در جوامع امروز، خشم دیگر یک واکنش گذرا یا فردی نیست، بلکه به بخشی از زندگی اجتماعی ما تبدیل شده و شاهد بروز رفتارهای ناشی از خشم در خانه، محل کار و جامعه هستیم. این رفتارها، از اختلافات خانوادگی تا برخوردهای خیابانی و گاهی اعمال مجرمانه، دامنه گستردهای دارند و نشان میدهند که فقدان کنترل خشم میتواند پیامدهای جدی برای فرد و جامعه به همراه داشته باشد. بر اساس پژوهشها، بخش قابلتوجهی از مراجعان مراکز مشاوره با مشکل کنترل خشم روبهرو هستند، موضوعی که نشان میدهد مدیریت ناکافی هیجانات، از جمله خشم، یک بحران روانشناختی و اجتماعی است. خشونت معمولاً از ترکیبی از عوامل زیستی، روانی و اجتماعی ناشی میشود؛ فشارهای مزمن اقتصادی و اجتماعی، تجربه ناکامی، الگوهای یادگیری خشونت از محیط خانواده و جامعه و آسیبهای روانی گذشته، همه در افزایش گرایش به پرخاشگری نقش دارند.
خشم و خشونت اگر نادیده گرفته شوند، نه تنها سلامت روان فرد را تهدید میکنند، بلکه میتوانند به بروز رفتارهای جنایی و آسیب به دیگران منجر شوند. پژوهشها نشان دادهاند که آستانه تحمل افراد در شرایط استرسهای مزمن کاهش مییابد و توانایی کنترل هیجانات از دست میرود. این امر بهویژه در افرادی که تجربه آسیبهای روانی داشتهاند یا در کودکی با خشونت مواجه بودهاند، بیشتر مشاهده میشود.
راهکار مقابله با خشم و پرخاشگری، پیش از هر چیز نیازمند آگاهی و سواد عاطفی است. شناخت و درک هیجانات خود و دیگران، بیان مناسب احساسات، تمرین مهارتهای مدیریت هیجانات و یافتن راهحلهای غیرخشونتآمیز، میتواند به کاهش واکنشهای پرخاشگرانه کمک کند. تمرینهای سادهای مانند ذهنآگاهی، تمرین تنفس، توجه به سبک زندگی سالم و ایجاد عزت نفس واقعگرایانه، نقش مهمی در این مسیر دارند.
بهطور خلاصه، کنترل خشم نه یک انتخاب شخصی، بلکه ضرورتی اجتماعی است. هرچه افراد و جامعه توانمندتر در مدیریت هیجانات خود باشند، بستر برای کاهش خشونت و پیشگیری از آسیبهای اجتماعی فراهم میشود. افزایش سواد عاطفی، توجه به فشارهای روانی و اجتماعی و تقویت مهارتهای مقابلهای، ابزارهایی هستند که به ما قدرت میدهند در برابر خشونت تسلط پیدا کنیم و زندگی سالمتر و ایمنتری داشته باشیم.