تعداد آثار ایرانی با چنین سوژهای به سختی به عدد ۱۰ میرسد. از حاجی آقا آکتور سینما و ناصرالدینشاه آکتور سینما، شبح کژدم و دو فیلم با یک بلیت گرفته تا میکس و وقتی همه خوابیم، هر یک به نوعی به سینما پرداختهاند، اما بسیاری از این آثار به حواشی پشتصحنه پرداختهاند و خود سینما به عنوان موضوع اصلی در آنها محوریت نداشته است جوان آنلاین: همه سینماگران و عشاق سینما آرزو دارند روزی اثری در ستایش معشوق خود خلق کنند. برای برخی، این آرزو نه تنها یک هدف هنری، بلکه بزرگترین آرزوی زندگیشان است. اما سختترین کار در سالن سینما، به تصویر کشیدن خود سینما است.
تعداد آثار ایرانی با چنین سوژهای به سختی به عدد ۱۰ میرسد. از حاجی آقا آکتور سینما و ناصرالدینشاه آکتور سینما، شبح کژدم و دو فیلم با یک بلیت گرفته تا میکس و وقتی همه خوابیم، هر یک به نوعی به سینما پرداختهاند، اما بسیاری از این آثار به حواشی پشتصحنه پرداختهاند و خود سینما به عنوان موضوع اصلی در آنها محوریت نداشته است. در این میان، فیلم «سینما شهر قصه» با نگاهی عاشقانه به سینما، به شکل مستقیم این عشق جانسوز را روایت میکند و نشان میدهد که چه کارهایی از دست این عشق برمیآید.
ماجرای عشق یک آپاراتچی جوان
فیلم روایتگر زندگی جوانی است که آپاراتچی سینماست و تعطیلی سالنها پس از انقلاب موجب کسادی کسب و کار او شده است. در این میان، او دلباخته دختری مذهبی میشود که پدرش سینما را مصداق لهو و لعب میداند و حاضر نیست دخترش را به این قشر بدهد. این بستر داستانی ساده، زمینه را برای پرداختن به عشق به سینما و چالشهای آن فراهم میکند. فیلم با ظرافت از این رابطه شخصی برای نمایش تأثیر سینما بر زندگی روزمره و خاطرات جمعی استفاده میکند و این همان نقطه قوت «سینما شهر قصه» است.
یکی از ابزارهای اصلی فیلم برای نزدیکی شخصیتها به مخاطب، استفاده از نوستالژی و خاطرات اهالی سینماست. فیلم با بازسازی تصاویر گذشته و حضور شخصیتهای خاطرهانگیز، همذاتپنداری مخاطب را ایجاد میکند. تماشاگرانی که تجربه تماشای فیلمها و ویدئوهای آن دوران را داشتهاند، با شخصیتها همذاتپنداری میکنند و این خاطرات مشترک حس همدلی و سمپات بین مخاطب و شخصیتها ایجاد میکند.
پرداختن به خاطرات جمعی سینمادوستان
استفاده بیش از حد از نوستالژی به مانعی در مسیر شخصیتپردازی تبدیل میشود، زیرا نوستالژی به جای آنکه شخصیتها را به موجوداتی منحصربهفرد تبدیل کند، آنها را در چارچوب تیپهای کلی حفظ میکند و اجازه نمیدهد شخصیتها از تیپ فراتر بروند و به فردیت برسند. این مسئله، مهمترین ایراد «سینما شهر قصه» در شخصیتپردازی است. در یک سوم پایانی، فیلم گاهی آنقدر درگیر بازی با خاطرات و نوستالژی میشود که قصه اصلی خود را فراموش میکند.
با این حال کارگردان با مهارت، حرکت میان گذشته، حال و آینده را به خوبی به تصویر میکشد. او خط زمان را میشکند و با این تکنیک، هم از خاطرات سینمایی بهره میبرد و هم داستان خود را روایت میکند. به عبارت دیگر، قصه فیلم در بستر خاطرات جمعی ما روایت میشود، اما این روایت به گونهای است که مخاطب همچنان با داستان شخصیتها همراه میماند.
نمونهای از این تکنیک را میتوان در صحنهای دید که زن و شوهر جوان فیلم، پشت صحنه فیلم «کاغذ بیخط» حاضر میشوند و با ناصر تقوایی دیدار میکنند. مخاطب در ابتدا محو بازسازی صحنه مشهور «کاغذ بیخط» میشود، اما به محض شنیدن کلمه «کات» از زبان تقوایی، از خاطره بیرون میآید و دوباره سراغ قصه خود شخصیتها میرود. این مرز باریک میان غرق شدن در نوستالژی و روایت قصه در بستر خاطرات، یکی از مهمترین دستاوردهای فیلم است و اندازه نگهداشتن آن در پرده دوم، به حفظ انسجام فیلم کمک میکند. هر چند که در ادامه و در پرده سوم، این مرز باریک شکسته میشود.
بازی بازیگران کاملاً باورپذیر است. بابک کریمی، حامد کمیلی و آناهیتا درگاهی بازی یکدستی دارند و با تسلط کامل به نقشهای خود، توانستهاند شخصیتهایی ملموس خلق کنند. برخی از صحنههای کمدی فیلم که میتوانست در صورت بازی ضعیف، مصنوعی و تصنعی به نظر برسد، با حضور این بازیگران طبیعی و روان از آب درآمده و لذتبخش است. در کنار این بازیها، توجه فیلمساز به جزئیات و روابط میان شخصیتها با توجه به فرهنگ مردمان آن زمان باعث میشود که حتی تیپهای کلیشهای نیز حس و حال انسانی و واقعی خود را حفظ کنند.
پیوند میان عشق و سینما
همچنین فیلم با ظرافت روابط میان عشق شخصی و عشق به سینما را به هم پیوند میدهد. داستان عاشقانه آپاراتچی و دختر مذهبی، همزمان به نمایش شور و علاقه به سینما و نقش آن در زندگی روزمره میپردازد. ترکیب این دو محور نه تنها باعث پویایی روایت میشود، بلکه زمینهای برای پرداختن به اهمیت سینما به عنوان یک عنصر فرهنگی و اجتماعی فراهم میکند.
نکته جالب این است که عشق به سینما در فیلم به شکل ملموس و روزمره حضور دارد و نه صرفاً به عنوان یک ایده یا شعار. از طریق خاطرات، بازسازی صحنههای گذشته و نگاه دقیق به زندگی شخصیتها، فیلم نشان میدهد که سینما چطور میتواند به بخشی از هویت و خاطرهجمعی تبدیل شود.
در پایان، «سینما شهر قصه» روایتی عاشقانه از عشق به سینما و خاطرات جمعی ماست. فیلم با ترکیب نوستالژی و حال و بازیهای یکدست بازیگران، توانسته مرز نازک میان گذشته و حال، میان خاطره و قصه را به زیبایی حفظ کند.
اگرچه گاهی غرق شدن در یادآوری خاطرات به روایت آسیب میزند، اما کل تجربه فیلم یک ادای احترام صادقانه به سینماست؛ اثری که یادآور میشود سینما تنها سرگرمی نیست، بلکه عشق، خاطره و بخشی از هویت ماست. «سینما شهر قصه» نشان میدهد که روایت عشق به سینما، حتی وقتی دشوار و پرچالش است، میتواند زیبا، ملموس و حسبرانگیز باشد.