جوان آنلاین: عصر روز سوم خرداد ۱۳۶۱ تعداد زیادی کلاهخود آهنی در حاشیه رودخانه اروند افتاده بود. این کلاهخودها متعلق به سربازان و افسران بعثی بود که سراسیمه خود را به آب رودخانه میانداختند تا بتوانند از مهلکه خرمشهر فرار کنند. آنها که شعار «جئنا لنبقی» را روی باقیمانده دیوارهای این شهر مینوشتند، حالا حتی وقت نداشتند به پشتسرشان نگاه کنند و به امید رهایی خود را به آبهای خروشان اروند میسپردند. رودخانهای که ادعای مالکیت آن یکی از دلایل اصلی صدام برای شروع جنگ تحمیلی بود. حاشیه اروند در آن روزها ناگفتههای زیادی در خود داشت؛ از نصرت و پیروزی و از ذلت دشمنی که مانند تمامی متجاوزان به این سرزمین، سرنوشتی جز مرگ و نهایتاً فرار نیافتند. سردار رضا میرزایی از رزمندگان حاضر در عملیات الیبیتالمقدس در گفتوگو با ما خاطراتی از آن روزها را بیان میکند. میرزایی هم در فرونشاندن غائله خلق عرب به خرمشهر اعزام شده بود هم در فتح این شهر حضور داشت و هم پس از آزادی آن مدتی مسئول خط پدافندی این شهر بود.
در ماههای اول جنگ همدانیها در تیپ ۲۷ که یگان تهرانی بود، رزمندگان زیادی داشتند، این حضور پررنگ از کجا نشأت میگرفت؟
وقتی که قرار شد تیپ محمدرسول الله (ص) تشکیل شود، مأموریت تشکیل آن به چند چهره شاخص گذاشته شد. حاج احمد متوسلیان، شهید حاجمحمد ابراهیم همت، شهید حاجمحمود شهبازی و شهید حاجحسین همدانی. شهید شهبازی و شهید همدانی از فرماندهان اصلی سپاه همدان بودند. البته شهید شهبازی اصالتی اصفهانی داشت، ولی در سپاه همدان فعالیت میکرد. حاج احمد متوسلیان و شهید همت هم که از کردستان آمده بودند، اغلب نیروهای همراه این دو بزرگوار از رزمندگان تهرانی بودند. تیپ ۲۷ که در دوکوهه تشکیل میشود، فرماندهی وقت سپاه تعیین فرماندهی آن را برعهده مؤسسانش میگذارد. شهیدان همت و شهبازی میگویند گزینه ما حاج احمد متوسلیان است. البته حاجاحمد هم نمیپذیرفت و میگفت شهید شهبازی فرمانده بشود که نهایتاً شهید شهبازی با اصرار میگوید شما باید فرمانده باشید؛ بنابراین هم در تشکیل تیپ ۲۷ بچههای سپاه همدان نقش داشتند و هم با ورود دو گردان از رزمندگان همدانی به آن، تیپ تقویت شده ۲۷ محمدرسول الله (ص) که استعدادش به اندازه یک لشکر بود، در عملیات الیبیتالمقدس شرکت میکند.
پس دو گردان از نیروهای همدانی در فتح خرمشهر جزو نیروهای تیپ ۲۷ بودند؟
بله. در آن مقطع هنوز در همدان تیپ تشکیل نشده بود و رزمندگان استان ما که قبلاً عرض کردم در تشکیل تیپ ۲۷ نقش بسزایی داشتند، یا به صورت گروهی یا در قالب گروهان و گردان به تیپ ۲۷ میرفتند و در عملیات سنگین جنوب نظیر فتحالمبین، الیبیتالمقدس و رمضان در این تیپ شرکت کردند. در جریان فتح خرمشهر، شهید شهبازی علاوه بر فرماندهی سپاه همدان، جاشین تیپ ۲۷ محمدرسولالله (ص) بود. ایشان یک فرمانده میدانی بود و رزمندگان تیپ ۲۷ را تا دروازههای فتح خرمشهر برد، اما روز دوم خرداد ۶۱ و در یک قدمی آزادی خرمشهر در کنار نهر خین به شهادت رسید. گردان مسلم بنعقیل از تیپ ۲۷ محمدرسول الله (ص) هم به فرماندهی سردار حبیب الله مظاهری و جانشینی سردار سلیواری (هر دو از بچههای همدان) بود. تدارکات تیپ هم برعهده شهید حاج محمود نیکو منظر از بچههای همدان بود که تدارکات تیپ را از تهران و همدان تأمین میکرد.
خود شما چطور وارد جریان عملیات شدید؟
من به همراه شهید نیکو منظر در تدارکات بودیم. در اثنای عملیات به همراه چندین خودرو و وسیله نقلیه که نیازهای تیپ را در خود داشتند، به منطقه عملیاتی رفتیم. من دیگر برنگشتم و همانجا ماندم و تا پایان عملیات هم در منطقه بودم و با آزادسازی این شهر مثل دیگر رزمندهها وارد خرمشهر شدم.
معمولاً ما در جریان عملیات الی بیت المقدس بیشتر به موضوع آزادی خرمشهر میپردازیم، اما دیدههای پس از آزادی شهر نیز باید جالب باشد؟
بله همین طور است. وقتی که عراقیها در داخل خرمشهر به محاصره افتادند. تعداد قابلتوجهی از آنها خودشان را به اروند رساندند تا بلکه با شنا از آن عبور کنند و به خاک عراق برسند. خیلی از فراریها در آب غرق شدند و جنازهایشان روی آب شناور ماند. رزمندههایی که در لحظات اولیه به حاشیه اروند رسیده بودند، میبینند آنجا پر از کلاهخودهای آهنی، اسلحه، فانوسقه و خلاصه هر جسم سنگینی که مانع شناکردن بود، به صورت انبوه روی زمین ریخته شده است. عراقیها این اجسام سنگین و حتی لباسهایشان را درمیآوردند تا راحتتر روی آب شناور شوند. جالب است که رزمندههای ما به نیروهای دشمن که در داخل آب شنا میکردند، شلیک نمیکردند. اجازه میدادند خودشان را نجات بدهند. حتی بعضی از عراقیها را که داشتند، غرق میشدند نجات میدادند.
شما هم با صحنه حاشیه اروند روبهرو شدید؟
من بعد از فرار دسته جمعی نیروهای دشمن به آنجا رسیدم. از بچهها پرسیدم چه دیدید و آنها برایم از نحوه فرار یا غرق شدن نیروهای دشمن تعریف کردند، اما شاهد کلاهخودهایی بودم که تقریباً در همه جای حاشیه اروند ریخته شده بود. صدام ادعا داشت که مالکیت اروند متعلق به عراق است و اصلاً یکی از دلایل شروع جنگ همین مسئله بود. او میخواست سرزمینهای این سوی اروند را هم بگیرد تا دو طرف این رودخانه مرزی به عراق تعلق بگیرد. حالا ما شاهد بودیم سربازانش چطور کلاهخودها و حتی کمربند، پوتین و لباسهایشان را این طرف اروند جا گذاشته و سراسیمه فرار کرده بودند. این اتفاق یک صحنه تاریخی بود که عصر روز سوم خردادماه در حاشیه اروند دیدیم. از طرف دیگر، نیروهای عراقی روی خیلی از دیوارهای باقیمانده شهر شعار معروف «جئنا لنبقی» یعنی «آمدهایم تا بمانیم» را نوشته بودند. نام فارسی خرمشهر را هم به عربی «محمره» گذاشته بودند، ولی انبوه فرارهای و همین طور حدود ۱۹ هزار اسیری که در روز سوم خرداد دادند، نشان داد که چه کسی میماند و چه کسی میرود.
چه صحنههای دیدنی دیگری از لحظات شکست دشمن و پیروزی رزمندگان در خاطر دارید؟
در یک صحنه دیگر، یک بالگرد عراقی آمده بود تا فرماندهان بعثی موجود در خرمشهر را با خود ببرد. شهر محاصره شده بود و دشمن به خاطر اینکه فرماندهانش به دست نیروهای ایرانی نیفتند، این بالگرد را برای انتقال آنها فرستاده بود. برای همین منظور یک سبد زیر این بالگرد با طناب بسته بودند. رزمندهها از هر طرف به سمت این بالگرد شلیک میکردند. عاقبت بالگرد که مورد اصابت قرار گرفته بود، چند بار دور خودش چرخید و سقوط کرد. بعد گویا فرماندهان بعثی با قایق از مهلکه فرار کرده بودند. صحنه اسارت دسته جمعی نیروهای دشمن هم از صحنههای واقعاً تاریخی روز سوم خرداد ۱۳۶۱ است. اسارت یکجای ۱۹ هزار نیروی دشمن باعث شده بود تا وسایل نقلیه موجود در منطقه کفاف انتقال این تعداد اسیر را ندهد؛ بنابراین شهید حسن باقری دستور داد تا تمام اتوبوسها و کامیونهای شهرهای خوزستان به خرمشهر بیایند و اسرا را با خود حمل کنند.
یک سؤال برای خود من مطرح بود که کسی از قبل پیشبینی این همه اسیر را نمیکرد، اسرا در همان لحظات اولیه در کجا نگهداری میشدند؟
«ایستگاه حسینیه» در جاده اهواز و تقریباً در ۳۸ کیلومتری خرمشهر قرار دارد. آنجا یک اردوگاهی برای اسکان موقت اسرا در نظر گرفته شده بود. ابتدا اسرای عراقی را به آنجا بردند تا سرفرصت محل نگهداری دائمیشان مشخص شود. بعد اسرا را به گروههای مختلف تقسیم کردند و هر گروه را به یک اردوگاه در شهرهای مختلف فرستادند.
شما وقتی وارد خرمشهر شدید با چه صحنههایی روبهرو شدید؟
همه خانههای شهر یا کاملاً ویران شده یا آسیب دیده بودند. حتی یک خانه هم سالم نمانده بود. یک نکته کمتر گفته شده اینکه بعثیها تمام وسایل خانههای مردم را غارت کرده بودند. این وسایل بخشی به خاک دشمن منتقل شده بود. بخشی هم به سنگر بعثیها برده شده و به عنوان وسایل رفاهی استفاده شده بودند. حتی در بعضی از سنگرها، وسایل خانههای مردم را میدیدیم که ازسوی بعثیها بستهبندی شده بودند. به این معنی که میخواستند آنها را به عنوان کادو یا سوغات با خودشان ببرند که البته فرصت این کار را پیدا نکرده بودند.
گویا شما یک مدتی هم در خط پدافندی خرمشهر بودید؟
بله. مدتی بعد از فتح خرمشهر، خط پدافندی این شهر یکسال دست بچههای همدان بود. آن زمان لشکر انصارالحسین (ع) تشکیل شده بود و ما در گرما و سرما در این خط پدافندی حضور داشتیم. من هم به عنوان فرمانده محورهای عملیاتی، مسئولیت حفاظت از شهر را برعهده داشتم. حوزه استحفاظی ما از غرب جزیره مجنون تا سه راهی رود کارون بود. در زمان حفاظت از خط پدافندی خرمشهر، شهدا و مجروحان زیادی دادیم. ۷۳ نفر از بچهها شهید و ۱۴۲ نفر مجروح شدند. من از غائله خلق عرب (قبل از شروع جنگ) در خرمشهر بودم، زمان فتح آن حضور داشتم و این توفیق هم نصیبم شد که پس از آزادی شهر در خط پدافندی آنجا باشم.