کد خبر: 1306504
تاریخ انتشار: ۱۸ تير ۱۴۰۴ - ۲۲:۳۹
گفت‌وگوی «جوان» با عضو پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی درباره بیداری اجتماعی ایران در سایه مقاومت
ما دیگر آن مردم پیش از جنگ نیستیم! محسن دنیوی، دکترای فلسفه علم و فناوری و عضو پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی در گفت‌و‌گو با «جوان»: مهم‌ترین دستاورد اجتماعی این جنگ ۱۲ روزه، واقعی‌تر شدن نسبت مردم با واقعیت بیرونی‌شان بود. آنچه امروز بسیاری را به وجد آورده و درباره انسجام اجتماعی و همبستگی ملی ایرانیان سخن می‌گویند، در واقع نه یک اتفاق خارق‌العاده و عجیب، بلکه نوعی بیداری و باز شدن چشم‌ها به حقیقت است. به عبارت دیگر، این جنگ باعث شد که هم مردم، هم حاکمیت و هم نخبگان، نگاه‌شان به یکدیگر و به واقعیت‌های پیرامون تغییر کند
مهسا گربندی

جوان آنلاین: در جنگ ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی، چیزی فراتر از یک پیروزی نظامی برایمان شکل گرفت؛ آنچه در جریان این جنگ تحمیلی رخ داد، تنها یک تقابل نظامی نبود، بلکه لحظه‌ای تاریخی بود که در آن، ملت ایران بار دیگر، نسبت خود را با مفاهیمی، چون «اعتماد»، «انسجام» و «هویت ملی» بازتعریف کردند. نگاه‌ها و باور‌ها به توانمندی داخلی دگرگون شد و احساس عزت و خودباوری در میان مردم جان تازه گرفت. این جنگ، نه‌تنها موجب عقب‌نشینی دشمن شد، بلکه در درون جامعه ایرانی، بیداری تازه‌ای را رقم زد؛ بیداری‌ای که می‌تواند به سرمایه‌ای پایدار برای ساخت آینده‌ای مستقل، مقاوم و متکی بر هویت ملی تبدیل شود و بدون شک این آغاز یک مسیر تازه در تاریخ معاصر ایران است. در همین رابطه، «جوان» با محسن دنیوی، دکترای فلسفه علم و فناوری و عضو پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی گفت‌و‌گو کرده و تحولات اجتماعی در جامعه ایران، پس از جنگ ۱۲ روزه را مورد بررسی قرار داده‌است. 

از نظر شما، مهم‌ترین دستاورد اجتماعی جنگ تحمیلی ۱۲ روزه برای جامعه ایران چه بوده‌است؟
به باور من، مهم‌ترین دستاورد اجتماعی این جنگ ۱۲ روزه، واقعی‌تر شدن نسبت مردم با واقعیت بیرونی‌شان بود. آنچه امروز بسیاری را به وجد آورده و درباره انسجام اجتماعی و همبستگی ملی ایرانیان سخن می‌گویند، در واقع نه یک اتفاق خارق‌العاده و عجیب، بلکه نوعی بیداری و باز شدن چشم‌ها به حقیقت است. به عبارت دیگر، این جنگ باعث شد که هم مردم، هم حاکمیت و هم نخبگان، نگاه‌شان به یکدیگر و به واقعیت‌های پیرامون تغییر کند. 
در مورد مردم، تغییری بنیادین در نگاه آنها نسبت به توانمندی‌های حاکمیت رخ داد. بسیاری از مردم پیش از این تصور نمی‌کردند که نظام سیاسی کشور بتواند در چنین سطحی از فشار و تهدید، ایستادگی و مقاومت کند، اما حالا، پس از این تجربه، اعتماد ویژه‌ای به نیرو‌های مسلح، سیاستمداران، سران کشور و به‌ویژه شخص رهبری پیدا کرده‌اند. احساس عزتمندی و غرور ملی در میان مردم تقویت شده‌است. اگر پیش از این برخی نسبت به توان دفاعی کشور تردید داشتند (چه از نظر اراده و تصمیم‌گیری، چه از نظر نظم و اقدام و چه از نظر تجهیزات و آمادگی نظامی) حالا به یقین رسیده‌اند که این توانمندی واقعی است. 
حتی در سال‌های گذشته، برخی از سیاستمداران، روشنفکران و دانشگاهیان درباره جنگ احتمالی، بار‌ها تکرار کرده‌بودند که «ما حتی چند ساعت هم نمی‌توانیم دوام بیاوریم»، اما تجربه این جنگ به خوبی نشان داد که نه‌تنها دوام آوردیم، بلکه از زیر یک حمله سهمگین و غافلگیرانه بیرون آمدیم و بیش از ۲۰ موج حمله مؤثر نیز به دشمن وارد کردیم. هر چه این حملات جلوتر رفت، شاید از نظر حجم کوچک‌تر شدند، اما از نظر دقت و تأثیرگذاری، قوی‌تر و کارآمدتر بودند. 
در مورد حمله امریکا نیز، آن لحظه ترسناک مواجهه مستقیم با این قدرت جهانی (که باعث نگرانی بسیاری از مردم ایران بود) اتفاق افتاد، اما برخلاف تصور رایج، این مواجهه آنچنان سهمگین نبود و مردم دریافتند که ایران نیز آنقدر‌ها که گمان می‌رفت، دست و پا بسته نیست. 
 در سطح حاکمیت، (به‌جز شخص رهبری که همواره به مردم اعتماد داشتند) برخی لایه‌های دیگر حاکمیت شاید باور نداشتند که مردم همچنان به آنها اعتماد دارند و در بزنگاه‌ها پشت‌شان می‌ایستند، اما این جنگ نشان داد که وقتی پای دفاع از وطن و تمامیت ارضی در میان باشد، مردم نیز با تمام وجود پشت نظام و نیرو‌های مسلح می‌ایستند. این یک سوء‌برداشت بود که اکنون برطرف شده‌است. 
 اما شاید بیشترین تغییر در نگاه نخبگان رخ داد. آنها هم پیش از این جنگ تحمیلی، نسبت به مردم و هم نسبت به حاکمیت دچار خطای محاسباتی بودند. بسیاری از نخبگان تصور می‌کردند که شکاف میان مردم و حاکمیت آن‌قدر عمیق است که قابل‌ترمیم نیست، اما این جنگ، نشان داد که این تصور نادرست بوده‌است. برخی از آنها حتی نسبت به توان دفاعی نظام نیز تردید داشتند، که آن هم اشتباه از آب درآمد. در واقع به عقیده من، نخبگان بیش از دیگران، در تحلیل خود دچار خطا بودند. اکنون اما، این نگرش‌های اشتباه، تغییر کرده و آنچه به‌عنوان «انسجام اجتماعی» و «همبستگی ملی» از آن یاد می‌شود، نتیجه همین تغییرات بنیادین در تلقی‌ها و باورهاست. 
این تغییر نگرش که در جریان جنگ ۱۲ روزه شکل گرفته، چه تأثیری بر نگاه مردم به آینده و نقش آنها در ساختن ایران مستقل و مقاوم دارد؟
 دیگر ما تغییر کرده‌ایم. دیگر آن آدم‌های پیش از جنگ نیستیم. نسبت‌مان با بسیاری از مفاهیم دگرگون شده‌است؛ نسبت‌مان با دشمن، با مفهوم استکبار، با ایستادگی و مقاومت. حالا بهتر درک می‌کنیم که شعار‌های انقلاب اسلامی در این چهار دهه، برخلاف آنچه برخی گمان می‌کردند، صرفاً شعار نبوده، بلکه ریشه در واقعیتی عمیق داشته‌اند و این جنگ طی ۱۲ روز، این واقعیت را برای ما عیان کرد. 
بدون شک این نبرد در لحظه‌ای تاریخی رخ داد؛ زمانی که رژیم صهیونیستی با حمایت امریکا و برخی دیگر، دو سال تمام مشغول سلاخی و کشتار در منطقه بود و جهان نظاره‌گر این جنایات بود. حالا این تقابل، در برابر چشم جهانیان اتفاق افتاده و ملت ایران نیز نسبت خود را با دشمن و «دیگری» به وضوح درک کرده‌است. 
 به همین دلیل، به‌گمان من، اکنون نقطه آغاز جدیدی برای ما رقم خورده‌است. اعتماد به نفس ملی می‌تواند به شدت افزایش یابد. مفاهیمی، چون مقاومت، ایستادگی و استقلال‌خواهی، از حالت شعاری خارج شده و به واقعیت‌های ملموس بدل می‌شوند. این تغییر نگرش، قطعاً در عرصه‌های دیگر نیز سرریز خواهد کرد؛ از جمله در پیشرفت اقتصادی، تولید ملی و تحولات اجتماعی. 

چگونه می‌توان این دستاورد‌ها را حفظ و تقویت کرد؟
به نظر من، برای حفظ و تقویت این دستاوردها، بیش از آنکه لازم باشد به این فکر کنیم که «چه باید کرد»، باید ابتدا تأمل کنیم که «چه نباید کرد». یعنی پیش از آنکه به دنبال راهکار‌های جدید باشیم، باید برخی رفتار‌ها و رویکرد‌های پیشین را که موجب فاصله گرفتن ما از واقعیت شده بودند، کنار بگذاریم. 
برای مثال، یکی از آسیب‌های جدی گذشته، خودتحقیری مداوم از سوی برخی روشنفکران بود. آنها دائماً پیشرفت‌های غرب را به رخ جامعه ما می‌کشیدند و در این مسیر، هویت ایرانی را تحقیر می‌کردند. این نگاه، نه‌تنها اعتماد به نفس ملی را تضعیف می‌کرد، بلکه باعث می‌شد جامعه ما نسبت به ظرفیت‌های درونی خود بی‌اعتنا شود. 
از سوی دیگر، بخشی از جریان متدین و حزب‌اللهی نیز گاهی با پرداختن به مسائل فرعی و حاشیه‌ای، آرامش روانی جامعه را مختل می‌کردند. این رفتارها، به‌جای تقویت انسجام، باعث دلزدگی و فاصله گرفتن مردم از گفتمان اصلی انقلاب می‌شد. 
بنابراین، اگر همین اقدامات نادرست گذشته را کنار بگذاریم، بخش مهمی از این حس مشترک و همبستگی اجتماعی که در جریان جنگ ۱۲ روزه شکل گرفت، حفظ خواهد شد. 
 نکته مهم دیگر، جهت‌دهی درست به این انرژی و احساس مشترک است. این پیروزی، صرفاً یک اتفاق مقطعی نیست، بلکه امتداد یک طرح بزرگ تاریخی است که ملت ایران طی ۲۰۰ سال گذشته (و به‌ویژه در ۵۰ سال اخیر)، با اراده و هزینه‌های فراوان آن را دنبال کرده‌اند. بنابراین، نباید اجازه داد که این دستاورد، به اشتباه در مسیر‌هایی خرج شود که با این طرح تاریخی بیگانه هستند. 
برخی افراد، بلافاصله پس از این پیروزی، شروع کرده‌اند به تکرار همان شعار‌های قدیمی و پوسیده خود؛ مثلاً اینکه این پیروزی را خرج توسعه به سبک غربی کنیم، یا آن را بهانه‌ای برای تکثرگرایی و هم‌صدایی قرار دهیم. البته که من با برخی از این مطالبات اجتماعی مشکلی ندارم؛ مثلاً اینکه یک خواننده بازگردد، یا یک زندانی سیاسی که مشکل خاصی نداشته، آزاد شود، یا حتی زنان، اجازه موتورسواری داشته باشند، اما مسئله اصلی این است که نباید جهت اصلی را گم کنیم. 
این پیروزی، در دل یک تقابل تاریخی با نظم استکباری جهانی به دست آمده‌است. حال چطور می‌توانیم این واقعیت را نادیده بگیریم و دوباره به همان مسیر‌های پیشین بازگردیم؟! اگر قرار بود چنین کنیم، دهه ۳۰ و ۴۰ شمسی بهترین فرصت برای این تصمیم‌گیری بود، اما ما این مسیر را انتخاب نکردیم، بلکه راهی متفاوت را برگزیدیم و برای آن، هزینه‌های سنگینی پرداختیم؛ از جمله جانفشانی آگاهانه و داوطلبانه صد‌ها هزار شهید. 
پس این یک مسیر تاریخی است که ملت ایران در آن گام نهاده‌اند، و هر کسی که امروز می‌خواهد سخنی بگوید یا پیشنهادی بدهد، باید در امتداد همین مسیر باشد. هر سخنی که خارج از این مسیر باشد، در واقع آدرس غلط دادن است و باطل. 
 اما در دل همین مسیر، می‌توان این دستاورد را به حوزه‌های مختلف سرریز کرد. سیاست می‌تواند احیا شود، تولید و اقتصاد می‌توانند متحول شوند و حتی سبک زندگی و فرهنگ کار و تلاش ما ایرانیان می‌تواند دگرگون گردد. این جنگ، و احتمالاً نبرد‌های مشابهی که در آینده نیز ممکن است رخ دهد، می‌تواند ما را به ملتی متفاوت تبدیل کند؛ ملتی با نظم، تعهد، خستگی‌ناپذیری و اراده‌ای راسخ برای ساختن. 
اکنون ما چهره‌ای از خود به جهان نشان داده‌ایم که مورد تحسین بسیاری از ملت‌ها قرار گرفته‌است. کمتر کسی باور می‌کرد که ملتی به نام ایران، در چنین موقعیتی، در برابر یکی از قدرتمندترین بازیگران جهانی بایستد و مقاومت کند. این نیرو، این سرمایه اجتماعی، می‌تواند در عرصه‌های گوناگون به کار گرفته شود؛ از بازسازی و ترمیم گرفته تا رشد و بالندگی. 
 اما همه اینها باید در امتداد همان طرح کلی ملت ایران باشد؛ رسیدن به نوعی پیشرفت بومی، مستقل و متکی بر هویت ملی. تنها در این صورت است که این پیروزی، به نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران تبدیل خواهد شد. 

با وجود هجمه‌های دشمن، چه راهکار‌هایی برای حفظ و ارتقای روحیه اتحاد و همبستگی در نسل‌های جدید پیشنهاد می‌کنید؟
واقعیت این است که آنچه در این دو هفته اخیر و به‌ویژه در دو سال گذشته، از آغاز طوفان‌الاقصی تاکنون رخ داده، یک نقطه عطف تاریخی برای نسل نوجوان ما بوده‌است. به‌ویژه از سال ۱۴۲ هجری شمسی به بعد، نوجوانان ما با واقعیتی مواجه شدند که هیچ توضیحی نمی‌تواند جای آن را بگیرد. این مواجهه مستقیم با حقیقت، چیزی نیست که بتوان با کتاب یا سخنرانی یا حتی فیلم و مستند به آن دست یافت. آنها با چشم خود دیدند، با جان خود لمس کردند و با دل خود درگیر شدند. 
به همین دلیل، شاید نتوان راهکار مشخص و از پیش‌طراحی‌شده‌ای برای حفظ و ارتقای این روحیه ارائه داد، چراکه آنچه اکنون در حال وقوع است، فراتر از برنامه‌ریزی‌های رسمی و سیاست‌گذاری‌های فرهنگی است. ما با یک پدیده زنده و پویا مواجهیم؛ آگاهی‌ها با سرعتی حیرت‌انگیز در حال افزایشند و احساسات نسل جدید به طرز عمیقی در حال دگرگونی است. 
شاید مهم‌ترین راهکار، حفظ صداقت، شفافیت و پیوستگی در روایت‌ها و عملکردهاست. نسل جدید، بیش از هر چیز، به اصالت و صداقت واکنش نشان می‌دهد. 

در چه حوزه‌هایی باید تلاش بیشتری صورت گیرد تا این انسجام و وحدت به‌عنوان سرمایه‌ای دائم در جامعه تثبیت شود؟
به گمان من، مهم‌ترین حوزه‌ای که باید این انسجام اجتماعی در آن سرریز شود، حوزه اقتصاد است. اگر چرخ تولید در کشور به حرکت درآید و «کار» به ارزش محوری تبدیل شود، آن‌گاه می‌توانیم به شکلی واقعی و پایدار، به استقلال و پیشرفت بومی دست پیدا کنیم؛ پیشرفتی که نه وابسته به بیرون، بلکه برخاسته از درون ملت ایران باشد. 
امروز، چالش اصلی ما معیشت است. بیش از دو دهه فشار تحریم‌های سنگین، زیرساخت‌های کشور را فرسوده کرده‌است. اگر به این فشارها، کارشکنی‌های داخلی، فساد، رشوه و ناکارآمدی‌های مدیریتی را هم اضافه کنیم، طبیعی است که چرخ اقتصاد کند شده‌باشد، اما همین‌جا دقیقاً، همان نقطه‌ای است که می‌توان انسجام اجتماعی را به یک نیروی مولد تبدیل کرد. 
اگر این روحیه همبستگی و اعتماد ملی که در جریان جنگ ۱۲ روزه شکل گرفت، به سمت تولید و کار هدایت شود، می‌تواند حال همه ما را خوب کند. «کار» باید به یک فرهنگ عمومی تبدیل شود. ایرانی یعنی تولید ایرانی. یعنی ایستادن پای پیشرفت مستقل. اگر این نگاه در جامعه نهادینه شود، می‌توانیم شاهد یک جهش واقعی باشیم. 
به‌ویژه باید به صادرات توجه ویژه‌ای داشته‌باشیم. امروز، ایران به یک برند تبدیل شده‌است؛ نام و پرچم ایران در جهان دیده می‌شود و بسیاری از ملت‌ها با احترام و تحسین به آن نگاه می‌کنند. اگر کالایی یا خدماتی از ایران به دست آنها برسد، آن را حامل یک پیام می‌دانند: پیام ایستادگی، کیفیت و هویت مستقل. این فرصت بی‌نظیری است که باید از آن بهره گرفت. 
تولید درون‌زا و صادرات‌محور، می‌تواند هر خانه را به یک کارگاه، هر محله را به یک بنگاه اقتصادی کوچک و هر فرد را به یک نیروی فعال در زنجیره تولید ملی تبدیل کند. اگر این انسجام اجتماعی در این مسیر به‌کار گرفته شود، نه‌تنها اقتصاد کشور متحول می‌شود، بلکه این تحول به‌سرعت در لایه‌های دیگر نیز بازتاب خواهد یافت. 
در لایه فرهنگ، ما شاهد بازسازی ارزش‌ها خواهیم بود. در لایه سیاست نیز، این تغییرات خود را نشان خواهد داد. انتخابات‌های پیش‌رو، از شورای شهر گرفته تا مجلس و ریاست‌جمهوری در سال ۱۴۰۷، به‌طرز شگفت‌انگیزی متفاوت خواهند بود، چراکه مردم، با ذهنی تازه و نگاهی متفاوت، وارد عرصه تصمیم‌گیری خواهند شد. 
بی‌تردید اگر این سرمایه اجتماعی به‌درستی هدایت شود، چرخه تغییرات برای ساخت آینده ایران، با شتابی غیرقابل وصف آغاز خواهد شد. این همان نقطه‌ای است که می‌تواند انسجام اجتماعی را از یک احساس مقطعی، به یک سرمایه دائمی و بنیادین برای ملت ایران تبدیل کند.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار