جوان آنلاین: «پایداری» در ادبیات رسمی و مردمی ایران غالباً با «ایستادگی» یکی گرفته میشود؛ ایستادن در برابر دشمن، در برابر فشار خارجی، در برابر هجمههای فرهنگی یا تحریمهای اقتصادی. این نگاه، اگرچه ضروری است و بخش مهمی از هویت ملی ما را تشکیل میدهد، اما تمام حقیقت پایداری نیست. پایداری اصیل، چیزی فراتر از ماندن در وضعیت دفاعی یا حفظ مرزهای موجود است. پایداری حقیقی یعنی ایمان به فردا، یعنی باور به اینکه ارزشها و آرمانهای یک ملت، نه در نتیجه صرف مقاومت در برابر حذف، بلکه در استمرار حرکت و معنابخشی به آینده زنده میمانند.
در جهان پراضطراب امروز برخی معتقدند تعریف «دشمن» از نظامی به معرفتی تغییر کرده است. جنگ اصلی دیگر تنها میان قدرتهای مادی نیست، بلکه میان «معنا» و «پوچی» است. جامعهای خواهد توانست در این نبرد پیروز شود که توان حفظ باورهای بنیادین خود را در دل توفان روزمرگی حفظ کند. پایداری در این سطح، پاسداری از این ایمان در قلب تلاطم است؛ مقاومتی که جهتدار است و رو به یک افق مشخص دارد.
ریشههای الهیاتی پایداری
منشأ عمیقترین لایههای پایداری در فرهنگ ایرانی، ریشههای توحیدی آن است. در ادبیات دینی ما، پایداری یا استقامت، تنها فضیلت جنگجویان و قهرمانان عرصه نبرد نیست، بلکه صفت بنیادین مؤمنان است: «إن الذینَ قالوا رَبنَا اللهُ ثُم اسْتَقامُوا» (فصلت/۳۰). این استقامت، نه صرفاً در میدان رزم، بلکه در میدان پیچیده زندگی معنا مییابد. کسی که در برابر وسوسه ناامیدی مقاومت میکند، در برابر فشار تسلیم شدن در برابر سختیها میایستد یا در برابر هوای نفس و بیمسئولیتی موضع میگیرد، او نیز مجاهد است. پایداری در این نگاه، یک کنش فعال مبتنی بر ایمان است. ایمان به فردا یعنی یقین به وعده الهی مبنی بر اینکه جهان بیهدف و عبث رها نشده است. در نگاه توحیدی، تاریخ تنها میدان تصادفهای بیحساب نیست، سنت الهی بر جهان جاری است و پایداری مؤمن، همان همسویی با این سنت الهی در حرکت رو به کمال است. از همین رو است که پایداری، ترجمان عملی توحید است: ایستادن، نه از سر لجبازی یا غرور، بلکه از سر اعتماد به حقیقت غایی هستی.
پایداری فرهنگی در برابر فرسایش ارزشها
در دنیای معاصر که «جنگ نرم» بیش از هر زمان دیگری بر ذهنها و قلبها اثر گذاشته است، تهاجم اصلی، تهاجم معنایی است. در این میدان نبرد، اسلحهها واژهاند، رسانهها توپخانه و سنگرها قلبها و حافظه جمعی مردم هستند. پایداری فرهنگی یعنی پاسداشت نظام معنایی جامعه در برابر تحریف تدریجی ارزشها. در مقابل سیل مصرفگرایی که انسان را به شیء تبدیل میکند، در مقابل انزوای فردگرایانه و در برابر بدبینی سیستمی که مردم را به تماشاگران منفعل بدل میسازد، باید «فرهنگ امید» را بازتولید کرد؛ فرهنگی که ایمان را نه فقط در مناسک و اعیاد، بلکه در رفتار روزمره، در اخلاق کسب و کار و در تعاملات اجتماعی جاری سازد. پایداری در این سطح یعنی اینکه:
- خانواده بتواند در میان تلاطم رسانهای و اقتصادی، مأمن محبت و اخلاق بماند.
- معلم بتواند در محیطی که ارزش دانش خدشهدار شده است، همچنان با عشق شاگرد تربیت کند.
- هنرمند بتواند در میان بازارگرمیهای بیروح و سطحی، همچنان حقیقت و زیبایی را فریاد زند.
اینها اعمال پایداری هستند که زیربنای هر مقاومت سیاسی و اقتصادی را فراهم میآورند.
نسبت پایداری و توسعه
یکی از دغدغههای همیشگی در مباحث توسعه، این است که آیا مفهوم پایداری به معنای توقف در گذشته و عقبماندگی است یا شرطی لازم برای حرکت رو به جلو؟ در حقیقت، پایداری حقیقی نه ایستادن است و نه عقبنشینی، بلکه حفظ ثبات جهت در مسیر توسعه است. جامعهای پایدار است که با هر بحران سیاسی، اقتصادی یا اجتماعی، مسیر اصلی خود را گم نکند و از آرمانهای الهی و ملی خود منحرف نشود. اگر ایمان به عدالت، صداقت، کرامت انسانی و خدمت به مردم، زیربنای هر طرح اقتصادی، عمرانی یا فرهنگی قرار گیرد، توسعه ماندگار خواهد بود، اما اگر این ایمان ریشهای فراموش شود، حتی رونقهای موقتی که بر پایههای سست بنا شدهاند، در اولین تلاطم فرو خواهند پاشید. پایداری یعنی پیوند ناگسستنی توسعه با معنا و ارزش. توسعه بدون معنا، همان پوچی مدرن است که انسانها را در اوج ثروت، تنها میگذارد.
«زنان» پنهانترین پاداش پایداری
در هر دوره از تاریخ این سرزمین، زنان ایرانی حامل خاموش معنا و پایداری بودهاند. آنان اغلب پیش از آنکه پایداری را به عنوان یک شعار سیاسی بشنوند، آن را در دل زندگی خویش زیستهاند: در بیمارستانها در قامت پرستار، در خانهها در مقام حفظ کانون گرم خانواده، در مدارس به عنوان مروجان علم و در مزرعهها در کنار مردان خود. زن ایرانی امروز نیز در خط مقدم پایداری فرهنگی است، نه با فریادهای آشکار، بلکه با استمرار عشق، صبر و تعهد در دل تلاطم جامعه. در جهانی که پیوندها سست شده، حفظ این پیوندهای بنیادین، خود نوعی ایستادگی است، به همین دلیل بازشناسی و ارج نهادن به نقش زنان در گفتمان پایداری ضروری است. پایداری زمانی کامل و جامع میشود که عاطفه و عقل، ایمان و عمل، در کنار هم قرار گیرند. زن ایرانی با حفظ عاطفه در دل مسئولیتهای سنگین امروز، همان تجلی عملی ایمان به فرداست؛ ایمانی که میداند رنج امروز، بنای فردای بهتر را پیریزی میکند.
پایداری نخبگان در عصر فرسودگی اجتماعی
یکی از مهمترین و پنهانترین چالشهای امروز، فرسودگی نخبگان فکری، علمی، فرهنگی و هنری است. بسیاری از معلمان، هنرمندان، پژوهشگران و اندیشمندان احساس میکنند دیگر سخنشان تأثیری ندارد یا تلاشهایشان زیر انبوه مشکلات روزمره گم شده است. این فرسودگی نخبگان، خطرناکتر از هر بحران اقتصادی است، زیرا سرمایه معنوی و فکری جامعه را تحلیل میبرد. پایداری نخبگان یعنی باور به اینکه حتی اگر پاسخ فوری نگیرند، تأثیر کلام و عملشان در لایههای پنهان فرهنگ و نسلهای آینده باقی میماند. هر کلمه درست، هر تلاش صادقانه برای تعلیم و تربیت، هر بیان هنری متعهدانه، جزئی از رشته مداوم ایمان و معناست که جامعه را به هم پیوند میدهد.
مولوی میگوید: «تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید/ تو یکی نهای، هزاری، تو چراغ خود برافروز.» این بیت، منشور پایداری نخبگان است. وظیفه ما این است که به جای مطالبه تأثیر فوری، بر استمرار «چراغ برافروختن» تأکید کنیم.
پایداری مردمی و ایمان اجتماعی
پایداری مردمی نه در شعار که در رفتارهای کوچک روزمره زنده است: در امانتداری در معاملات، در رعایت نوبت در صفها، در یاری به همسایه نیازمند، در صداقت کسبه و در حفظ حرمتها. جامعهای که در سطوح خرد هنوز دوستی و اعتماد را پاس میدارد، در برابر فشارهای بزرگتر نیز پایداری میکند، زیرا زیرساختهای عاطفی و اخلاقی آن پابرجاست. این ایمان اجتماعی، همان سرمایه پنهان کشور است که هیچ تحریمی نمیتواند آن را نابود کند. هر بار که زنی در صف داروخانه با وجود همه فشارها لبخندی میزند یا مردی در شالیزار، با وجود دردهای جسمانی، باز بیل میزند و چیزی در زمین میکارد، پایداری معنا مییابد. ایمان به فردا یعنی همان لحظههای سادهای که مردم از دل رنج، کار را ادامه میدهند، چون باور دارند این ادامه دادن، خود نوعی عبادت و سازندگی است.
پایداری در برابر پوچی مدرن
جهان امروز، انسان را به مصرفگرایی افراطی و تکرار بیمعنای فعالیتها سرگرم کرده است. بسیاری از جوانان از خود میپرسند: «معنای ادامه این زندگی چیست؟» پاسخ پایداری این است: ادامه خود معناست. همان لحظهای که انسان از نومیدی دست میشوید و تصمیم میگیرد کار خود را به بهترین نحو انجام دهد، جهان معنا دوباره آغاز میشود. از این منظر، پایداری یک عمل ایمانی است، حتی اگر نتیجهاش در کوتاهمدت دیده نشود. هر عمل نیک، هر امید تازهای که به دل کسی راه یابد، هر دعایی که خالصانه خوانده شود، بخشی از اقتصاد معنویت است که دیر یا زود، در سطح فردی یا جمعی، ثمر خود را نشان خواهد داد. پایداری یعنی باور به سود مرکب اعمال نیک.
«ایران» روایت زنده پایداری
اگر از بیرون به تاریخ ایران نگاه کنیم، سلسلهای از شکستها، اشغالها و ویرانیها را خواهیم دید، اما از درون، رشتهای از برخاستنها، بازسازیها و شکلگیری مجدد فرهنگ مشهود است. از ویرانیهای مغول تا بازسازی عظمت صفوی، از استبداد تا انقلاب، از جنگ تا سازندگی. این ملت بارها در آستانه سقوط بوده و باز برخاسته است. رمز ماندگاری ایران در ایمان عمیق به فردا و باور به «تدبیر الهی» بوده است. پایداری ایرانی در نسبت میان عرفان و عمل شکل گرفته است: عرفان به عنوان ایمان قلبی به معنا و جوهره هستی و عمل به عنوان ترجمه اجتماعی آن در زندگی روزمره. همین ترکیب است که ملت را زنده نگه داشته است؛ ترکیب نیایش و کار، دعا و تدبیر، توکل و تلاش.
جمعبندی: نجاتبخش ایمان به فردا
پایداری نه شعار است و نه صرفاً یک استراتژی سیاسی، حالتی است روحی که جامعه را از آستانه ناامیدی واپس میکشد. پایداری یعنی هر صبح دوباره برخاستن، حتی با دلی خسته، چون باور داری که «طلوع، وعده خداست» و هیچ شبی ابدی نیست. آینده از آن ملتهایی است که هنوز ایمان به فردا دارند؛ ایمانی که نه از دادههای بیرونی، بلکه از منابع درونی جوشیده است و ایران، مادامی که دلهایش دعا میخوانند و دستانش برای سازندگی کار میکنند، هرگز از حرکت رو به جلو بازنخواهد ایستاد. پایداری واقعی، تضمینکننده همین حرکت است.