کد خبر: 1315967
تاریخ انتشار: ۱۱ شهريور ۱۴۰۴ - ۱۹:۰۶
مکانیسم ماشه و بحران هویت و استقلال اروپا شواهد نشان می‌دهند که کشور‌های اروپایی فاقد هویت مستقل در برابر ایالات متحده هستند و در اکثر موضوعات جهانی از جمله مورد اخیر فعال‌سازی مکانیسم ماشه در چارچوب سیاست‌های واشنگتن عمل می‌کنند و گوش به فرمان آن هستند.

جوان آنلاین: روابط میان کشور‌های اروپایی و ایالات متحده از پایان جنگ جهانی دوم به یکی از ستون‌های اصلی نظم جهانی تبدیل شده است. این رابطه که در قالب مشارکت استراتژیک تعریف می‌شود، ریشه در بازسازی اروپا از طریق طرح مارشال و تأسیس ناتو دارد. 

به گزارش تسنیم، با این حال، این مشارکت اغلب نامتقارن بوده و شواهد تاریخی و معاصر نشان می‌دهند که کشور‌های اروپایی در تصمیم‌گیری‌های کلان بین‌المللی، به‌ویژه در موضوعاتی مانند توافق هسته‌ای ایران (برجام) و فعال‌سازی مکانیسم ماشه در سال ۲۰۲۵، تحت نفوذ یا فشار ایالات متحده عمل کرده‌اند.

وابستگی اروپا به ایالات متحده ریشه در تحولات پس از جنگ جهانی دوم دارد. طرح مارشال، که بین سال‌های ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۲ حدود ۱۳.۳ میلیارد دلار (معادل ۱۳۳ میلیارد دلار در سال ۲۰۲۴) به اقتصاد‌های اروپای غربی تزریق کرد، نه‌تنها به بازسازی اروپا کمک کرد، بلکه نفوذ ژئوپلیتیکی آمریکا را در این قاره تثبیت کرد. به‌عنوان مثال، آمریکا با فشار بر کشور‌های اروپایی برای استفاده از نفت به‌جای زغال‌سنگ، از تأمین بودجه برای ساخت پالایشگاه‌های اروپایی توسط شرکت‌های مستقل آمریکایی جلوگیری کرد.

تشکیل ناتو در سال ۱۹۴۹ نیز اروپا را تحت چتر امنیتی آمریکا قرار داد، به‌گونه‌ای که کشور‌های اروپایی پذیرفتند تحت فرماندهی نظامی آمریکا عمل کنند، زیرا هماهنگی تحت رهبری یک کشور اروپایی یا گروهی از کشور‌های اروپایی به دلیل اختلافات داخلی دشوار بود.

این وابستگی ساختاری، اروپا را در برابر فشار‌های آمریکا برای همسویی با سیاست‌های واشنگتن آسیب‌پذیر کرده است. برای مثال، در حمله به عراق در سال ۲۰۰۳، بریتانیا، به‌رغم مخالفت‌های داخلی و برخی کشور‌های اروپایی مانند فرانسه و آلمان، در این اقدام مشارکت کرد که نشان‌دهنده اولویت‌بندی منافع آمریکا بر استقلال تصمیم‌گیری اروپا بود. 

به‌طور مشابه، در بحران اوکراین از سال ۲۰۲۲، کشور‌های اروپایی تحت فشار آمریکا تحریم‌هایی علیه روسیه اعمال کردند که به اقتصاد خودشان، به‌ویژه در بخش انرژی، آسیب رساند. این الگو را می‌توان از منظر نظریه هژمونی تحلیل کرد. بر اساس دیدگاه آنتونیو گرامشی و رابرت کاکس، هژمونی آمریکا از طریق قدرت سخت (نظامی و اقتصادی) و قدرت نرم (نفوذ فرهنگی و سیاسی) اعمال می‌شود، و اروپا به دلیل وابستگی‌های ساختاری، ناچار به همسویی با سیاست‌های واشنگتن است.

این وابستگی در موضوع برجام به‌وضوح دیده می‌شود. خروج یک‌جانبه آمریکا از برجام در مه ۲۰۱۸ تحت دولت دونالد ترامپ نقض قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت بود که این توافق را تأیید کرده و از همه طرف‌ها خواستار پایبندی به آن بود. 

این اقدام با سیاست فشار حداکثری همراه شد که هدفش تضعیف اقتصاد ایران و وادار کردن تهران به مذاکره برای توافقی جدید بود. کشور‌های اروپایی (فرانسه، آلمان و بریتانیا)، به‌رغم ابراز پایبندی به برجام، نتوانستند سازوکار‌های مؤثری مانند اینستکس را برای جبران اثرات تحریم‌های آمریکا عملیاتی کنند. 

در اوت ۲۰۲۵، این سه کشور با ارسال نامه‌ای به شورای امنیت، روند فعال‌سازی مکانیسم ماشه را آغاز کردند، که امکان بازگشت خودکار تحریم‌های شورای امنیت علیه ایران را فراهم می‌کند. این تصمیم تنها دو ماه پس از حملات نظامی آمریکا و اسرائیل به تأسیسات هسته‌ای ایران در ژوئن ۲۰۲۵ اتخاذ شد، که نشان‌دهنده همسویی اروپا با تشدید فشار بر ایران و اقدامات نظامی غیرقانونی آمریکا است.

جالب آنکه مارکو روبیو، وزیر خارجه آمریکا در بیانیه‌ای در ۲۸ اوت این اقدام اروپا را در راستای سیاست فشار حداکثری دولت دوم ترامپ دانست و اظهار داشت که این تصمیم بر اساس دستورالعمل رئیس‌جمهور آمریکا (یادداشت امنیت ملی شماره ۲، مورخ ۴ فوریه ۲۰۲۵) انجام شده است؛ بنابراین در واقع وزیر خارجه آمریکا هم تأیید می‌کند که اروپا، به‌جای عمل به‌عنوان یک بازیگر مستقل، تحت فشار یا هماهنگی با واشنگتن عمل کرده است.

آمریکا پیش از این هم بار‌ها موجودیت مستقل اروپا را نادیده گرفته است. در ماجرای جاسوسی آژانس امنیت ملی آمریکا از رهبران اروپایی، از جمله آنگلا مرکل در سال ۲۰۱۳، اروپا واکنش قاطعی نشان نداد، که نشانه‌ای از ضعف استراتژیک آن بود. 

در مذاکرات تجارت آزاد میان اروپا و آمریکا (TTIP)، ایالات متحده شرایطی را تحمیل کرد که به نفع شرکت‌های آمریکایی بود و نگرانی‌های اروپا درباره استاندارد‌های زیست‌محیطی و کارگری را نادیده گرفت.

در موضوع برجام، تحریم‌های ثانویه آمریکا علیه شرکت‌های اروپایی که با ایران تجارت می‌کردند، عملاً اروپا را از استقلال اقتصادی در برابر ایران محروم کرد. 

حمایت ضمنی اروپا از حملات نظامی آمریکا و اسرائیل به تأسیسات هسته‌ای ایران در ژوئن ۲۰۲۵، که صدراعظم آلمان آن را «کار کثیف» به نیابت از کشور‌های غربی توصیف کرد، نمونه دیگری از پذیرش نقش نیابتی در اجرای سیاست‌های آمریکا است.

این رفتار آمریکا را می‌توان از منظر نظریه «رئالیسم تهاجمی جان میرشایمر» تحلیل کرد که بر اساس آن قدرت‌های بزرگ برای حفظ هژمونی خود، متحدانشان را تحت کنترل نگه می‌دارند و از استقلال آنها جلوگیری می‌کنند.

عوامل ساختاری متعددی این وابستگی اروپا را تقویت می‌کنند. ناتو، به‌عنوان ستون اصلی امنیت اروپا، تحت رهبری آمریکا عمل می‌کند و اروپا را در برابر فشار‌های واشنگتن آسیب‌پذیر کرده است. در بحران اوکراین، اروپا تحت فشار آمریکا تحریم‌هایی اعمال کرد که به افزایش قیمت انرژی و تورم در این قاره منجر شد. 

دلار به‌عنوان ارز غالب جهانی اهرم قدرتمندی در دست آمریکا برای اعمال تحریم‌های ثانویه است، همان‌طور که در مورد برجام دیده شد، جایی که شرکت‌های اروپایی به دلیل ترس از تحریم‌های آمریکا از تجارت با ایران خودداری کردند.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار