جوان آنلاین: اسفندماه سال گذشته، مأموران پلیس پایتخت با شکایت یکی از جواهرفروشان سرشناس تهران از سرقتی بزرگ و مرموز باخبر شدند، سرقتی که هیچ نشانی از عاملان آن وجود نداشت و همه چیز از یک نقشه کاملاً حرفهای حکایت داشت.
شاکی، مردی میانسال و مالک یکی از معتبرترین طلافروشیهای تهران در توضیح ماجرا به مأموران گفت: «من مغازه طلافروشی بزرگی در یکی از خیابانهای مرکزی تهران دارم. چند روزی مغازهام را تعطیل کردم و به همراه خانواده به مسافرت رفته بودیم. ساعتی قبل وقتی به خانه برگشتیم، متوجه شدیم دزدان وارد خانه شدهاند. قفل در تخریب شده بود و کمی از وسایل خانه بههم ریخته بود. با این حال خیالمان راحت بود، چون تمام جواهرات، برلیانها، چند قطعه الماس، شمشهای طلا و دلارها در گاوصندوق مخفی خانه قرار داشت، اما وقتی به سراغ گاوصندوق رفتم، در کمال ناباوری دیدم همه اموالم که حدود ۱۵ میلیارد تومان ارزش داشت، سرقت شده است.»
سرقت در نیمهشب با سارقان سیاهپوش
پس از این اظهارات، مأموران با دستور بازپرس راهی خانه شاکی در شمال تهران شدند. مأموران در ابتدا فیلم ثبت شده دوربینها را بررسی کردند. بررسی دوربینهای مداربسته نشان میداد دو مرد سیاهپوش و نقابدار نیمهشب پس از تخریب قفل ورودی در وارد خانه شدهاند و مستقیماً به سمت گاوصندوق رفته و در کمتر از نیم ساعت محتویات آن را تخلیه کرده و از خانه خارج شدهاند.
نکته عجیب، باز شدن رمز گاوصندوق بود، درحالیکه شاکی میگفت تنها اعضای خانواده از رمز آن آگاه بودند. اما چیزی که مأموران در تحقیقات به آن رسیدند، این بود که همه اعضای خانواده در زمان سرقت خارج از تهران بودند. در چنین شرایطی مأموران احتمال یک باند حرفهای با مهارت در باز کردن گاوصندوقها را مطرح کردند.
بنبست ۸ ماهه در تحقیقات
تحقیقات برای شناسایی عاملان سرقت بزرگ ادامه داشت، اما با گذشت هشت ماه از وقوع سرقت، جستوجوهای پلیسی نتیجهای نداشت. دوربینهای بیرون از محل هم کمکی به تیم تحقیق نکرد. سارقان پس از خروج از منزل با کیسهای مملو از طلا و جواهرات، مسیر را پیاده طی کرده و سپس کاملاً از دید دوربینها خارج شده بودند. همه سرنخها به بنبست رسیده بود تا اینکه ناگهان شاکی با اطلاعاتی تازه مسیر پرونده را تغییر داد.
شاکی، درحالیکه پسر ۱۹ سالهاش «بهنام» برای سفری کاری به ژاپن رفته بود، هنگام جستوجوی اتاق او با جعبهای از الماسهای سرقت شده مواجه شد و به پلیس خبر داد.
وی به مأموران گفت: «پسرم چند روز قبل ویزای ژاپن گرفت و گفت برای ارائه یک پروژه کاری همراه دوستانش به این کشور میرود. از همان ابتدا به او مشکوک بودم، چون هزینه سفرش خیلی زیاد بود و از من هم کمکی نگرفت و ادعا کرد بخشی از درآمد پروژه کاریش را صرف هزینه سفر کرده است. بعد از رفتن او، اتاقش را جستوجو و جعبهای پیدا کردم که الماسهای سرقتی داخل آن بود. همان لحظه فهمیدم پسرم یکی از سارقان است و تصمیم گرفتم به پلیس خبر بدهم.»
پایان سفر، آغاز بازداشت
با سرنخی که شاکی در اختیار مأموران قرار داد، ۱۵ روز بعد، بهنام هنگام بازگشت از ژاپن در فرودگاه بازداشت و به اداره پلیس منتقل شد. او ابتدا هرگونه دخالت در سرقت را انکار کرد، اما با مشاهده مدارک، سرانجام اعتراف کرد که دو سارق سابقهدار را برای سرقت از خانه پدرش اجیر کرده است.
در ادامه، مأموران دو سارق نقابدار را نیز شناسایی و بازداشت کردند. دو متهم در بازجوییها به سرقت از خانه مرد جواهرفروش اعتراف کردند. متهمان در ادامه برای تحقیقات بیشتر به دستور بازپرس پرونده در اختیار مأموران پلیس قرار گرفتند.
گفتوگو با متهم/ انتقام از پدر و نامادری
بهنام که دو سارق سابقهدار را برای دستبرد به گاوصندوق پدرش اجیر کرده بود، میگوید پس از آنکه پدرش بعد از فوت مادرش دوباره ازدواج کرد، تصمیم گرفت برای انتقام از پدر و نامادریاش، اموال او را سرقت کند.
بهنام اعتیاد داری؟
نه، من دانشجوی رشته پزشکی هستم و سرم گرم پروژههای علمی بود که این حادثه رقم خورد.
چه شد که تصمیم گرفتی به گاوصندوق پدرت دستبرد بزنی؟
از پدرم کینه داشتم و میخواستم از او انتقام بگیرم. البته دوست نداشتم برایش اتفاق بدی رخ دهد و فقط میخواستم انتقام مالی بگیرم و بداند آنچه به آن وابسته است، چقدر ارزش دارد و نمیشود به این سادگی از آن گذشت.
چرا میخواستی انتقام بگیری؟
زندگی ما خوب بود و من هم نیازی به هیچ چیز نداشتم، چراکه همه چیز برایم فراهم بود تا اینکه مادرم فوت کرد. وقتی مادرم از دنیا رفت، زندگیام سیاه شد، چون خیلی وابسته به مادرم بودم. پدرم فهمید من از این اتفاق خیلی ضربه خوردهام و همیشه مرا دلداری میداد. من هم فکر میکردم واقعاً از مرگ مادرم ناراحت است و ضربه خورده است، اما در کمال ناباوری هنوز سال مادرم نشده بود دوباره ازدواج کرد. هفت ماه از فوت مادرم گذشته بود و من هنوز در غم مادرم بودم که پدرم ازدواج مجدد کرد و از آن بدتر فهمیدم آنها در حال تدارک مسافرت ماه عسل هستند. با دیدن این صحنهها از پدرم کینه به دل و تصمیم گرفتم کمی او را برنجانم تا بفهمد دل کندن از آنچه دوست دارد، چقدر سخت است.
با سارقان چطور آشنا شدی؟
از قبل دوستی داشتم که میدانستم خلافکار شده و حتی زندان هم رفته است. او اهل درگیری و خلاف هم بود. از او خواستم سارق منزلی به من معرفی کند که قبول کرد. البته به او پول دادم و او هم دو سارق حرفهای منزل را معرفی کرد. همه چیز طبق نقشه پیش رفت و درست شبی که همه در خانه نبودیم دو سارق وارد خانه ما شدند. من از قبل محل جاسازی گاوصندوق و رمز آن را در اختیار آنها قرار داده بودم. قرار بود پس از سرقت همه اموال را به من تحویل بدهند و من هم دستمزد آنها را بدهم، اما آنها به من رکب زدند و بخشی از اموال سرقتی را برای خودشان برداشتند و فرار کردند.
شما هم با پول و دلارهای سرقتی به ژاپن رفتی، درست است؟
من از دوران کودکی عاشق دیدن ژاپن بودم، اما فرصت نشده بود و واقعیتش پدرم هزینه سفرم را نمیداد تا به آرزویم برسم. پس از سرقت، مقداری از جواهرات را فروختم و با دلارهایی که سهم من شده بود، ویزای ژاپن گرفتم تا برای چند روزی تفریح کنم. میخواستم مدتی آرام شوم و مشکلات خانوادگی را فراموش کنم.
فکر میکردی شناسایی شوی؟
نه، اگر فکر میکردم که چنین نقشهای طراحی نمیکردم.
حرف آخر؟
پشیمانم.