نوجوانهای زیادی در دوره دفاع مقدس لایق نام قهرمانی بودند و هرکدام تا جایی که میشد قدمی در راه زیباتر و ایمنتر شدن جهان برداشتند. مردم آنها را بهخوبی میشناسند و آن طور که سزاوارش هستند میستایند جوان آنلاین: وقتی شعلههای آتش را دید و صدای فریاد کمک را شنید، بیاختیار سمت آتش دوید. دل را به دریای سرخ آتش زد و جان زنها را نجات داد ولی جسمش به قدرت قلب بزرگش نبود و پس از تحمل چند روز سوختگی شدید، از این دنیا پر کشید. بعد از آن اسم علی لندی سر زبانها افتاد. پسری اهل ایذه که جان دیگری را به جان خود ارجح دانست. حسین فهمیده خیلی پیشتر از علی وقتی همه جا رنگوبوی خشونت و جنگ داشت، دلش را پیش رزمندهها جا گذاشت و جسمش را به زیر تانکی کشاند تا با تکهتکهشدن تنش قدمی برای جلوگیری از تکهتکهشدن خاک وطن بردارد. یا معلم گیلانی که در آتش تاخت و جان دانشآموزانش را با مهری پدرانه نجات داد و خودش پس از تحمل رنج بسیار، از این جهان رفت.
نوجوانهای زیادی در دوره دفاع مقدس لایق نام قهرمانی بودند و هرکدام تا جایی که میشد قدمی در راه زیباتر و ایمنتر شدن جهان برداشتند. مردم آنها را بهخوبی میشناسند و آن طور که سزاوارش هستند میستایند. هرقدر ما مردم قهرمان زیاد داریم همانقدر هم ملت شریف و قدرشناسی داریم که قدر این ایثار و ازخودگذشتگیها را میدانند. سالنامه ملی گواه این ادعاست. روزهای زیادی به نام قهرمانهای مختلف نام نهاده شده تا به طور خاص از آنها تجلیل شود. آنهایی که هرکدام به نوبه خودشان گوشهای از کار را گرفتند و گرهی باز کردند. یکی مثل بوعلی سینا که کار بزرگش تاریخ انقضا ندارد و هنوز هم قهرمان ملی است. مثل ستارخان و باقرخان که بر دشمن تاختند و هنوز اسمشان زیبنده کتابهای تاریخ است. جنگ هشتساله که تمام شد، نوبت قهرمانی عدهای بود که وطن را آباد و ویرانهها را به منشأ نور تبدیل کنند. طول کشید تا سر پا شویم و ایرانمان همان ایران مقتدر شود. از همان روز ما عادت نداشتیم به احدی باج دهیم. ملتی نبودیم که زیر بار زور برویم و کسی برایمان تصمیم بگیرد و خاک ما را جزء دارایی خودش بپندارد. وقتی یک گوشه از این وطن دچار آسیب میشود همه آستین بالا میزنند، دلها یکی میشود و همه ایران میشود همان خاک وحشتزده. فرقی هم ندارد جنگ باشد یا زلزله. سیل باشد یا کرونا. تاریخ پر از قهرمانهای فداکاری است که در سختترین و تاریکترین روزهای این سرزمین دست از جان شستند و از خاک و مردم و سلامتی آنها دفاع کردند. گاهی برای خاک جان دادند، گاهی برای جانندادن انسانها. مثل مدافعان سلامت که به دل ویروس زدند و هرکاری میتوانستند برای سلامتی و آرامش مردم کردند. مثل پزشکان بدون مرز، آنهایی که روستا به روستا میروند و بیماران را کاملاً جهادی مداوا میکنند. یکی چشم عمل میکند، آن یکی زنان باردار را ویزیت میکند و دیگری...
وقتی انتخاب میکنی که آتشنشان باشی، یعنی یک قهرمانی. میدانی اول و آخر با آتش سروکار داری و معلوم نیست چه تقدیری در انتظارت است. وقتی پا در دانشگاه نظامی میگذاری، همان روز اول به آخر کار فکر میکنی. به تهته ماجرا که شاید شهادت باشد. سالهاست بچههای نظامی مقتدرانه در تلاش برای حفظ صلابت ایران هستند و کسی نامشان را نمیداند. جنگ ۱۲روزه آنها را از خاکستر عشق بیرون کشاند و آتش مهربانی و ایثارشان را هویدا کرد. مردم دانستند شبها که آرام میخوابند چند انسان جانشان در کف دستشان است. چند نفر با لباس رزم بیدارند و مثل یک عقاب در انتظار شکار هر مهاجمی هستند. مردم دانستند سربازهای مرزبانی که هرازگاهی خبر شهادتشان را میشنوند، چه کارستانی برای وطن میکنند. معلوم نبود اگر جان باارزش و فداکاریشان نبود، چند مهاجم به خاک وطن تعرض میکرد.
قهرمان یعنی عشق، یعنی تعهد، یعنی ایمان به خدا. همیشه هم نباید از جانت بگذری. همین که قدمی برداری میشوی قهرمان. میتوانی زنده باشی و کارهای بزرگی کنی. میتوانی زنده باشی و یک وسیله اختراع کنی که جان بشر را نجات میدهد. میتوانی زنده باشی و با درسخواندن قهرمان شوی. با ورزش یا هر کاری که ته تهش برسد به اهتزاز پرچم سهرنگمان. فرقی ندارد قهرمان نظامی باشی علمی یا ورزشی. مهم این است که همیشه در میدان باشی. روحیه عدالتجو داشته باشی و یک اراده راسخ. میتوانی دانشمند هستهای باشی و با خودکفا کردن صنعت، قهرمان شوی. میتوانی شهید طهرانی مقدم باشی و برای خودکفایی نظامی قدمهای بزرگ برداری. میتوانی یک پزشک با هر تخصصی باشی که پس از سالها درسخواندن به مردمش خدمت میکند و ما را از وابستگی به غرب مصون میدارد. وقتی قهرمانی که میتوانی بروی، همه شرایط برای رفتنت مهیاست ولی تو میمانی. پای مردمت، پای خوب و بد و کموکاست کشورت. میمانی که بسازی. وقتی قهرمانی که خودخواه نباشی و خوشی مردم خوشی تو و اندوه و دردشان اندوه تو باشد. آن وقت است که فرقی نمیکند کجا و در چه مقامی هستی. شاید رئیسجمهور باشی و آخرش در مأموریت شهید شوی. شاید سپهسالار باشی و کیلومترها دور از وطن برای وطن بجنگی. وقتی ترورت کردند آنوقت بشوی سردار دلها و برایت طومار من قاسم سلیمانی هستم راه بیندازند. میتوانی شهید مدافع حرم باشی و دور از وطن برای آنچه حق میدانی جان بدهی. میتوانی سرباز گمنام باشی و هرچقدر هم تلاش و زحمتت شایسته و مهم باشد ولی تو غریبانه میان ما زندگی کنی و از هویت واقعیات بیخبر باشیم.
میتوانی امدادگر داوطلب باشی و با همان روحیه قهرمانی برای جان انسانها در دل خطر بروی. میدانی مسیرت خطرناک است. سقوط، آتش، سیل، بهمن و... در کمین است ولی باز خودت را فدای جانی دیگر میکنی. میتوانی معلم باشی و بچههای قهرمان تربیت کنی. میتوانی در کلاس برای بچههای نسل آلفا که قهرمانهای کارتونی دارند و در دنیای مجازی دنبال قهرمان میگردند، قصههای نابی از ایثار بگویی. میتوانی یکیک آنها را قهرمان بار بیاوری. یادشان بدهی فقط متعلق به خودشان نباشند و جز آرامش و آسایش خود ملاکهای مهم دیگری هم هست. میتوانی بچهها را با قهرمانهای ملی و دینی آشنا کنی. برایشان قصه بگویی، فیلم بسازی و کتاب بنویسی. هر کاری که این روحیه فداکارانه از نسلی به نسل دیگر منتقل شود.
در تاریخ ۳۰ آبان ۱۳۹۶، سرلشکر شهید حاج قاسم سلیمانی، فرمانده وقت نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پایان سیطره داعش بر سرزمینهای اسلامی را به مقام معظم رهبری و فرمانده کل قوا اعلام کرد و این روز انگیزهای برای ثبت و ماندگاری روز قهرمان ملی شد.
آری، فردا ۳۰ آبان روز قهرمان ملی است، البته نه فقط یک روز در تقویم، بلکه روزی برای بازخوانی نام دیگر ایران که همان «قهرمان» است. قهرمانان واقعی را از مجازی و دروغین بشناسیم و آنان را به فرزندانمان معرفی کنیم تا معنا و مفهوم قهرمان راستین را در ایران خودمان جستوجو کنند و نه در فیلمها، شبکههای مجازی، ساختهها و پرداختههای آن سوی مرزها.