مقاله ظریف در مجله امریکایی فارنافرز به سیاستمداران غربی آموزش میدهد که شما نیازی نیست در قبال ایران، چیزی را گردن بگیرید، همین روایت را سر دست بگیرید که «ایرانیهاخودشان کشورشان را امنیتی کردند و چوبش را هم میخورند». او به چرخهای باور دارد که ایران را امنیتی کرده است و یک سر این چرخه خود ما هستیم؛ بنابراین نتیجه میگیرد «تهران باید درک کند که قدرتش میتواند دیگران را ناراحت کند و بنابراین این کشور باید از روایت ساختن یک ایران قوی که میتواند یکجانبه و تهدیدآمیز به نظر برسد به روایت ساختن یک منطقه قوی تغییر جهت دهد». این فهم از سیاست حتی در کودکستانها هم قفل است و قطعاً بوی خیانت میدهد. این است سرنوشت سیاه یک سیاستمدار مفلوک جوان آنلاین: جواد ظریف دیروز مقالهای در فارنافرز منتشر کرد و در آن با قبول اینکه امنیتیشدن ایران در چند دهه اخیر «محصول روایتسازی اسرائیل و امریکا» است، تلویحاً میپذیرد که برخی رفتارها و گفتارهای مقامات ایرانی و نظام ایران به بازتولید امنیتیسازی کمک کرده است! و یک نتیجه ضمنی هم گرفته است که معیشت و اینترنت و هرچه بر سرمان میآید از پیامدهای مستقیم یا غیرمستقیم همان روایتسازیهاست! این رویکردی است که روحانی، اصلاحطلبان تندرو، و روزنامههای کارگزاران، هممیهن، شرق و اعتماد سالهاست دنبال میکنند و حقیقتاً یک خیانت آشکار است. ظاهر این نوشتهها و حرفها آن است که «ما از یک حقیقت پرده برمیداریم و نمیتوانیم بدون ارزیابی رفتار و گفتار خودمان در گذشته، به حقیقت واکنشهای جهانی علیه ایران برسیم». اما آیا آن سخنان ایرانیها که به زعم ظریف، نسنجیده است، عامل دشمنی ایدئولوژیک، ذاتی و آخرالزمانی صهیونیستها و امریکا با ایران شده است؟! نوشته ظریف را حتی پمپئو یا هر امریکایی یا انگلیسی دیگر هم میتوانست بنویسد و از ایرانیان بخواهد در کنشهای خودشان تغییر بدهند تا در امان باشند!
ظریف در بخشی از مقاله، فهرستی از «اقدامات امنیتی» را به ایران منسوب میکند و در ظاهری وطنپرستانه و فروتنانه آن اقدامات را «واکنش ناچار» ایران به «تحریم و حمله امریکا» معرفی میکند، اما همزمان در لایه زیرین میپذیرد که این اقدامات «در سطح ادراک ذهنی» تهدید را کاهش نمیدهند. او مینویسد: «ایران ناچار شده است بهجای پیگیری برنامههای اولیة هدفمحور خود، با سیاستهایی سرسختانه واکنش نشان دهد. در پاسخ به فشار فزایندة ایالاتمتحده و اسرائیل، سطح غنیسازی اورانیوم خود را به ۶۰درصد افزایش و همکاری خود با آژانس بینالمللی انرژی اتمی را کاهش داد. پس از حملات مشترک و بدون دلیل ایالاتمتحده و اسرائیل، شهروندان عادی ایران بحث کردند که دکترین دفاعی ایران باید بهگونهای تغییر کند که شامل سلاحهای هستهای نیز بشود. فراخوانها برای بستن تنگة هرمز نیز شتاب گرفت. اگر چنین تجاوزهایی رخ نداده بود، ایران همکاری بیسابقة خود با آژانس بینالمللی انرژی اتمی را ذیل توافق هستهای ۲۰۱۵ ادامه میداد و بر همکاریهای منطقهای تمرکز میکرد؛ همکاریهایی که از سال ۱۹۸۵ از آنها حمایت کرده است».
ظریف، اما این واکنشهای دفاعی و امنیتی ایران را اقدامی بیفایده و به سود امریکا تعبیر میکند: «امنیتیسازی در قلمرو ادراکات ذهنی عمل میکند، نه در حوزة توانمندیهای مادی. در نتیجه، اقدامات دفاعی، اغلب ناخواسته به سود قدرتهای متخاصم تمام میشود، زیرا روایتهای آنها را تقویت میکند. این امر بهویژه در مورد گفتارهای تحریکآمیز صادق است؛ مانند اظهارات مضحک برخی سیاستمداران غیرمسئول ایرانی در دهة ۲۰۱۰ که مدعی بودند ایران چهار پایتخت عربی یعنی دمشق، بغداد، بیروت و صنعا را در کنترل دارد؛ اظهاراتی که نیروهای امنیتیساز از آنها برای توجیه فشار خود علیه ایران استفاده کردند».
اگر کسی با سبک تفکر ظریف و اصلاحطلبان آشنا باشد، میداند که آنان سالهاست مفروض سطحیشان این است که اگر حتی یک فرد غیرمسئول در ایران چیزی در یک گوشهای یا تریبونی بگوید، امریکا و اروپا همین را بهانه میکنند تا روایتی امنیتی از ایران بسازند. ولی ما باید با گفتوگو و مذاکره این ذهنیت را از امریکاییها بگیریم که میخواهیم کشوری امنیتی باشیم و نباید به سراغ تقویت زیرساختهای نظامی خود برویم، چون روایت امنیتیسازی را تقویت میکند!
از دو حالت خارج نیست. یا غربیها در شکل معمول، ایران را یک کشور امنیتی نمیدانند، اما با تریبون آن فرد غیرمسئول یکباره متوجه اشتباهشان شدهاند! یا به شکل پیشفرض و قبل از هر اظهارنظری ایران را یک کشور امنیتی و مضر به حال منافع منطقهای خودشان میدانند، اما دنبال تریبونهای خرد و کلان در ایران میگردند تا بهانه آن را جور و بعد ایران را تحریم یا به آن حمله کنند؟! پذیرش حالت اول بسیار احمقانه است و پذیرش حالت دوم، یعنی غربیها، در حقیقت ایران را کشوری مستقل که در دفاع از منافع ملی خود مانع منافع منطقهای آنان شده است، میدانند، اما هیچ راه مقابلهای ندارند و فقط وقتی یک فرد غیرمسئول اظهاراتی امنیتی دارد، غرب به خود حق میدهد و امکانش را مییابد که تحریم یا حمله کند! این حد فهم از سیاست در هیچ کودکستانی پذیرفته نیست، اما سالهاست اصلاحطلبان با آن نان میخورند و به نرخ روز هم میخورند.
ظریف که در این مقاله عجیب میخواهد گناه حملات صهیونیستها و امریکا را بر گردن روایتسازیهای داخلی بیندازد، در بخش دیگری مینویسد: «امنیتیسازی ایران یک ذهنیت محاصره ایجاد کرده است؛ ذهنیتی که اغلب به کنترلهای اجتماعی شدیدتر میانجامد. این کنترلها شامل محدودیتهای اینترنت و شبکههای اجتماعی، و تدابیر نظارتی با هدف شناسایی جاسوسان و خرابکاران است. چنین اقداماتی در پرداختن به سرچشمههای نارضایتی داخلی یعنی سختیهای اقتصادی، فرسایش سرمایة اجتماعی، و شکاف فزاینده میان دولت و جامعه ناکام هستند. اما این همان چیزی است که وقتی یک ذهنیت محاصره برای دههها بر کشوری تحمیل میشود، رخ میدهد».
فقط یک وطنفروش چنین مقدماتی را میبافد و از آن چنین نتایجی میتواند بگیرد. عبارت «ذهنیت محاصره» در مقاله ظریف به این معنا است که ایرانیها وقتی احساس میکنند تهدیدهای خارجی یا داخلی زیادی وجود دارد (که آن تهدیدها هم نتیجه روایت امنیتی یک عده افراد غیرمسئول در کشور است!)، حالتی از ترس، بدبینی و احساس تهدید دائمی پیدا میکنند که موجب میشود تصمیمگیرندگان یا مردم رفتارهای دفاعی و کنترلی از خود نشان دهند، حتی وقتی تهدید واقعی ممکن است کمتر از آن چیزی باشد که تصور میشود! سپس همین رفتارهای دفاعی موجب تحریم و حمله امریکا میشود! پس در کل هر خاکی که به سرمان میشود، خودمان میکنیم و باید جلوی دهنمان را بگیریم و بچههای خوبی باشیم تا این همه بدبختی به سراغ ما نیاید!
درواقع ظریف به سادگی نتیجه گرفته است که عدهای در ایران که اتفاقاً مسئولیتی هم ندارند، اظهاراتی امنیتی میکنند؛ امریکا و اروپا و اسرائیل (ناخواسته و بدون گناه) متوجه میشوند که ایران واقعاً کشوری «امنیتی» است؛ امریکا به همین دلیل ایران را زیر فشار تحریم میگذارد و به ایران حمله میکند؛ و نهایتاً ایران مجبور میشود اینترنت را ضعیف یا قطع کند، اقتصادش از هم میپاشد و مردم به این ترتیب ناراضی میشوند. پس نارضایتی مردم و معیشت آنان با چند دست فاصله ناشی از اظهارات برخی افراد غیرمسئول در برخی تریبونهاست! فلذا اگر میخواهیم امریکا با ما خوب تا کند باید چرخه راهبردهای خودمان را از درون تغییر دهیم و چاره دیگری نداریم که «تغییر» کنیم!
این وزیر خارجه همان رئیسجمهوری است که به تازگی در تحلیلی نتیجه گرفته اگر بخواهیم امریکا دوباره به ما حمله نکند، باید تغییر کنیم. چه تغییری؟! همانگونه شویم که امریکا نیازی به حمله به ما نداشته باشد. پس امریکا و اسرائیل تقصیری ندارند و این ما هستیم که تغییر نمیکنیم. گفتارهای تحریکآمیز برخی مقامات، سیاستهای دفاعی واکنشی مانند افزایش غنیسازی، و پیامدهای داخلی ناشی از ذهنیت محاصره، همگی در سطح ادراک، ناخواسته به تقویت روایتهای امنیتیساز کمک کردهاند.
ظریف- و روحانی- قبلاً درباره توسعه موشکی ما نیز همین روایت را داشتهاند که آن را نشانه امنیتیشدن کشور میدانستند. با آنکه ظریف در تناقض با آن، تمام توان نظامی ما را لقمه یک بمب امریکا هم فرض میکرد!
همین ظریف با چنین تفکری در فارنافرز با روحیهای که بسیار عجیب است و اگر ندانی نوشته از کیست گمان میکنی از «یک دشمن بالفطره مردم ایران» است، مینویسد «تهران باید درک کند که قدرتش میتواند دیگران را ناراحت کند و بنابراین این کشور باید از روایت ساختن یک ایران قوی که میتواند یکجانبه و تهدیدآمیز به نظر برسد به روایت ساختن یک منطقه قوی تغییر جهت دهد»! واقعاً منطقه قوی آقای ظریف؟! آیا واقعاً ظریف میخواهد با امارات و اردن و عربستان و باقی اعرابی که در اینجا همهچیز خود را در اختیار امریکا گذاشتهاند، منطقه قوی تشکیل دهد و بزدلانه میگوید باید دست از «ایران قوی» برداریم؟! آن هم یک هفته بعد از آنکه رهبری گفتند که باید قوی شویم و چارهای نداریم جز قویشدن.
این نوع نگاه به سیاست و امنیت، نگاه یک سیاستمدار پخته نیست. یا باید فرض کرد که نویسنده یک «چانسیگاردنر» است که اتفاقی وارد عالم سیاست شده و بهرهای از حداقلهای فهم سیاسی و امنیتی ندارد و ذهنی فرسوده و «در محاصره» دارد، یا اگر چنین فرض نکنیم، بوی خیانت استشمام میکنیم.
من بارها نوشتهام کسانی که فرزندانشان در خارجاند یا خودشان در خارج بزرگ شدهاند یا آن قدر پیر و محتاط شدهاند و مالاندوزی کردهاند که هر روایت انقلابی را خلاف عقل و هر روایت شدیداً محافظهکارانه را عین عقلانیت معرفی میکنند، بزرگترین خطر برای نظام و انقلاب هستند. نگاه کنید به جلسه رئیسجمهور با پیروپاتالهای احزاب وامانده سیاسی که چطور از او میخواهند هرطور شده با امریکا کنار بیاید و رئیسجمهور میگوید زیر بار این خفت نخواهد رفت زیرا غزه پیش روی چشم او است.
مقاله ظریف در یک مجله سیاسی خارجی درواقع دارد به سیاستمداران غربی آموزش میدهد که شما نیازی نیست چیزی را در ایران بر گردن بگیرید، همین روایت را دست بگیرید که «ایرانیها خودشان کشورشان را امنیتی کردند و چوبش را هم میخورند». این است سرنوشت سیاه یک سیاستمدار مفلوک.