر نكرده. آنها انسان‌اند و انسان‌ها می‌ترسند. (چون می‌ترسند ما می‌توانیم آنها را بگیریم) ما یك برگ برنده داریم. آن هم تلویزیون است. سایه ما از طریق تلویزیون بر سر آنها حاكم است." او فرار كرده است و فقط دوست دارد پیدا و كشف نشود. ما تصویر او را پخش می‌كنیم و به این ترتیب او را پیدا می‌كنند -مثل الان كه عكس بن‌لادن را از تلویزیون پخش می‌كنند- عكس هفت هشت نفر آنها را دائماً از تلویزیون پخش می‌كنند. بعد تك‌تك آنها را حذف می‌كنند. یعنی یكی یكی آنها را می‌زنند تا به مایكل برسند.بند هشتم در گزاره‌های استراتژیك این سریال، نتیجه‌گرایی و اصل اصالت نتیجه است. در قسمتی از سریال شخصی می‌گوید: "تا حالا نشده به خاطر دلیل مهمی كار اشتباهی كنی" در واقع اشتباه كردنشان را توجیه می‌كنند. به این گفتگو دقت كنید: "تا حالا نشده به خاطر دلیل مهمی كار اشتباهی كنی؟" یعنی اجازه داری اگر هدفت مهم بود اشتباه كنی. می‌گوید: "نمی‌خواهم تئوری‌هایت را بشنوم. نتیجه را می‌خواهم." برایم فلسفه‌بافی نكن كه چگونه به این می‌رسم. مهم این است كه نتیجه را برایم روشن كنی.بند نهم در مؤلفه‌های استراتژیك، اشراف اطلاعاتی دستگاه دولتی آمریكاست. در نهایت سی.آی.اِی در مقابله با اف.بی.آی، وزارت امنیت داخلی، عملكرد جریان عدالت، شخص خانم رئیس جمهور، مجموعه جریان‌های مافیایی و خود مایكل اسكوفیلد كه شخصیت اصلی فیلم است، برنده بازی است. در نهایت این سیستم اطلاعاتی دولت آمریكاست كه از موضع اشراف اطلاعاتی همه چیز را كنترل می‌كند.دهمین و آخرین مورد در این حوزه، مسئله ركن چهارم دموكراسی است. در این سریال، رسانه صادق‌ترین بخش در مجموعه حكومت و جامعه آمریكا معرفی شده است. با آگاهی لحظه به لحظه و اطلاع دادن درباره دادگاه‌ها و گریز زندانیان این را به مخاطب القا می‌كند كه رسانه‌ها هیچ وقت دروغ نمی‌گویند. می‌توانند در اسرع وقت اطلاعات را برای شما تهیه كنند. حتی ممكن است ضد پلیس فدرال، دولت، اف.بی.آی و غیره باشد. بر این امر صحه می‌گذارند. یعنی همه جا را می‌زنند، ولی دو خط قرمز را یكی به قول خودشان ازادی بیان كه همان مقوله ركن چهارم دموكراسی است و دیگری امنیت است، رعایت می‌كنند. در اینجا القایی كه صورت می‌گیرد ممكن است شما خانم رئیس جمهور را چهره‌ای فاسد بدانید، اما هیچ وقت حس نمی‌كنید رسانه‌ها در آمریكا فاسدند. این القایی است كه در این 81 قسمت صورت می‌گیرد.در اینجا یك جمع‌بندی كلی و اجمالی می‌كنم و چهارچوب را تمام می‌كنم. آنچه كه در این سریال برایم حائز اهمیت بود دو مقوله اصلی یكی مثل افلاطونی و دیگری مسئله بسیار مهم داروینی است، اما حرف من این است كه زندان و فرار از آن تا این حد اهمیت دارد و با توجه به اینكه تمدن غرب تمدن فرار است.فرار از خدا یكی از این فرارهاست. اگر انسان از خدا فرار نكند، فرار از زندانی كه دیگران می‌سازند، فرار از حكومت و فرار از خود موضوعیت ندارد. اساساً انسانی كه خود را می‌كشد انسانی است كه با خدا رابطه ندارد. به جای فرار از خود باید از خود آزاد شد. نه اینكه خود را بكشد. آزادی كه انگلیسی ‌زبان‌ها به آن (freedom) و فرانسوی زبان‌‌ها به آن "لیبریتی" می‌گویند یك "از" دارد. "فرار از" مسئله حكمای ماست. فرار از چه چیزی؟ فرار از چه كسی؟ "از" بسیار مهم است. اگر ما آزادی "از" را مبنا قرار دادیم مشكلاتمان حل می‌شود. انسانی كه آزاد از خود و نفس خود نیست، قطعاً اگر در زندان چهار دیواری هم نباشد هر جا كه زندگی كند زندانی است. او زندانی نفسش است. بالاخره اندیشه فوكو، انسان لیبرال و انسان ماركسیست را تصویر می‌كند.فكر می‌كنم فقط یك قسمت از تریلوژی میشل فوكو به زبان فارسی ترجمه شده است. چون حجم عظیمی از این كتاب مستهجن است و ترجمه آن با سطح اخلاقی و فرهنگی جامعه ما ممكن نیست. در مجموع وقتی تریلوژی یا سه‌گانه اصلی میشل فوكو را مطالعه كنید، می‌بینید كه به هر وسیله‌ای چنگ می‌زند تا انسان را از مناسبات نفسانی‌اش آزاد نكند. او می‌خواهد آزادی "از" را به عنوان یك صورت مسئله پاك كند. هر نوع آزادی غیر آزادی از هوای نفس در آن نباشد. خداوند به پیامبر در قرآن می‌فرماید، از هوای نفس خود تبعیت نكن. البته می‌گوید، از هوای نفس مردم هم تبعیت نكن. عدم تبعیت از هوای نفس مقوله بسیار مهمی است. آزادی از...، جلوی آن هوای نفس است یعنی آزادی از هوای نفس است. به این ترتیب سه جلد كتاب میشل فوكو باطل می‌شود.می‌توانید بروید و اصل آن را ببینید. اگر نبود خود آن به یك زندان تبدیل می‌شود. انسانی كه نمی‌تواند از این زندان بگریزد، انسانی است كه جلوی فرهنگسرای ارسباران صف می‌كشد. نان شب است. مسكن است. بیمه سالمندی است. آقای دكتر كلهر در جلسه حضور دارند. خواهش می‌كنم به آقای رئیس جمهور بفرمایید، در جمهوری اسلامی یك صف بیست و چهار ساعته ثابت وجود دارد. جلوی فرهنگسرای هنری كشور، فرهنگسرای ارسباران از صبح تا شب یك كمپانی دسته دهم لوازم آرایشی فلان كشور شمال اروپا، تازه آن هم نه مصرف كننده خرد بلكه كسانی كه خود توزیع كننده‌اند برای خرید این محصولات صف می‌كشند. زن و دختر جامعه چه مشكلی دارد كه باید به زور لوازم آرایشی در دل مرد خود یا هر كس دیگری جا باز كند؟ این نشان دهنده مشكل فرهنگی جامعه است. مهندسی فرهنگی به چه معناست؟ همین كه می‌بینید. اقتصاد و فرهنگ یعنی چه؟ آنچه كه شما می‌بینید.وقتی حضرت ولی‌عصر(عج) ظهور می‌كند یك نفر سمت راست اوست؛ نام او "خضر" است. خضر همان كسی است كه موسی(ع) نتوانست با او همراهی كند. قرآن در سوره كهف با این مضمون می‌فرماید، موسی به خضر گفت، می‌خواهم با تو همراه باشم و از تو چیزی یاد بگیرم. خضر به موسی گفت، تو پیامبر اولوالعزم می‌شوی، ولی "و لن تستطیع معی صبرا" نمی‌توانی صبر كنی. موسی گفت، قول می‌دهم سئوال نكنم. خضر جلو رفت و آن قایق را سوراخ كرد. موسی از او پرسید، چرا سوراخ كردی. خضر جواب داد، ببین! قرار بود سئوال نكنی. دوباره جلو رفتند. خضر سر یك بچه را برید. موسی باز هم پرسید، چرا این را كشتی؟ باز هم خضر جواب داد، ببین! قرار بود سئوال نكنی. بار سوم به روستایی رفتند كه به آنها نان ندادند وقتی از آنجا بیرون آمدند دیواری را خراب كردند. گفت، بیا آن را بسازیم. موسی گفت، اینها ما را از روستایشان بیرون كردند حالا می‌گویی بیاییم دیوارشان را خراب كنیم و بسازیم؟ خضر گفت، این سومین سئوالت، باختی. تو ای موسی، پیامبر اولوالعزم! دیگر نمی‌توانی خضر را همراهی كنی، اما به تو می‌گویم چرا آنجا آن قایق را سوراخ كردم، چرا آن دیوار را خراب كردیم، زیر آن دیوار گنجی است و مال بچه‌های یتیمی است. آن دیوار فرسوده است قبل از اینكه آن بچه‌ها بزرگ شوند، می‌ریزد. ما باید این دیوار را بسازیم. "تو مو می‌بینی و من پیچش مو/ تو ابرو من اشارت‌های ابرو"پیامبران اولوالعزم پنج تن هستند؛ حضرت نوح(ع)، حضرت ابراهیم(ع)، حضرت موسی(ع)، حضرت عیسی(ع) و پیامبر جلیل‌القدر اسلام حضر محمد(ص). خضر مشاور سمت راست حضرت هنگام ظهور است. این همان كسی است كه موسی در همراهی با او كم آورد و نتوانست با او همراهی كند. این شخص دعایی دارد كه حضرت علی(ع) آن را به كمیل یاد داده است. فرازی دارد كه اندیشه علوم سیاسی غرب را نابود كرده است. "اللهم عظم سلطانك و علا مكانك و خفی مكرك وظهر أمرك و غلب قهرك و جرت قدرتك و لا یمكن الفرار من حكومتك"، از حكومت تو به هیچ جا نمی‌توان فرار كرد. جوانی از نسل شما فیلمی به نام "فرار بزرگ" بسازد. كاری كه استیو مك‌كوئین، جیمز گارنر، جیمز گابرن و دیگران در فیلم معروف "فرار بزرگ" كردند. بازیگری مثل برترند كاستر پیدا شود و یك فرار درباره فرار از خدا بازی كند! نویسنده‌ای مثل ویلیام شایرر كتابی مثل پاپیون بنویسد. داستان فراری را بنویسد كه استیو مك‌كوئین و داستین هافمن در آن بازی كنند. می‌خواهم شخصی پیدا شود و كتابی بنویسد كه چگونه می‌توان از خدا فرار كرد. چگونه می‌توان از حكومت خدا گریخت؟!آرامش انسانی كه از خدا فرار می‌كند یا با موسیقی جاز، راك و پاپ است یا با مستی حاصل از نوشیدن وتكا، ویسكی، شامپاین، آرگو، كنیاك و... یا متآثر از تریاك، مورفین، هروئین، شیشه، اكس و انواع مواد مخدر است. این سه مورد یعنی موسیقی، مشروب و مواد مخدر یك كار می‌كنند. خلسه ذهنی، لحظاتی می‌خواهید كه نباشید. در عرفان "نیست بودن"، مقدمه "هست بودن" است. در اینجا نیست بودن مقدمه نیست‌تر شدن (نیهیلیسم) است. در چنین فضایی اگر این فرارهای سه‌گانه فرار از خود با خودكشی، فرار از زندان رسمی و فرار از مفهوم پیچیده و شاخصی به نام حكومت و جامعه باشد، باید پرسید این افراد بعد از فرار به كجا می‌روند. قرآن تأكید می‌كند، "و الذین امنوا و هاجروا" متمدن نه مهاجر، تمدن نه هجرت، كلمه فراموش شده هجرت در آرا و نگاه‌های قرآنی حاصل این است. پس اینجا بحث بر سر این است كه چرا انسان خودكشی می‌كند. از خود به كجا می‌گریزد.در واقع انسان در حال فرار از خداست. مگر می‌شود از خدا فرار كرد؟ مگر می‌شود از حكومت خدا گریخت؟ وقتی چنین وضعیتی را در زندان خودمان و زندان‌های جاهای دیگر می‌بینیم. حاصل این است كه انسان‌ها از خدا فرار كرده‌اند كه این بلاها به سرشان آمده است. راه حل این است. آیا كسی می‌تواند به سینمای دینی نزدیك شود و فرار از خدا و غیر ممكن بودن آن را ترسیم كند؟ مگر همه پیام فیلم لاست چیست؟ این فیلم می‌خواهد بگوید آن نئوآتلانتیكی كه بیكن می‌گفت، جزیره‌ای كه وسط آن كلبه‌ای است و یك نفر به نام جیكوب (یعقوب) در آنجا مستقر است. آن جزیره نئولیبرالیسم است. هر كس از این جزیره فرار كند محكوم به این است كه دوباره به آنجا برگردد. حتی باطلشان را طوری لای زر ورق می‌پیچند و درست می‌كنند كه بالاخره دفتر كاخ سفید مجبور می‌شود بیانیه بدهد.تقارن سخنرانی سالانه باراك اوباما را با پخش سری جدید سریال لاست در ژانویه جابجا می‌كنیم و سخنرانی اوباما را قبل یا بعد از آن می‌گذاریم. مردم در سراسر جهان نگران نباشند سریال سر موقع خود پخش می‌شود. چون آن حكومت زمانی موفق است كه آن سریال در زمان خودش پخش شود و اثرش را در جامعه جهانی بگذارد. آیا ما جوانی اندیشمند و سینماگری داریم كه بتواند نشان بدهد كه از حكومت خدا نمی‌توان گریخت و مجبوری كه به آن برگردی؟ هر كجا بروی مانند آغوش مادر مهربانی است كه وقتی بچه را تنبیه می‌كند، بچه از همه جا به آغوش مادر پناه می‌برد. این همان نكته‌ای است كه به اعتقاد من مغفول مانده است. البته امیدواریم با عنایت و درایت دوستان در فرهنگستان هنر ما در دوره جدید به معیارهای فلسفه هنر دینی و اسلامی آن گونه كه غربی‌ها هنرمندانه چنین شاهكارهایی می‌آفرینند، برسیم.انصافاً سری 1 سریال "فرار از زندان" یك شاهكار است. درست است منتقدین عموماً آن را در رتبه‌های پایین نگهداشته‌اند، اما كسانی كه فلسفه خوانده باشند می‌دانند كه این فیلم به سادگی مثل افلاطون را به شما درس می‌دهد. كسانی كه فلسفه اسلامی می‌دانند، اگر سری 1 این سریال را دقیق دیده باشند، متوجه می‌شوند كه كافی بود به جای روابط این آدم‌ها و اسم افراد اسم‌های ایرانی و اسلامی بگذارید و مناسبات‌ آنها را اخلاقی‌تر كنید تا دریابید برای فهم فلسفه ملاصدرا كافی است 22 قسمت سری 1 سریال "فرار از زندان" را ببینید.ما در ادبیاتمان مقوله‌ای به نام فرار نداریم. با توجه به بررسی كه انجام داده‌ایم شما این موضوع را در حافظ، مولوی، سعدی و خیلی از شعرا نمی‌بینید. در تاریخ فكری و فلسفی ما مسئله فرار و خودكشی تا این حد برجسته نبوده است. عوارضی مثل فرار، خودكشی و غیره مسئله امروز جامعه ماست كه این هم نوعی ره‌آورد مدرن است. می‌خواهم بگویم اینها معزلات تمدن است. تمدن سه نوع فرار دارد. فرار از خود، فرار از سیستم، فرار از نظام و جامعه و فرار از زندان رسمی. آنجایی كه از تمدن عبور می‌كنیم و به محیط هجری می‌رسیم. از متمدن بودن تبدیل به مهاجر می‌شویم زمانی است كه انسان از خود آزاد می‌شود. یك نظرسنجی عمومی كنیم. برای این كار برویم همین افرادی را كه جلوی فرهنگسرای ارسباران برای لوازم آرایشی صف می‌كشند نگاه كنیم، ببینیم افراد مصرف كننده و این افراد تا چه حد راحت‌اند. حاصل این همه خود را بزك كردن و به هر حیله در دل بعضی‌ها راهی ایجاد كردن چیست؟ آخر سر شخص می‌خواهد به چه چیزی برسد؟ پیام این چیست؟ اگر سراغ همین خانم‌ها بروید می‌بینید در نهایت دچار افسردگی می‌شوند. همین طور سراغ آقایانی بروید كه این رنگ و لعاب‌ها برایشان مطرح است. در واقع هیچی نیست و یك حباب است. این حباب می‌تركد. وقتی مناسبات فرهنگی و اقتصاد فرهنگی جامعه این گونه رقم می‌خورد، جای تأثر و افسوس دارد. در چنین جامعه‌ای ببینید آمار خودكشی بین چه كسانی، در كدام بخش‌های محیط‌های روستایی و زندگی اجتماعی بالاست.اجمالاً سریال "فرار از زندان" سریال بسیار قوی و مؤثری است. باید انصاف بدهید كسانی كه حتی مخالف فكری ما هم باشند توانایی‌شان در ساخت این سریال و سریال‌هایی از این دست بالا بوده است. خیلی خوب توانسته‌اند پیام‌های جامعه‌شان را منتقل و منعكس كنند. حاصل این بوده است كه وجدان كاری دارند، اما با ماهرانه پروراندن یك گزاره باطل چیز خاصی از آن در نمی‌آید. می‌توانیم به جای فرار از خدا، هجرت از خودمان را مبنا قرار دهیم. به جای اینكه از خودم فرار كنم، فلذا خودم را جا بگذارم و بكشم كه نباشم. اگر می‌گوییم خواب مرگ مجازی است خودكشی مجازی پناه بردن به راك، جاز و پاپ، اكس، شیشه، كراك و... و پناه بردن به الكل است. ما می‌خواهیم لحظاتی نباشیم. موقعی كه می‌خوابیم انگار مرده‌ایم. خواب برادر مرگ است. اینكه با موسیقی، الكل و مواد مخدر دچار خلسه می‌شویم، مثل خودكشی می‌ماند. منتهی لحظاتی خودكشی می‌كنیم كه نباشیم. از خودمان فرار می‌كنیم. از زندان‌هایی با برج و باروهای بلند می‌گریزیم. از حكومت، جامعه، قوانین و مقررات فرار می‌كنیم.این فرارها ما را به جایی نمی‌رساند. اگر به جای خودكشی از خودمان هجرت كردیم، اگر از حكومت و جامعه هجرت كردیم، اگر از پشت دیوارها و باروهای فیزیكی هجرت كردیم، ما مهاجریم. فكر می‌كردم با توجه به اهمیتی كه هجرت دارد چرا به عنوان یكی از اصول دین یا یكی از فروع دین نیامده است. دیدم كه اگر در نماز هجرت نباشد نماز نیست. اگر در روزه هجرت نباشد روزه نیست. اگر در حج تمرین زندگی هاجری نباشد حج نیست. اگر در جهاد هجرت نباشد جهاد نیست. اگر در خمس و زكات هجرت نباشد خمس و زكات نیست. اگر در امر به معروف و نهی از منكر هجرت نباشد امر به معروف و نهی از منكر نیست. اگر در تولّی و تبرّی هم هجرت نباشد تولّی و تبرّی نیست. پس راه حل معزلات سه گانه‌ای كه در 81 قسمت سریال "فرار از زندان" آمده است، یك نسخه بیشتر ندارد. آن جایگزینی هجرت با فرار است. ما ادبیات هجرت داریم نه ادبیات فرار. از مولوی، حافظ، سعدی، سنایی، عطار، نظامی گنجوی گرفته تا اندلس و شمال آفریقا فصوص‌‌الحكمی كه حكیم بزرگ محی‌الدین عربی نگاشته است و سایرین یك فصل را بیشتر مدنظر قرار نداده‌اند، آن هم هجرت است.ما باید به جای فرار، "هجرت" كنیم. اگر این را برنتافتیم قطعاً ره‌آورد و پیام مناسبی برای جامعه بشری نداریم. این از انسان آزاده به دور كه بر گمراهی دیگران بیفزاید.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار