جوان آنلاین: ترامپ که به طور افراطی خودشیفتگی خود را خرج درمان افول امریکا میکند، رویکرد نمایش قدرت و افزایش تهدید را به طور فزایندهای به خدمت گرفته است.
بر همین اساس بود که برای چندمین بار طی ماههای گذشته ادعای خود درباره برنامه صلحآمیز هستهای ایران را تکرار کرد. وی مدعی شد: ما برنامه هستهای ایران را نابود کردیم و امیدوارم دوباره آن را شروع نکنند. اگر ایران برنامه هستهای خود را از سر بگیرد، خیلی منتظر نخواهیم ماند.
با وجود این رویکرد، اما امریکا برای دور کردن خود از خطرات آتی تداوم جنگهای هزینهساز، تلاش میکند آنها را متوقف کند. امریکا درصدد است با خرید زمان و توقف جنگهای ایجادی، فرصتی برای ترمیم قدرت در حال زوال و بحرانهای ناشی از جنگهای متعدد مهیا کند، اما ترامپ و حامیانش، این اقدامات را به نام «مرد صلح» فاکتور میکنند تا از رسوایی علت اصلی آن در امان باشند. به طور نمونه در جنگ ۱۲ روزه، امریکا که تداوم جنگ را بینتیجه و موجودیت رژیم را زیر ضربات موشکی ایران در خطر دید، بلافاصله موضوع آتشبس را مطرح و خود را پیروز آن معرفی کرد.
از سوی دیگر، کلیدواژه صلح کارکردهای دیگری هم برای کاخ سفید دارد و به اقدامات تجاوزکارانه و جنایتبار خود و شرکایش وجاهت میدهد. طبق گزارش دفتر حماس، اسرائیل بیش از ۲۰۰ هزار تُن بمب بر سر مردم غزه ریخته که به شهادت بیش از ۷۶هزار نفر منجر شده است. این حملات با حمایت مستقیم امریکا و در سکوت نهادهای بینالمللی انجام شده است و میزان بمباران آن معادل چندین بمب اتمی توصیف میشود.
پیشتر نیز دیدهبان حقوق بشر اروپا-مدیترانه اعلام کرده بود اسرائیل تنها در یک ماه بیش از ۲۵هزار تُن مواد منفجره استفاده کرده که معادل دو بمب هستهای است، این در مورد ایران هم صادق است و امریکا با این شعار، به جنایات خونبار رژیمصهیونیستی در جنگ ۱۲ روزه مشروعیت میدهد و خود را از آن تبرئه میکند.
اما کارکردهای واژه صلح به اینجا هم ختم نمیشود. فایننشال تایمز در خصوص تلاشهای ترامپ برای کسب دستاورد از راه صلح غزه نوشت: ترامپ میکوشد حل و فصل جنگ در غزه با اعلام برنده جایزه صلح نوبل همزمان صورت بگیرد، زیرا ترامپ در آخرین مواضعش، مذاکرات صلح با حماس را معادل صلح در خاورمیانه نامید و خود را در این باره ستود؛ سخن موهومی که مورد پذیرش نیست، چرا که تحقق این صلح تا زمانی که تهدیدات جنگیاش علیه ایران متوقف نشود و رژیمصهیونیستی به اقدامات توسعهطلبانهاش پایان ندهد، امکانپذیر نخواهد بود، اما واشینگتن ارادهای برای خاتمه دادن به این وضعیت ندارد و تماماً تلاش میکند با زبان تهدید و ارعاب، خود را قدرت برتر در منطقه و در نهایت در جهان معرفی کند.
در این وضعیت موجود، امریکا به خوبی نشان میدهد واجد شرایط گفتوگو نیست و حداقلهای یک گفتوگوی سازنده را رعایت نمیکند. در واقع، گفتوگو بیشتر به ابزاری برای مشروعیتبخشی به سیاستهای ازپیشتعیینشده تبدیل میشود نه تلاشی واقعی برای یافتن راهحل. به تعبیری دیگر، وقتی قدرتنمایی و تهدید جای منطق را میگیرد، نتیجه نه مذاکره، بلکه دیکته سیاسی با پوشش گفتوگو است.
امریکا به دنبال نقطهضعف است
اما از سوی دیگر، این کشور با قدرتنمایی و قشونکشی به سمت مناطقی از جهان مانند ونزوئلا، تهدیداتش را تشدید میکند. با توجه به موضعگیری دوگانه امریکا میتوان این احتمال را داد که راهبردهای جدید امریکا برای گذر از پیچ تاریخی تغییر نظم جهانی، دچار آشفتگی شده است. امریکا در دوگانه قدرتنمایی- صلح گرفتار شده؛ با وجود آنکه تمایل دارد از تداوم جنگ اجتناب کند، اما برای پیشبرد اهدافش علیه دیگر کشورها، به اعمال زور و افزایش تهدید متوسل میشود.
در واقع، امریکا ابتدا با توسل به قدرتنمایی و تحرکات نظامی مانند گسیل نیرو به منطقه مورد نظر، ظرفیت و واکنش طرف مقابل را محک میزند؛ اگر این نمایش قدرت در رفتار طرف مقابل اثرگذار بود و سبب عقبنشینی آن از مواضعش شد، کار را تمام میکند، اما اگر طرف مقابل ایستادگی و موضع محکمی را اتخاذ کرد، مجبور به تعامل با آن میشود، از این رو هر کشوری که هزینه تهدید و جنگ را برای امریکا بالا ببرد، وی را مجبور به عقبگرد از تهدیدش میکند، زیرا امریکا به علت تعدد مشکلات داخلی که امروز در تعطیلی دولتش نمود پیدا کرده است و همچنین عدمچشمانداز روشن در جنگهایی، چون غزه و اوکراین، از تداوم یا آغاز جنگی که هزینهساز باشد، متواری است.
استفاده از ادبیات و الفاظ تهدیدکننده، چیزی جز ابزار نمایش قدرت نیست، مگر آنکه طرف مقابل ترسش را بروز و واکنش تعدیلکنندهای از خود نشان دهد.
در این میان باید توجه داشت که ایالاتمتحده بهجای اینکه تصمیمهایش را بر پایه اصول اخلاقی، حقوق بینالملل یا گفتوگو بگذارد، منطق و استدلال خود را بر پایه قدرت نظامی، اقتصادی و سیاسیاش بنا کرده است. در حقیقت، امریکا منافعش را با قدرت (تحریم، تهدید یا مداخله) پیش میبرد، نه با منطق گفتوگو یا عدالت جهانی، بنابراین این تصور که مذاکره با امریکا میتواند تهدید را خنثی کند یا حداقل آن را معلق نگه دارد، دارای خطای محاسباتی است و پیام ضعف را به کاخ سفید میرساند. در عوض، پایفشاری ایران بر مواضع اصولی و اعلامیاش و عدمتغییر در فرایند اجرایی کردن آن، تصویری مقتدرانه از کشور میسازد که هر نوع خاماندیشی در مورد راهاندازی جنگ را برای امریکا گران خواهد کرد.