جوان آنلاین: «یوز» نخستین انیمیشن بلند سه بعدی ایران است که به کارگردانی رضا ارژنگی ساخته شده. این انیمیشن روایتگر یک یوزپلنگ ایرانی ساکن نیویورک است که در یکی از میهمانیهای شبانهاش و درپی انتخاب تیم فوتبال محبوب خود، متوجه سرزمینی به نام ایران میشود. حالا او کنجکاو است به این سرزمین سفر کند تا شاید والدین واقعیاش را پیدا کند، یا دوستانی برگزیند و زندگیاش را از نو آغاز کند. سفری که انتظار میرفت بتواند علاوه بر نمایش جغرافیای ایران در انیمیشن، معرف این گونه جانوری در حال انقراض هم باشد و دغدغه محافظت از محیطزیست را در میان دیگر دغدغههایش جا دهد، اما آیا «یوز» توانسته فراتر از یک پوسته زیبا، روایتی واقعی و تأثیرگذار باشد؟
این پرسش، راه را به پرسشهای دیگری باز میکند. سؤالی که مرتب در ذهنم تکرار میشود این است که ما در بازار و سینمای ایران چه چیزی میسازیم و این آثار چه نسبتی با مخاطب خردسال و نوجوان دارند؟ «یوز» تصویری از جسارت و کاستی توأمان است. جسارت در انتخاب نماد (یوزپلنگ ایرانی) و تلاش برای پیوند میان هویت و طبیعت و کاستیهایی که در لایههای روایی و عمقبخشی مفهومی قابل قرائت بود. اما «یوز» تنها نمونه نیست؛ طی سالهای اخیر چند اثر دیگر نیز در سینمای ایران نقشآفرینی کردهاند که هر یک به نحوی نشاندهنده مسیر این حوزهاند. «فیلشاه» که سالها رکورد پرفروشترین انیمیشن را در اختیار داشت، «بچه زرنگ» که به سرعت مخاطب وسیعی پیدا کرده، «پسر دلفینی» با رویکرد ماجراجویانهاش و «لوپتو» که وعده شادی و قصهای متفاوت را میداد. فهم نسبت این آثار با یکدیگر به ما کمک میکند؛ قضاوتی دقیقتر درباره وضعیت امروز انیمیشن کودک ایران داشته باشیم.
از منظر موضوع و پیام، نقطه تلاقی اغلب این آثار با «یوز» در تلاش برای تلفیق سرگرمی و پیام فرهنگی است، اما چالش اصلی در نحوه اجرای این تلفیق است. «فیلشاه» مثال روشنی است از کاری که توانسته با فرمی نزدیک به قصههای کهن و شوخیهای سطحیتر، دل خانوادهها و کودکان را برباید و در عین حال در گیشه موفق شود؛ فیلمی که در زمان اکرانش رکورد مخاطب را شکست و به پرفروشترین انیمیشن داخلی تبدیل شد پدیدهای که نشان میدهد مخاطب ایرانی میل شدیدی به تولیدات ملی دارد و ظرفیت اقتصادی بازار برای این آثار وجود دارد. اما پرسش من این است که آیا تکرار فرآیند جذب مخاطب به قیمت کاستن از لایههای انتقادی و آموزشی موجه است؟
در «یوز» با ایدهای مواجهایم که ظرفیتهای آموزشی و پرسشبرانگیزی بالایی دارد. گونه جانوری در خطر نابودی، پیوند مهاجرت و هویت و بازگشت به سرزمین مادری. این ظرفیتها در متن اثر گاه روشن و گاه مبهم میمانند؛ فیلم ترجیح داده بیشتر در سطح نماد و احساس حرکت کند تا تحلیل ساختاری بحرانهای زیستمحیطی. همچنین آنقدر بر نمادهای ملی و «ایرانی بودگی» تأکید کرده به سادگی میتوان گفت که تلاشهایش برای کاشت دغدغههایی از جنس دغدغههای محیطزیستی در ذهن پرسشگر کودک و نوجوان، بیاثر مانده. در مقابل، «پسر دلفینی» رویکردی ماجراجویانه و فانتزی دارد داستانی که کودک را در دل اقیانوس و مواجهه با دلفینها میگذارد و تلاش میکند تجربهای هیجانی و خانوادگی ارائه دهد، اما همانجا هم نقدها به سمت سطحی بودن در پرداخت پیامها و ضعف در ساختار درونی شخصیتها اشاره دارند.
«بچه زرنگ» به گونهای دیگر عمل کرده. این محصول با تمرکز بر ماجراجوییهای خردسالانه و بهرهگیری از ساختار قصه و روایتگری که نزدیک به بافت فرهنگی مخاطب است، توانسته حجم عظیمی از تماشاگر را جذب کند و به یکی از پربینندهترین آثار انیمیشنی داخلی تبدیل شود؛ گواهی دیگر بر عطش بازار به قصههای ملی که قابل هضم برای خانواده نیز باشد. اما این موفقیت کمی نباید ما را از پرسشهای کیفی بازدارد. آیا این نوع روایتها کودک را به پرسشگری و پیچیدگی فکری سوق میدهند یا صرفاً به تولیدات دلپذیر مصرفی میانجامند؟
از زاویه فرم و زبان بصری، پیشرفت فنی انیمیشنهای ایرانی در سالهای اخیر قابل ملاحظه است؛ نرمی حرکات، طراحی صحنه و کیفیت بافتها در برخی موارد به استانداردهای قابل دفاعی نزدیک شدهاند و از این نظر «پسر دلفینی» و «فیلشاه» نمونههایی دارند که نشان میدهند؛ ظرفیت فنی در کشور وجود دارد. با این حال فرم، زمانی تبدیل به زبانی قدرتمند میشود که با روایت درآمیزد؛ یعنی وقتی نورپردازی، قاببندی و موسیقی، احساسی همافزا بسازند. در بسیاری از این آثار و از جمله «یوز» حس میکنم طبیعت بصری گاهی در خدمت دکور زیباشناسانه مانده و نه در نقش یک نیروی فعال و بحرانزا. این همان کلافی است که فیلمسازان باید بازش کنند. تصویر زیبا کافی نیست مگر آنکه پیام زیستی و اخلاقی را نیز بهطرز معناداری تقویت کند.
«لوپتو»، اما تلاش جالبی در زمینه فضاپردازی کودکانه داشت؛ کارگاهی برای اسباببازیها و جهانی که میتوانست تخیل را تقویت کند، اما نقدهایی که بر این انیمیشن وارد شده بودند نشان میدهند در خلق یک «دنیای کودکانه منسجم» همچنان فاصلههایی هست و گاه شعارهای اخلاقی بر قصه چیرگی مییابد. این نکته نشان میدهد؛ خلق یک جهان رضایتبخش برای کودک نیازمند توازن دقیق بین پند و قصهگویی است نه اینکه یکی بر دیگری ارجحیت داشته باشد.
در حوزه صدا و موسیقی، تجربه احساسی این آثار متنوع است؛ «یوز» در بخش دوبله و اجرای صوتی و خلق چند لحظه موزیکال عملکرد قابل قبولی دارد و همانطور که در بازتابها دیدهام، صداپیشگی توانسته در برخی کاراکترها انرژی و جذابیت ایجاد کند. ولی در مجموع، اتکای صرف به موسیقی برای القای احساسهای پیچیده، بدون تقویت آن با شخصیتپردازی و دیالوگهای عمیق یا دستکم معنادار، معمولاً ناکافی است.
نکتهای که نمیتوان از آن گذشت، نقش بازار و صنعت تولید در شکلدهی این آثار است. گزارشها نشان میدهند؛ جریان پرفروش انیمیشن از «تهران ۱۵۰۰» تا «شاهزاده روم» و سپس «فیلشاه» شکلگرفته و بازار انیمیشنهای بلند بهتدریج جایگاه قابل توجهی در گیشه یافتهاند. وضعیتی که هم فرصت است و هم تهدید؛ فرصت برای سرمایهگذاری و ارتقای صنعت و تهدید وقتی که فاکتورهای تجاری بر ضوابط محتوایی و آموزشی پیشی میگیرند.
پس چه جمعبندی میتوان کرد؟ اگر «فیلشاه» و «بچه زرنگ» نشان دادهاند؛ مخاطب ایرانی برای تولیدات داخلی تشنه است، «پسر دلفینی»، «لوپتو» و «یوز» به ما نشان دادهاند؛ آنچه مهمتر است کیفیت دوگانه محتوا و فرم است. قصه باید هم کودک را بخنداند و هم او را به پرسش وادارد و به عمل فرابخواند؛ فرم باید هم معیارهای فنی را پاس کند و هم نقش دراماتیک خود را ایفا کند. انیمیشنهای ما به بلوغ صنعتی نزدیک میشوند، اما بلوغ هنری و تربیتی هنوز راه درازی در پیش دارد.
و، اما پیشنهاد برای نسل بعدی سازندگان. بیایید کمتر از نمادهای صرف استفاده کنیم و بیشتر شخصیتهایی بسازیم که تضاد درونی دارند، انتخابهای دشوار میکنند و پیامها را به جای اینکه به خورد مخاطب بدهیم، از طریق تجربه و کنش قصه عرضه کنیم. کودک و نوجوان امروز میتواند؛ پیام پیچیده را تحمل کند؛ آنها آمادهاند با قصههایی روبهرو شوند که سؤال میسازند نه فقط پاسخ. اگر صنعت انیمیشن ما این جرئت را پیدا کند که هم فرم را تقویت کند و هم روایت را صادقانه بگرداند، آنگاه محصولاتی خواهیم داشت که نه تنها در گیشه موفقاند، بلکه در فرهنگ و حافظه فرهنگی کودکان امروز ما نیز رد پررنگی باقی خواهند گذاشت. آیا ما حاضریم این ریسک کیفی را بپذیریم؟ این سؤال پیش روی هر سازنده و تهیهکنندهای است که میخواهد آینده تصویر کودک ایرانی را بسازد.