جوان آنلاین: صبح شنبه، صحنه سرقت خشن از دختر جوان در سعادتآباد بازسازی شد. متهمی که با همدستی دو سارق دیگر با ضرب و جرح تلفن همراه دختر جوان را ربوده بودند در حضور پلیس و خبرنگاران جزئیات جرم را بازسازی کردند. قربانی میگوید: حالا که آنها را با دست و پای بسته دیدم، آرام شدم.
ساعت هشت صبح روز شنبه ۱۱ مردادماه است. بلوار فرهنگ در منطقه سعادتآباد تهران خلوت است، اما قرار است تا نیم ساعت دیگر حال و هوای دیگری داشته باشد. مقابل بیمارستان پارسیان درست کنار پارک محل وقوع سرقتی خشن است که حدود یک ماه پیش در آن دختر جوانی قربانی زورگیری سه سارق شده بود و حالا که سارقان به دام افتادهاند در راهند تا براساس برنامه اعلامی پلیس، ساعت ۸:۳۰ صحنه سرقت را مقابل خبرنگاران و عکاسان بازسازی کنند. اما اینبار نه در وحشتی که برای دختر ۲۱ ساله به وجود آوردند، بلکه در روشنایی روز و در حضور قانون و شاکی.
گرمای اول صبح
همان ابتدای صبح چله تابستان گرمای خورشید خبرنگاران و عکاسان منتظر را کلافه کرده و هر کدام به گوشهای و زیر سایه درختی پناه میبرند. حضور خبرنگاران و پلیس کنار خیابان که حکایت از خبری دارد، خیلی جلب توجه اهالی و رهگذران این منطقه را در پی ندارد و این کاملاً برعکس مناطق جنوب شهر است که معمولاً در چنین صحنههایی تماشاگران برای دیدن صحنه از سر و گردن هم بالا میروند. دقایقی مانده به زمان مقرر، خودروی حامل سارقان وارد بلوار میشود و در چند متری صحنه بازسازی توقف میکند.
یکی از مأموران بدرقه در عقب خودرو را باز میکند و سارقان از داخل قفس فلزی خودرو قدم به بیرون میگذارند و صدای تقتق دوربین عکاسان هم فضا را پر میکند. سارقان دستبند به دست و پابند به پا و سر به پایین در میان دو مأمور به سمت پیاده رو حرکت میکنند و کنار پارک، همانجایی که دختر جوان را هنگام قاپیدن موبایلش نقش بر زمین کردند میایستند. صورتشان را با دست پوشاندهاند و علائم فیزیکی بدن و چهرههایشان نشان از پشیمانی دارد. با صدایی آرام و گاهی هم بلند در همهمه خبرنگاران و عکاسان به سؤالات پاسخ میدهند و صحنه را در حضور سرهنگ وحید ذاکری، رئیس پایگاه دوم آگاهی تهران بزرگ بازسازی میکنند.
دختر جوان و مادرش برای مواجهه با سارقان در محل حضور دارند، اما پس از گذشت یک ماه از حادثه هنوز هم وحشت در چهره شاکی نمایان است. شاید لحظه سخت و خشن سرقت تلفن همراهش که در جریان آن بینیاش شکست و دست و پایش کبود شد را به یاد میآورد، اما وقتی نگاهش به دست و پای بسته سارقان میافتد، لبخندی از سر رضایت بر لبانش نقش میبندد و خاطرش جمع میشود که از امشب آن کابوس را فراموش خواهد کرد.
ترس و لرز
دختر جوانی که هدف سرقت خشونتآمیز در مقابل بیمارستان پارسیان قرار گرفته بود با مرور لحظات حادثه میگوید: «صحنهای که آن روز تجربه کردم هنوز هم کابوس شبهای من است. هر بار که به آن فکر میکنم، تمام وجودم را ترس و لرز فرا میگیرد. ششم تیرماه، همراه یکی از دوستانم برای ملاقات یکی از دوستان مشترکمان به بیمارستان پارسیان رفته بودیم. حوالی ساعت پنج عصر، زمانی که بیمارستان را ترک کردم، هنوز چند قدم بیشتر از پلهها فاصله نگرفته بودم که تلفن همراهم زنگ خورد. مادرم پشت خط بود و در حالی که سرگرم صحبت با او بودم، ناگهان دستی گوشی را از من قاپید و همزمان مشتی محکم به صورتم زد که باعث شد نقش بر زمین شوم. در آن لحظه متوجه نشدم بینیام شکسته، فقط بلند شدم و با شوک و عصبانیت به دنبال سارق دویدم. تمام زحمت چند ماه کارم در یک لحظه به یغما رفت. سارق، اما چنان با سرعت فرار کرد که انگار در مسابقه دو بود. راننده یک خودرو که صحنه را دیده بود، تلاش کرد او را تعقیب کند، اما حتی او هم از پسش برنیامد. بعد از آن همراه دوستم به کلانتری رفتیم و شکایت کردیم.»
از وحشت شبانه تا آرامش پس از دستگیری
او که دانشجوست، از تبعات روحی حادثه نیز میگوید: «بعد از آن روز، دچار اضطراب شدید و بیخوابی شدم، حتی جرئت نمیکردم تنهایی از خانه بیرون بروم. بارها در خواب آن صحنه تکرار شد و با وحشت از خواب میپریدم. وقتی خبر دستگیری سارقان را شنیدم، کمی آرام شدم و حالا که آنها را با دست و پای بسته و سر به زیر در محل سرقت میبینم، احساس امنیت و رضایت بیشتری دارم. از پلیس آگاهی و کارآگاهان پرونده واقعاً سپاسگزارم. امیدوارم مجازات قانونی سختی برایشان در نظر گرفته شود تا برای دیگر مجرمان هم درس عبرت شود.»در پایان بازسازی صحنه که با حضور پلیس، خبرنگاران و شاکی پرونده انجام شد، متهمان تحت تدابیر امنیتی به بازداشتگاه منتقل شدند تا فرایند قضایی ادامه یابد.
توجه مسئولان
بازسازی صحنه جرم، معمولاً با دو هدف صورت میگیرد؛ نخست، تکمیل مستندات پرونده و روشن شدن تمام جزئیات حادثه برای مقام قضایی. دوم، جنبه بازدارندگی رسانهای آن در فضای عمومی و مجازی، تا نشان دهد که مجرمان نهتنها به سرعت شناسایی و بازداشت میشوند، بلکه به محل جرم بازگردانده میشوند تا پاسخگوی اعمالشان باشند. با این حال، تکرار مکرر چنین صحنههایی در سالهای اخیر نشان میدهد که مشکل تنها در شناسایی و مجازات نیست. لازم است مسئولان به ابعاد دیگر ماجرا نیز توجه کنند و نگاهی دقیقتر به ریشههای اجتماعی این جرائم بیندازند، چراکه گاهی درد نه فقط در خیابان که در لایههای مخفی از زندگی شهری پنهان شده است.
گفتوگو با متهم/ میخواستیم پولدار شویم
چند ماهی از آمدن پیام به تهران نمیگذرد. جوانی ۲۰ ساله، بدون سابقه کیفری که همراه دو دوست دیگرش برای کارگری در یک ساختمان نیمهکاره راهی پایتخت شده بودند، اما آنطور که خودش میگوید «زرق و برق شهر» سرنوشتشان را تغییر داد و دست به سرقت زدند.
پیام سابقه داری؟
نه، من و دوستانم هیچ سابقهای نداریم.
یعنی تازهکار هستید؟
بله، برای اولین بار است که مرتکب جرم میشویم.
برای سرقت به تهران آمده بودید؟
نه، ما هر سه در ساختمانی نیمهکاره کارگری میکردیم و اصلاً فکر نمیکردیم که روزی بخواهیم سرقت کنیم.
چرا با این سن و سال تصمیم گرفتید زورگیری کنید؟
واقعیتش وقتی به تهران آمدیم زرق و برق شهر تهران ما را گرفت. ما کارگری میکردیم برای یک لقمه نان، اما آنطرفتر افرادی سوار بر خودروهای مدل بالا خوشگذرانی میکردند. ما در اتاقی نیمهساخت زندگی میکردیم، در حالی که بعضیها زندگی مجلل داشتند. هشتمان گرو نهممان بود و از آن بدتر صاحب کارمان پول ما را درست و حسابی نمیداد که تصمیم گرفتیم سرقت کنیم و از این راه زود پولدار شویم.
یعنی به دنبال پولهای بادآورده بودید؟
نمیدانم، اما میخواستیم هم پولدار شویم و هم معروف. با خودمان گفتیم وقتی به پول زیادی برسیم به نیازمندان هم کمک میکنیم.
با پول سرقتی به نیازمندان کمک کنید؟
(سکوت میکند)
از کی سرقتها را شروع کردید و در این مدت چند سرقت داشتید؟
تازه شروع کرده بودیم. حدود یک ماه قبل، اولین سرقت را انجام دادیم و فکر میکنم حدود ۳۰ سرقت داشتیم.
درباره روز حادثه توضیح بده؟
آن روز همراه همدستانم داخل خیابانها پرسه میزدیم که دختر جوان را دیدیم. او از بیمارستان بیرون آمد و با تلفن همراهش که آیفون ۱۳ بود صحبت میکرد. دوستانم به من گفتند طعمه خوبی است و نقشه سرقت را طراحی کردیم. به سرعت تلفن همراه را از دستش قاپیدم که زمین خورد و من هم فرار کردم.
نترسیدی اتفاق بدی برایش بیفتد؟
در آن لحظه نه، ولی حالا که فکرش را میکنم اگر سرش به جدول یا جسم سختی میخورد و میمرد، من قاتل میشدم. خدا را شکر که زنده ماند.
گوشی را چه کار کردید؟
۸ میلیون تومان فروختیم که پلیس مالخر را هم دستگیر کرد.
همدستانت در سرقت چه نقشی دارند؟
من سرقتها را انجام میدادم و آنها هم نقش بادیگار را داشتند و چنانچه برای من مشکلی پیش میآمد به کمکم میآمدند. مثلاً اگر رهگذران به کمک طعمه میآمدند، همدستانم با چاقو آنها را تهدید میکردند و مرا فراری میدادند.
چرا نقش تو سرقت بود؟
من دونده هستم. از دوران کودکی به دو علاقه داشتم و اگر وارد این رشته میشدم شاید الان مدال هم میآوردم. کسی به گرد پایم نمیرسد، به همین خاطر سرقت وظیفه من بود.
فیلم سرقتت را در فضای مجازی دیدی؟
یک روز قبل از دستگیری دیدم که مأموران فرصت فرار به ما ندادند.
الان چه حسی داری؟
خیلی پشیمانم و همراه همدستانم توبه کردیم.