در هفتهای که پشت سر گذاشتیم امیرحسین قیاسی، نوید پورفرج، کامران نجفزاده، ساره رشیدی و میرسعید مولویان از مهمترین چهرههای خبرساز در محافل رسانهای بودند. جوان آنلاین: «روایت سوره سینما از چهرههای خبرساز هفته» عنوان بستهای خبری است که هر جمعه در قالب آن به بازخوانی مهمترین اخبار مرتبط با هنرمندان حوزه سینما، تئاتر و تلویزیون خواهیم پرداخت.
به گزارش سوره سینما، هر هفته چهرههایی از دل سینما، موسیقی و هنر سر برمیآورند که با حضورشان جریان خبری هفته را شکل میدهند. این هفته، روایت ما به سراغ پنج چهرهای میرود که هر کدام با اتفاقی خاص در صدر اخبار قرار گرفتند؛ امیرحسین قیاسی که شوخی را به ابزار جدی دیدهشدن تبدیل کرده، نوید پورفرج که با دو نقش متضاد، معنای تکرار نکردن نقش را بازتعریف کرد، کامران نجفزاده که گزارشگری را پشت سر گذاشته، اما جنجال را به استودیو آورده، ساره رشیدی که از حاشیههای استندآپ به دل یک نقش سخت سینمایی رسیده و میرسعید مولویان که با «مو به مو»، در آزمونی تعیینکننده ایستاده است.
امیرحسین قیاسی؛ وقتی شوخی، جایزه را هم جدی میکند
وایرالترین تصویر جشن حافظ بیستوچهارم، نه از یک بازیگر سینما بود و نه از یک چهره باسابقه تلویزیون؛ بلکه از امیرحسین قیاسی، مجری و پدیده این روزهای رسانه تصویری. شبی که نام او بهعنوان «بهترین چهره تلویزیونی (رسانه تصویری)» برای اجرای برنامه «نیمهشب» خوانده شد، سالن زودتر از داوران واکنش نشان داد؛ تشویقها و صدا زدن نام قیاسی، نشان میداد که حاضران در سالن نیز پیشاپیش انتخابشان را کردهاند.
قیاسی برای اولینبار طعم دریافت یک جایزه رسمی را چشید و درست همانجا، به سبک همیشگی خودش، این لحظه را به یک اجرا تبدیل کرد. جمله کنایهآمیزش؛ «خبر بد برای هنر این مملکت!»؛ همانقدر خندهدار بود که آشنا؛ شوخیای که نه از سر ژست روشنفکری، بلکه از دل همان طنز انتقادی برنامه «نیمهشب» بیرون میآمد. کنایه به نفوذ علی اوجی در جوایز هم ادامه همین بازی بود؛ شوخی با سازوکارها، بدون عبور از مرز تمسخر ویدیوهای جایزه گرفتن او را در فضای مجازی بسیار وایرال کرد.
آنچه قیاسی را از بسیاری از همنسلانش متمایز میکند، دقیقاً همین کنترل و بداههگویی است. او ذاتاً شوخطبع است، خندههایش به دل مینشیند و حرفهایش سریع وایرال میشود، اما چارچوب دارد؛ نه برای دیدهشدن دست به هر شوخی میزند و نه نقدهایش به توهین پهلو میزند. همین تعادل باعث شده هم در یوتیوب و هم در شبکه نمایش خانگی، به یکی از چهرههای مورد توجه تبدیل شود.
بعد از جشن حافظ، موج وایرالها متوقف نشد؛ از ذوق همسرش گرفته تا شوخی با ابوطالب حسینی و حتی پست اینستاگرامیاش که نوشت: «جایزه حافظ ۱۴۰۴ در بخش بهترین آدم ایران برای من شد.» این شوخیها، تصویر قیاسی را بهعنوان چهرهای خودمانی تثبیت کرد.
قیاسی محصول یک مسیر تدریجی است؛ از «خندوانه» رامبد جوان تا «نیمهشب»، مسیری که بدون جنجالهای زودگذر طی شد. شاید مهمترین نکته درباره او همین باشد؛ کسی که بلد است هم بخندد، هم بخنداند و هم در اوج شوخی، جایزهاش را جدی بگیرد.
نوید پورفرج؛ «این کجا و آن کجا» یی که تصادفی نیست
این هفته اگر جمله «این همونه؟» یا «این کجا و اون کجا» را زیاد دیدید، ردش به نوید پورفرج میرسد. حضور غافلگیرکننده او در قسمت دوم سریال «وحشی ۲» به کارگردانی هومن سیدی، شوک خوشایندی برای مخاطب بود. پورفرج با گریم و شمایلی کاملاً متفاوت، در نقش «فروهر»؛ خلافکاری اتوکشیده، خونسرد و سادیستیک؛ ظاهر شد؛ کاراکتری که هم آشناست و هم ناآشنا. آشنا از جنس جهان سیدی و ناآشنا بهخاطر ظرافتی که پورفرج به آن اضافه کرده است و مافیا و خلافکار این چنینی یا ندیدهایم یا کمتر دیدهایم.
فروهر نه فریاد میزند، نه شلوغ میکند؛ خشونتش در نگاه و لحن است. خندههای کوتاه، مکثها و حتی نحوه گرفتن کلاشینکف، نشان میدهد پورفرج نقش را «بازی» نمیکند، بلکه زندگی میکند. همین بازی، خیلیها را یاد «مغزهای کوچک زنگزده» انداخت؛ جایی که همکاری او و هومن سیدی برای اولینبار جدی دیده شد.
همزمان، حضور پورفرج در سریال «بامداد خمار» نرگس آبیار و تفاوت نقش و بازی و استایلش سوژه فضای مجازی شد. شاگرد نجاری عاشقپیشه و خوشچهره در یک قاب، و خلافکار سرد و خشن و کچل در قاب دیگر؛ تضادی که با ادیتها و شوخیهای کاربران دستبهدست شد. حتی طعنههایی درباره «تفاوت چهرهپردازی با کارگردان زن و مرد» هم به این موج اضافه شد.
اما پشت این شوخیها و وایرال شدنها واقعیت این است که پورفرج بازیگری است که بهشکل آگاهانه، اجازه میدهد کارگردان از وجوه مختلفش استفاده کند. او این روزها پرکار است و از «گوزنهای اتوبان» تا «زمانی در ابدیت» و حالا دو سریال ترند، انتخابهای او نشان میدهد که مسیرش اتفاقی نیست.
از همان «مغزهای کوچک زنگزده» میشد حدس زد با بازیگری طرفیم که اهل ریسک است و از تکرار میترسد. حالا، حدود یک دهه بعد، نوید پورفرج آن حدس را به یقین تبدیل کرده؛ بازیگری که «این کجا و آن کجا» بودنش، نه ضعف که امضای کارنامه اوست.
کامران نجفزاده؛ گزارشگری که جنجال را به استودیو آورد
در روزگاری که تلویزیون مخاطبانش را از دست داده، عجیب نیست اگر چهرهای مثل کامران نجفزاده دوباره دیده شود. این روزها ویدیوهای برنامه گفتوگومحور «برمودا» مدام در شبکههای اجتماعی میچرخد؛ گفتوگوهایی که گاه بیشتر از خود تلویزیون، در فضای مجازی دیده میشوند. نجفزاده همان گزارشگر دهه نودی است که با سبک متفاوتش در «۲۰:۳۰» شناخته شد؛ همان که میگفتند «این فرق دارد.»
او بعد از سالها فعالیت بینالمللی و بازگشت از آمریکا، اعلام کرد که دوران خبرنگاریاش تمام شده و حالا به اجرا و تدریس روی آورده است. اما «برمودا» نشان میدهد که نجفزاده هنوز دلش با جنجال و مرزشکنی است؛ فقط میدان بازی عوض شده.
ویژهبرنامه شب یلدای «برمودا» نقطه اوج این رویکرد بود. گفتوگو با محمدرضا حیاتی و خواندن بخشی از ترانه ابی؛ آن هم با پیشینه ممنوعالکاری حیاتی به جهت اسم بردن از همین خواننده؛ شوکی عجیب و خنده داری ایجاد کرد. ویدیویی که هم وایرال شد، هم واکنشهای متضاد برانگیخت؛ از تعجب تا انتقاد. گفتوگوی او با امید روزبه، شاعر ترانههای محسن چاوشی، و همخوانی شعر، نمونه دیگری از همین مسیر بود که لحظات احساسی آن بسیار وایرال شد.
نجفزاده گفته که از خبرنگاری پشیمان نیست، اما دیگر نمیخواهد آن مسیر را ادامه دهد؛ مسیری که بهزعم خودش امید را از او گرفته بود. حالا تلاش میکند در قالب گفتوگو، «امید» تولید کند؛ هرچند گاهی این تلاش، به جنجال بیشتر از امید ختم میشود.
واقعیت این است که «برمودا» بدون نجفزاده احتمالاً یکی از دهها برنامه کمرمق تلویزیون بود. حضور او، با تمام نقدهایی که به اجرا و انتخاب سوژهها وارد است، نشان میدهد هنوز هم میشود در تلویزیون دیده شد؛ البته به شرطی که بلد باشی مرز حساسیت را کجا لمس کنی و سعی کنی متفاوت باشی.
ساره رشیدی؛ از استندآپ تا ستون احساسی «احمد»
اکران فیلم سینمایی «احمد» بار دیگر نام ساره رشیدی را به مرکز توجه آورد؛ بازیگری که با نقش دکتر صدر یکی از ستونهای احساسی فیلم را شکل داده است. فیلم امیرعباس ربیعی، روایتی از ۱۸ ساعت نخست زلزله بم، بازیگر ستاره ندارد، اما رشیدی با بازیاش کاری میکند که مخاطب، بار روایت را از مسیر او دنبال کند.
رشیدی برای این نقش، دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول زن جشنواره چهلودوم فجر را گرفت؛ جایزهای که مهر تأییدی بود بر مسیری پرچالش. خودش گفته کاراکتر دکتر صدر چهار ماه در زندگیاش جریان داشته و بعد از پایان پروژه، برای خداحافظی با این شخصیت گریه کرده است. این میزان همذاتپنداری، در بازی او کاملاً دیده میشود؛ بازیای که منتقدان، آن را حتی فراتر از برخی نقشهای اصلی فیلم دانستهاند.
مسیر رشیدی، اما ساده نبوده. او با استندآپ کمدی «خندوانه» شناخته شد و همین پیشینه، برایش حاشیه ساخت. برچسبهایی مثل «دلقک رامبد» نشان میداد که ورود از کمدی به سینمای جدی، چهقدر میتواند پرهزینه باشد. «احمد»، اما نقطه پاسخ او به این نگاههاست؛ نقشی سخت، جدی و عاری از شوخی که درخشید.
این هفته همچنین حضور او در آیتم ویژه «نقش اول» برنامه «هفت» و روایت احساسی زندگی شهید علی اقبالی دوگاهه، بار دیگر تواناییاش در انتقال احساس را نشان داد؛ اجرایی که بدون اغراق، مخاطب را درگیر کرد.
ساره رشیدی هنوز در آغاز راه است؛ بازیگری که هم قابلیت کمدی دارد و هم توان نقشهای جدی. اگر انتخابهای بعدیاش بهدرستی انجام شود، «احمد» میتواند نه فقط یک نقش موفق، که نقطه آغاز یک مسیر متفاوت برای او باشد.
میرسعید مولویان؛ آزمون دشوار زیر سایه پرویز شهبازی
اولین تیزر سریال «مو به مو» و نام پرویز شهبازی در نخستین تجربه سریال سازیاش کافی بود تا نگاهها به میرسعید مولویان شخصیت اول سریال خیره شود؛ چهرهای با گریم تازه و نگاهی خسته، در سریالی که خیلیها با دیدن پوستر آن انتظار کمدی داشتند، اما با فضایی کاملاً متفاوت روبهرو شدند. مولویان در نقش «منصور»، مدیر یک شرکت واردکننده قطعات الکترونیک، ظاهر میشود؛ مردی گرفتار بحرانهای مالی، خانوادگی و روانی.
منصور آدمی است که زود اعتماد میکند، اشکش دم مشکش است و هر پیشنهادی میتواند مسیرش را عوض کند؛ تیپی که مولویان پیشتر در «آبان» هم به آن نزدیک شده بود، هرچند ضعف فیلمنامه آن سریال اجازه درخشش کامل را نداد. «مو به مو»، اما میدان جدیتری است؛ اولین تجربه سریالسازی پرویز شهبازی، کارگردانی که در سینمای اجتماعی ایران، نامی برند محسوب میشود. کارگردانی که از «نفس عمیق» گرفته تا «دربند»، «طلا» و «رکسانا» همیشه به زوایایی پرداخته که مخاطب ایرانی کمتر در سینما دیده است.
مولویان بعد از سالها تئاتر، با «خاتون»، «تومان»، «جنگل پرتقال» و «ناتوردشت» جایگاهش را تثبیت کرد و حتی برای «ناتوردشت» نامزد سیمرغ مکمل مرد شد. همکاری با شهبازی، اگر درست پیش برود، میتواند نقطه عطف کارنامه او باشد.
دو قسمت ابتدایی «مو به مو» هنوز همهچیز را روشن نکردهاند؛ ریتم کند است و شخصیتها کامل تعریف نشدهاند. اما بازی مولویان، نشانههایی از یک نقش چندلایه را در خود دارد؛ مردی که قرار است زیر فشار، تغییر کند.
میرسعید مولویان بازیگری است که ظرفیتهایش بیش از آنچیزی است که تاکنون دیدهایم. «مو به مو» شاید آزمونی باشد برای سنجش این ظرفیت؛ آزمونی سخت، زیر سایه یکی از مهمترین کارگردانان سینمای اجتماعی ایران.