در پنجمین شماره از سلسله گزارشهای خبرگزاری تسنیم با موضوع مداخلههای آمریکا در جهان به بررسی سیاستهای مداخلهجویانه ایالات متحده در شبه جزیره کره پرداختهایم. جوان آنلاین: پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵ ایالات متحده بهعنوان یک ابرقدرت جهانی ظهور کرد و سیاست خارجی خود را بر مبنای گسترش نفوذ و مهار آنچه «تهدید کمونیسم» مینامید، شکل داد.
به گزارش تسنیم، قصد داربم بهطور جامع به بررسی مداخلات نظامی و مخفی آمریکا در کشورهای مختلف جهان بعد از جنگ جهانی دوم بپردازیم. این مداخلات، که شامل کودتاها، عملیاتهای مخفی سیا، حمایت از رژیمهای دیکتاتوری، و جنگهای نیابتی بود پیامدهای عمیقی بر سیاست، اقتصاد، و حقوق بشر در کشورهای هدف داشته است.
این اقدامات معمولاً تحت پوشش مبارزه با کمونیسم انجام میشدند، اما در واقع، هدف اصلی آنها جلوگیری از شکلگیری دولتهایی بود که مسیر توسعهای مستقل از سیاستهای خارجی آمریکا را دنبال میکردند.
قسمت پنجم این سلسله گزارشها را به بررسی مداخله آمریکا در شبه جزیره کره در دهه ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ اختصاص دارد.
مقدمه
جنگ کره (۱۹۵۰-۱۹۵۳) یکی از مهمترین درگیریهای نظامی پس از جنگ جهانی دوم بود که تأثیرات عمیقی بر شبهجزیره کره و روابط بینالمللی گذاشت. این جنگ که در ظاهر به دلیل تهاجم کره شمالی به کره جنوبی آغاز شد، در واقع لایههای پیچیدهای از مداخلههای خارجی، بهویژه از سوی آمریکا، و رقابتهای جنگ سرد داشت.
در این گزارش به بررسی نقش آمریکا در کره بین سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۳ میپردازیم و نشان میدهیم که چگونه این مداخله شکل گرفت، چه پیامدهایی داشت و چرا از اعتراضات گستردهای که بعدها علیه جنگ ویتنام شکل گرفت، در امان ماند.
زمینه تاریخی: تقسیم کره پس از جنگ جهانی دوم
پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵، کره که سالها تحت اشغال ژاپن بود، آزاد شد. دو قدرت بزرگ آن زمان، یعنی آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی، برای بیرون راندن نیروهای ژاپنی، کره را به دو بخش تقسیم کردند: شوروی شمال کره را اشغال کرد و آمریکا جنوب آن را.
خط مرزی این تقسیمبندی، که به خط ۳۸ درجه معروف شد، بهطور موقت تعیین شد و قرار نبود به ایجاد دو کشور جداگانه منجر شود. با این حال، آغاز جنگ سرد و رقابت بین آمریکا و شوروی، این تقسیمبندی را به یک شکاف عمیق سیاسی و ایدئولوژیک تبدیل کرد.
خودروهای نظامی در حال عبور از مدار ۳۸ درجه در طول جنگ کره
هر دو قدرت ادعا میکردند که هدفشان اتحاد دوباره کره است، اما هرکدام میخواستند این اتحاد تحت سیطره ایدئولوژی خودشان (کاپیتالیسم برای آمریکا و کمونیسم برای شوروی) باشد. مذاکرات برای اتحاد کره بارها به بنبست رسید و درگیریهای مرزی بین شمال و جنوب، که از سالها قبل آغاز شده بود، شدت گرفت. این درگیریها گاهی به نبردهای بزرگی با صدها یا هزاران سرباز منجر میشد.
آغاز جنگ کره: روایتهای متفاوت
رسماً گفته میشود که جنگ کره در ۲۵ ژوئن ۱۹۵۰ با تهاجم کره شمالی به کره جنوبی آغاز شد. این روایت در آمریکا و غرب بهعنوان یک حمله بیدلیل و تجاوزکارانه از سوی یک رژیم کمونیستی تبلیغ شد. اما واقعیت پیچیدهتر از این بود.
گزارشها نشان میدهد که درگیریهای مرزی بین دو کره از مدتها قبل وجود داشت. کره شمالی ادعا میکرد که در سال ۱۹۴۹، نیروهای کره جنوبی بیش از ۲۶۰۰ حمله به شمال انجام دادهاند و از جمله عملیاتهایی برای ایجاد ناآرامی و تخریب راهاندازی کردهاند.
در روزهای منتهی به ۲۵ ژوئن ۱۹۵۰، شواهدی وجود دارد که کره جنوبی حملاتی به شمال انجام داده بود. برای مثال، گزارشهایی از حمله نیروهای جنوبی به شهر ههجو در شمال و حتی اعلام رسمی پیروزی از سوی دولت کره جنوبی وجود داشت که بعداً تکذیب شد. این شواهد نشان میدهد که جنگ ممکن است نتیجه تشدید یک درگیری داخلی و دوجانبه بوده باشد، نه صرفاً تهاجم یکطرفه کره شمالی.
نقش آمریکا: از اشغال تا جنگ
آمریکا از همان ابتدا نقش فعالی در شکلدهی به تحولات کره جنوبی داشت. پس از ورود به کره در سال ۱۹۴۵، دولت نظامی آمریکا (USAMGIK) کنترل جنوب را به دست گرفت و تلاش کرد یک دولت همسو با منافع خود ایجاد کند.
در این راستا، آنها یک دولت موقت مردمی به نام جمهوری خلق کره (KPR) را که توسط کرهایها تشکیل شده بود، کنار زدند. این دولت، که ترکیبی از گروههای مختلف بود میتوانست پایهای برای یک کره متحد باشد، اما آمریکا با متهم کردن آن دولت به گرایشهای چپگرایانه نپذیرفت.
به جای آن، آمریکا از سینگمان ری، یک سیاستمدار محافظهکار که سالها در آمریکا زندگی کرده بود، حمایت کرد. ری با کمک آمریکا به قدرت رسید و حکومتی تشکیل داد که به شدت به طبقه زمینداران، ثروتمندان و کسانی که در دوره اشغال ژاپن با ژاپنیها همکاری کرده بودند، وابسته بود. این رژیم به دلیل فساد، سرکوب مخالفان و سیاستهای ضددموکراتیک، با نارضایتی گسترده مردم روبهرو شد.
جنگ و مداخله نظامی آمریکا
وقتی جنگ در ژوئن ۱۹۵۰ آغاز شد، آمریکا به سرعت وارد عمل شد. در سازمان ملل متحد، که در آن زمان تحت نفوذ آمریکا بود (به دلیل غیبت شوروی در جلسات به خاطر اختلاف بر سر عضویت چین)، قطعنامهای برای محکوم کردن کره شمالی و حمایت نظامی از کره جنوبی تصویب شد.
آمریکا رهبری یک نیروی به اصطلاح "سازمان ملل" را به عهده گرفت که در واقع تحت فرماندهی ژنرال داگلاس مکآرتور و با تسلط کامل آمریکا عمل میکرد. کشورهای دیگر مانند بریتانیا و کانادا نیز نیروهایی فرستادند، اما نقش آنها عمدتاً نمادین بود.
ژنرال داگلاس مک آرتور (نشسته)، فرمانده کل نیروهای سازمان ملل در کره، به همراه اعضای ستادش، بمباران پیش از فرود و حملات هوایی را از پل فرماندهی ناو یو. اس. اس. مونت مککینلی در آبهای کره نزدیک اینچون مشاهده میکنند، در حالی که نیروهای سازمان ملل حمله خود را در آن منطقه آغاز کردهاند
جنگ کره به سرعت به یک درگیری خونین و ویرانگر تبدیل شد. آمریکا از تاکتیکهای نظامی شدیدی مانند بمباران گسترده، استفاده از ناپالم (مادهای آتشزا که باعث سوختگیهای وحشتناک میشد) و تخریب روستاها و شهرها استفاده کرد.
این اقدامات نه تنها به نیروهای کره شمالی بلکه به غیرنظامیان نیز آسیبهای فراوانی وارد کرد. گزارشها نشان میدهد که صدها هزار غیرنظامی در جنوب و شمال کره در اثر این حملات کشته شدند. برای مثال، در یک مورد، حدود ۶۰۰ نفر از جمله زنان و کودکان در کره جنوبی توسط نیروهای خودی به اتهام همکاری با دشمن قتلعام شدند.
چرا جنگ کره اعتراضات گستردهای به دنبال نداشت؟
برخلاف جنگ ویتنام که با اعتراضات گسترده در آمریکا و جهان روبهرو شد، جنگ کره کمتر مورد انتقاد عمومی قرار گرفت. دلایل متعددی برای این تفاوت وجود داشت:
۱. روایت سادهسازیشده: رسانهها و دولت آمریکا جنگ کره را بهعنوان یک تهاجم آشکار کمونیستی معرفی کردند که آمریکا و سازمان ملل برای دفاع از کره جنوبی وارد آن شدند. این روایت ساده، برخلاف جنگ ویتنام که پیچیدگیهای سیاسی و تاریخیاش آشکارتر بود، اعتراضات را کاهش داد.
۲. مککارتیسم: در اوایل دهه ۱۹۵۰، فضای ضدکمونیستی شدیدی در آمریکا حاکم بود که به "مککارتیسم" معروف شد. در این دوره، هرگونه انتقاد از سیاستهای دولت میتوانست فرد را به اتهام کمونیست بودن در معرض خطر قرار دهد. این جو رعب و وحشت، صدای مخالفان را خاموش کرد.
۳. حمایت سازمان ملل: عملیات نظامی در کره تحت پرچم سازمان ملل انجام شد، که به آن ظاهری مشروع و بینالمللی داد. این در حالی بود که جنگ ویتنام عمدتاً بهعنوان یک اقدام یکجانبه آمریکا دیده میشد.
۴. مدیریت اخبار: دولت آمریکا با کنترل اطلاعات و سانسور، تصویری یکطرفه از جنگ ارائه کرد. جنایات جنگی و تخریبهای ناشی از اقدامات آمریکا و کره جنوبی کمتر در رسانهها انعکاس یافت.
پیامدها و درسهای جنگ
جنگ کره با امضای توافق آتشبس در سال ۱۹۵۳ پایان یافت، اما شبهجزیره کره همچنان تقسیمشده باقی ماند. این جنگ بیش از دو میلیون کشته، از جمله تعداد زیادی غیرنظامی، به جا گذاشت و بخش بزرگی از زیرساختهای کره را نابود کرد. آمریکا با حمایت از رژیم سرکوبگر سینگمان ری، زمینهساز تنشهای طولانیمدت در منطقه شد.
از نظر تاریخی، مداخله آمریکا در کره نشاندهنده الگویی است که بعدها در ویتنام و دیگر نقاط جهان تکرار شد: حمایت از رژیمهای دیکتاتوری به نام مبارزه با کمونیسم و استفاده از نیروی نظامی گسترده و بیتوجهی به پیامدهای انسانی و اجتماعی. با این حال، نبود اعتراضات گسترده در زمان جنگ کره، این امکان را به آمریکا داد که بدون فشار داخلی، سیاستهای خود را در این منطقه پیش ببرد.
پایان سخن
مداخله آمریکا در کره بین سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۳ نمونهای از تأثیر جنگ سرد بر سیاستهای جهانی بود. آمریکا با حمایت از یک رژیم غیرمردمی و استفاده از نیروی نظامی تحت پوشش سازمان ملل، نه تنها نتوانست کره را متحد کند، بلکه به تشدید درگیری و رنج مردم این کشور دامن زد.