خیلی حس خاص و متفاوتی دارد. من به یاد ندارم در طول زندگیام چنین حسی را تجربه کرده باشم. یک شیرینی خیلی خاص و غیر قابل وصفی دارد. با اینکه دو ماه میگذرد از زمانی که مطلع شدیم حضرت آقا به کتاب تقریظ زدهاند، اما من هر بار که به این قضیه فکر میکنم شیرینیاش برایم مثل روز اول است جوان آنلاین: «.. جلسه اول یا دوم مصاحبه با مادر شهید بود که ایشان به من فرمودند: «امروز از تقریظ مقام معظم رهبری بر یکی از کتابهای شهدا رونمایی شد. ممکن است حضرت آقا کتابی را که شما مینویسید ببینند و تقریظ بزنند؟» در پاسخ قول دادم کتابی بنویسم که مورد تحسین حضرت آقا قرار گیرد. در این چهار سالی که از چاپ کتاب میگذشت واقعاً دعا میکردم نزد مادر شهید بدقول نشوم و خدا را شکر شرمنده ایشان نشدم...» اینها تنها بخشی از صحبتهای زهرا حسینی مهرآبادی، نویسنده کتاب «تب ناتمام» است. کتابی که حضرت آقا در آبان ۱۴۰۴ و همزمان با ایام شهادت حضرت زهرا (س) و هفته کتاب، تقریظی بر این اثر نگاشتند. روایت زهرا حسینی مهرآبادی از چند و، چون نگارش این کتاب خواندنی است.
پیش از کتاب «تب ناتمام» چه آثار دیگری از شما به چاپ رسیده است؟
من در سال ۱۳۹۶ کتاب «نیمه پنهان ماه» شهید داودآبادی را به نگارش درآوردم که از سوی انتشارات روایت فتح به چاپ رسید. این کتاب زندگی شهید حسینعلی داودآبادی را از زبان همسر ایشان روایت میکند. در سال ۱۳۹۷ نیز کتاب «شانزده سال بعد» را قلم زدم که از سوی انتشارات حماسه یاران به چاپ رسید. این کتاب زندگی شهید محمدرضا شفیعی را روایت میکند؛ شهیدی که پیکرش پس از ۱۶ سال، سالم از زیر خاک بیرون آمد و خودش به عینه یک معجزه بود.
چطور شد به فکر نگارش کتابی درباره شهید حسین دخانچی افتادید؟
سال ۷۹ بود که به طور اتفاقی شهید دخانچی را که آن موقع در زمره جانبازان قطع نخاع از گردن بود، در یک برنامه تلویزیونی دیدم. در اولین مواجهه، سؤالات متعددی پیرامون شرایط زندگی ایشان، مشکلات و محدودیتهایی که با آن مواجه بودند و مراقبتهایی که نیاز داشتند برایم مطرح شد. در این میان، چیزی که بیش از همه ذهنم را درگیر کرد، آرامشی بود که در چهره ایشان میدیدم. آرامششان تصنعی نبود. اینطور نبود که لبخند روی لبشان به ملاحظه دوربین باشد. آرامششان از عمق وجود برمیآمد. اینکه انسانی با آن شرایط، تا این حد آرام باشد و با وجود تمام سختیها لبخند بزند به قدری برایم تعجبآور بود که تا مدتها اسم و چهره ایشان در ذهنم باقی ماند.
اسفند ۱۳۸۰، وقتی خبر شهادت ایشان را شنیدم، خیلی منتظر بودم تا نویسندهای زندگیشان را که مطمئن بودم بسیار متفاوت و جذاب است به تصویر بکشد. آن زمان کتابهایی که زندگی شهدا را از زبان مادران و همسرانشان روایت میکردند، مکرر به چاپ میرسیدند و من چشمانتظار نگارش کتابی از این زاویه بودم، اما هیچگاه این اتفاق نیفتاد.
از سال ۹۴ که وارد حوزه نگارش شدم، تصمیم گرفتم سراغ این شهید بروم. سال ۹۷ بالاخره تصمیم خود را عملی کردم و با همسر شهید ارتباط گرفتم. ایشان با بزرگواری تمام، مرا به سمت مادر شهید سوق داد و فرمود: «اگر من چهار سال از آقای دخانچی پرستاری کردهام، مادرشان ۱۳ سال این بار را به دوش کشیدهاند، اولویتی هم اگر باشد، با ایشان است.» این مسئله موجب اتفاق مبارکی شد. چون بیان روایت از زبان مادر، موجب میشد زوایای بیشتری از زندگی شهید، از کودکی تا مجروحیت و شهادت بیان و چهره کاملتری از ایشان به خواننده ارائه شود.
سبک نگارش و سیر محتوایی کتاب تب ناتمام به چه ترتیبی است و در چند فصل روایت شده است؟
کتاب در ۲۷ فصل تدوین شده که هر فصل به یکی از مراحل زندگی خانم منزوی و خانوادهشان میپردازد. در این فصول به ازدواج خانم منزوی، تولد فرزندانشان، دوران کودکی فرزندان، ایام انقلاب و ایام جنگ پرداخته و در نهایت به جانبازی و شهادت حسین ختم میشود.
آیا در این کتاب توانستید به نقش زنان در دفاع مقدس و پس از آن بپردازید؟
من معتقدم زنان نقش مهمی در دوران دفاع مقدس داشتند. در واقع نیمی از جنگ ما در جبههها و از سوی رزمندگان رقم خورد و نیم دیگر در شهرها و به دست مادران و همسرانشان. مادران و همسران شهدا و جانبازان، بهواقع قهرمانان گمنام و خاموش جنگ محسوب میشوند. افرادی که در کنار تقدیم عزیزان خود، بار سنگین زندگی بدون آنان، تحمل رنج فراق و در مورد جانبازان عزیزمان، پرستاری از مجروحان را به دوش کشیدند. آنها در خط مقدم این نبرد روحی و روانی قرار داشتند و بیش از دیگران با زخمهای روحی و روانی جنگ دست و پنجه نرم کردند. قهرمانان خاموشی که نباید راحت از کنارشان گذشت. هدف از نگارش این کتاب، پرداختن به یکی از قهرمانان بیهیاهوی جنگ بود که امیدوارم در این زمینه موفق بوده باشم.
به نظر خودتان توانستید نقش یک مادر و اسوه صبر را در این کتاب به نگارش درآورید؟
خانم منزوی در این کتاب تجسم یک تابآوری خاموش هستند. مادری که در سکوت، با عمیقترین دردها و زخمهای فرزندش کنار میآید. درون این مادر، یک جنگ دائمی بین عشق مادرانه و تسلیم در برابر اراده الهی است و این مادر در این جنگ دائمی، هرگز شکست نمیخورد.
زندگی این مادر سرشار از لحظات تلخ و شیرین است؛ از شیرینی لبخند فرزندانشان تا تلخی از دست دادن عزیزانشان، اما چیزی که ایشان در تمام این مسیر از خود به جا گذاشتهاند، عشق و ایثاری بیپایان است. ایشان در این کتاب نماد استقامت، ایثار و صبر در مقابل مشکلات هستند. مادری که ۱۷ سال صبورانه و سرشار از عشق و عاطفه، فرزند جانباز قطع نخاع گردن خود را پرستاری کردند و دم برنیاوردند.
به نظر خودتان به عنوان نویسنده این اثر، کدام بخش از زندگی شهید جذاب، خواندنی و اثرگذار است؟
قسمتی که یک دختر ۲۱ ساله، داوطلب ازدواج با یک جانباز قطع نخاع از گردن میشود. این ازدواج یک تصمیم عاشقانه صرف نیست؛ پذیرش نقش پرستاری، مراقبت و همراهی در تمام جنبههای زندگی است، بنابراین یک تصمیم فوقالعاده پیچیده، شجاعانه و برگرفته از یک عشق ناب است. خاص و متفاوت بودن این عشق و ازدواج، سبب جذاب شدن این بخش از کتاب شده است.
علاوه بر ثبت و ضبط خاطرات راویان، برای نگارش کتاب از منابع خاصی هم استفاده کردید؟
کتاب بر اساس ۸۰ ساعت مصاحبهای که از مادر شهید گرفته شد و دو جلسه مصاحبه با آقای علی دخانچی برادر شهید و سه جلسه مصاحبه با همسر شهید تدوین شده و از منبع دیگری استفاده نشده است.
چرا نام تب ناتمام را برای این کتاب انتخاب کردید؟
تب و لرز، یکی از عوارض قطع شدن نخاع از گردن است که شهید دخانچی خیلی با آن درگیر بود. به دلیل تبهایی که در ۱۷ سال جانبازی ایشان ادامه پیدا کرد و تمامی نداشت، اسم «تب ناتمام» برای کتاب انتخاب شد.
آیا به هدف خود در نگارش کتاب دست پیدا کردید؟
با وجود گذشت بیش از چهار دهه از پایان جنگ تحمیلی، کمتر اثری را میتوان یافت که گویای تمام زوایای زندگی جانبازان قطع نخاع از گردن باشد. یکی از اهداف من از نگارش این کتاب، پرداختن به شرح زندگی و مشکلات جانبازان قطع نخاع گردنی و خانوادههایشان بود که الحمدلله به آن رسیدم. هدف دیگر بنده، پرداختن به یکی از قهرمانان خاموش جنگ بود؛ مادری که قهرمانیاش نه در میدان نبرد، که در فرسوده شدن تدریجی پای تخت فرزندش در شببیداریها و در تحمل تبهای گاه و بیگاه فرزندش نمود پیدا میکند که فکر میکنم به این هدف نیز دست یافتهام.
چه پیامی را میخواستید به مخاطبتان منتقل کنید؟
مهمترین پیام این کتاب این است که چگونه میتوان از سختترین اتفاق ممکن، یک پلکان برای عروج ساخت و سختترین سختها را هم زیبا دید. ما در این کتاب شاهد یک خانواده بینظیر هستیم؛ خانوادهای که در مواجهه با یک ابتلای سخت (قطع نخاع شدن فرزندشان)، نه تنها سرخورده نمیشوند و به انتهای خط نمیرسند، که از ورای همین اتفاق لحظه به لحظه رشد میکنند و به خودسازی میرسند. این کتاب، کتابی است که جانباز قطع نخاع از گردنش پرروحیهترین انسانی است که شما در همه عمرتان دیدهاید. کتابی است که اتاق ۹ متری جانباز قطع نخاعش لحظهای از شوخی و خنده خالی نمیشود. کتابی است که جانباز قطع نخاعش هر روز دهها ملاقاتکننده دارد که برای گرفتن روحیه نزدش میآیند. کتابی است که جانباز روی تختش، لحظه به لحظه اوج پیدا میکند. روایت مادری است که جوان روی تختش همه صفای زندگیاش است. روایت مادری است که تمام لذت زندگیاش پرستاری از جوان روی تختش است. روایت مادری است که حاضر نیست جوان قطع نخاعش را با هیچ چیز در دنیا عوض کند.
این کتاب داستانی بینظیر از صبر، شکر و رضا را روایت میکند. داستان خانوادهای که انسان از صمیمیت و همدلیشان و از صبر و تسلیم باورنکردنیشان در بهت و حیرت فرو میرود.
به نظر شما نویسندگی در حوزه شهدا کار دشواری است؟ چرا؟
بدون شک نویسندگی در حوزه شهدا از سختترین و در عین حال ارزشمندترین قلمروهای نویسندگی است. این سختی نه از باب کمبود موضوع که از ژرفای مسئولیتی است که بر دوش نویسنده قرار میگیرد. نویسنده زندگی شهدا، نویسنده یک داستان تخیلی نیست، امین یک حقیقت مقدس است. این امانتداری بار سنگینی است که اجازه خطا و سادهانگاری را به او نمیدهد. این حوزه به شدت در معرض کلیشه نیز قرار دارد. نویسنده باید بتواند آنقدر هنرمندانه وقایع را روایت کند که از پوسته شعارزدگی خارج شود و به قلب مخاطب بنشیند. در این حوزه، از یکسو باید به واقعیت پایبند بود و از سوی دیگر اثری جذاب و تأثیرگذار خلق کرد. چگونگی برقراری این تعادل، بسیار دشوار است. اینکه بدون تحریف حقیقت، از عناصر داستانی استفاده شود تا اثر برای نسل جوان هم جذاب باشد، یک معماری ظریف و دقیق را میطلبد ولی در نهایت، نویسندگی در این حوزه یک موهبت و افتخار است. این کار بیش از آنکه یک شغل باشد، یک عهد و خدمت است. قلم در این مسیر دیگر فقط یک قلم نیست، یک امانت است.
اگر بخواهید یکی از بارزترین خصوصیات و شاخصه اخلاقی شهید را برای ما روایت کنید، به کدامیک از آن ویژگیها اشاره میکنید؟
مهمترین ویژگی شهید دخانچی، صبرشان بر سختیها و مشکلات ناشی از مجروحیت و رضایت قلبیشان به تقدیری که برایشان رقم خورده بود، به حدی که حاضر نبودند دیگران برای شفایشان دعا کنند و میگفتند من به شرایطی که دارم راضی هستم و حتی حاضر نبودند دست و پاهایی که در راه خدا دادهاند به ایشان برگردد.
این کتاب در چه سالی تدوین و کار را از چه زمانی آغاز کردید؟ چاپ چندم هستید؟
مصاحبهها را از سال ۹۷ شروع کردم. از آنجا که بنا داشتم مشکلات یک قطع نخاع از گردن را از زوایای مختلف مورد بررسی قرار دهم، از جزئیترین مسائل هم سؤال میکردم، مادر شهید هم با صبوری کامل، سؤالات ریز و درشتم را پاسخ میدادند. مصاحبهها یک سال به طول انجامید. علاوه بر ۸۰ ساعت مصاحبه با مادر، با آقای علی دخانچی برادر شهید و همسر شهید نیز مصاحبه کردم. بعد از همراهی و همکاری بیدریغ خانواده شهید و اتمام مصاحبهها قلم به دست گرفتم و مشغول نوشتن شدم. نگارش کتاب دو سال زمان برد. علتش هم این بود که میخواستم کتابی شایسته و درخور شهید دخانچی، خانواده بزرگوارشان و مردم عزیز کشورم ارائه کنم. تمام ایام نگارش کتاب برای من شیرین بود. در تمام این مدت، خودم را با خانوادهای همیشه همراه، پر محبت و صبور همنشین میدیدم که ۱۷ سال با جان و دل از جانباز روی تختشان مراقبت کردند و همین نوشتن را برایم لذتبخش میکرد.
کتاب دیماه سال ۱۴۰۰ به چاپ رسید و در حال حاضر هم به چاپ دوازدهم رسیده است.
در مدت تدوین و تهیه کتاب متوجه عنایاتی از شهید شدید؟
بدون شک اگر عنایت خاص شهید نبود اصلاً نگارش این کتاب امکان نداشت. در تمام مراحل نگارش، نگاه شهید همراهم بود و من با تمام وجود این عنایت را درک میکردم.
فکر میکردید این کتاب مورد توجه حضرت آقا قرار گیرد و تقریظ دریافت کند؟ چه حسی دارید؟
خاطرم است جلسه اول یا دوم مصاحبه با مادر شهید بود که ایشان به من فرمودند: «امروز از تقریظ مقام معظم رهبری بر یکی از کتابهای شهدا رونمایی شد. ممکن است حضرت آقا کتابی را که شما مینویسید ببینند و تقریظ بزنند؟» در پاسخ، قول دادم کتابی بنویسم که مورد تحسین حضرت آقا قرار گیرد. در این چهار سالی که از چاپ کتاب میگذشت واقعاً دعا میکردم نزد مادر شهید بدقول نشوم و خدا را شکر شرمنده ایشان نشدم.
خیلی حس خاص و متفاوتی دارد. من به یاد ندارم در طول زندگیام چنین حسی را تجربه کرده باشم. یک شیرینی خیلی خاص و غیر قابل وصفی دارد. با اینکه دو ماه میگذرد از زمانی که مطلع شدیم حضرت آقا به کتاب تقریظ زدهاند، اما من هر بار که به این قضیه فکر میکنم شیرینیاش برایم مثل روز اول است. لطفی بود از جانب خداوند که نصیبم شد و فکر میکنم تا آخر عمر اگر شکرگزار این نعمت باشم، باز هم نتوانم حق آن را ادا کنم.
آیا تقریظهای رهبر معظم انقلاب بر کتابها تأثیر قابل توجهی بر روند انتشار، افزایش فروش و توجه مخاطبان به آثار دارد؟
بدون شک این تقریظها نقش بسیار مهمی در معرفی و توجه عمومی به کتابها دارد. این دستنوشتهها با معرفی کتابهای ارزشمند، نقش یک فیلتر و راهنمای معتبر را برای عموم مردم ایفا میکنند تا با کتابهای باکیفیت و اثرگذار آشنا شوند. این اقدام مقام معظم رهبری، موجب شکلگیری نهضت مطالعه کتاب و ترغیب ناشران به بازچاپ آثاری شده که ایشان بر آن تقریظ زدهاند. رسانهها و نشریات نیز غالباً به انعکاس این کتابها میپردازند که تمام اینها بر روند انتشار، افزایش فروش و توجه مخاطبان اثرگذار است.