مرد تتوکاری که متهم است پس از ارتباط پنهانی با تازه عروسی، شوهر او را به قتل رسانده تحت تعقیب مأموران پلیس تهران قرار گرفت. تازه عروس پس از بازداشت روایتهای مختلفی را از سرنوشت شوهرش بازگو کرد.
اوایل فروردین ماه امسال اعضای خانوادهای در تهران به اداره پلیس رفتند و از گمشدن ناگهانی پسر ۳۰ سالهشان شکایت کردند.
یکی از شاکیان گفت: «چند روز قبل متوجه شدیم پسرمان حمید روز اول عید از خانهاش بیرون رفته و دیگر بازنگشته است. در این چند روز عروسمان به ما خبری نداده بود و الان هم میگوید از شوهرش خبری ندارد و حرفهای متناقضی به ما میگوید. آنها کمتر از یک سال قبل با هم ازدواج کردند و فریبا از بستگان نزدیکمان است، اما راضی به ازدواج با حمید نبود و به اجبار خانوادهاش با پسرمان ازدواج کرد. از طرفی هم در این یک سال ما متوجه شدیم آنها با هم اختلاف دارند و به همین دلیل به عروسمان مشکوک هستیم و احتمال میدهیم برای پسرمان اتفاق بدی رخ دادهباشد.»
روایت اول
با شکایت مرد میانسال پرونده برای بررسی در اختیار تیمی از کارآگاهان پلیس آگاهی قرار گرفت. مأموران در نخستینگام تازه عروس را احضار و از وی تحقیق کردند. فریبا در ادعایی گفت: «من و شوهرم با هم اختلاف داشتیم و گاهی هم او قهر میکرد و برای چند روزی خانه را ترک میکرد، اما دوباره بر میگشت. روز اول فروردین ما با هم مشاجره لفظی کردیم و حمید هم از خانه قهر کرد و رفت. یکی، دو روزی از او خبری نشد و تصور کردم چند روز بعد دوباره به خانه بر میگردد، اما حمید برنگشت. وقتی خانوادهاش سراغش را گرفتند برای اینکه نگران نباشند به دروغ گفتم برای انجام کاری به شهرستانی رفتهاست.»
رابطه پنهانی
اظهارات تازه عروس پرونده را وارد مرحله تازهای کرد و مأموران در بررسیهای فنی دریافتند فریبا با مرد تتوکاری به نام بهراد ارتباط پنهانی دارد. تحقیقات میدانی و گفتههای همسایهها نشان داد تازهعروس چند باری با مرد غریبهای دیده شدهاست و مشخص شد مرد غریبه بهراد نام دارد و کارش تتو است. با به دست آمدن این اطلاعات مأموران این بار فریبا را بازداشت و به اداره پلیس منتقل کردند. وی ابتدا جرم خود را انکار کرد و با تناقضگویی قصد فریب مأموران را داشت، اما در ادامه ادعای جدیدی مطرح کرد.
روایت دوم
تازهعروس در ادعایی گفت: «همسرم کار درست و حسابی نداشت و ما مشکل مالی داشتیم و به همین سبب من تصمیم گرفتم کار کنم و درآمدی داشتهباشم. مدتی قبل یکی از دوستانم پیشنهاد داد تتوکاری یاد بگیریم و دو نفری با هم کار کنیم. دوستم آدرس مرد جوانی به نام بهراد را به من داد و گفت او تتوکار حرفهای است و آموزش هم میدهد. من با بهراد قرار گذاشتم و به محل کارش در ساختمان مسکونی حوالی خیابان جمهوری رفتم. وقتی وارد خانهاش شدم، او به زور به من تجاوز کرد و بعد تهدید کرد اگر شکایت کنم، مرا میکشد. مدتی از ترس جانم سکوت کردم، اما عذاب وجدان رهایم نمیکرد، به طوری که هر روز حالم بدتر میشد. اواخر سال همسرم متوجه شدهبود حال من بد است و روز به روز هم بدتر میشود و وقتی علت آن را سؤال کرد، مجبور شدم ماجرا را برای او توضیح دهم.»
وی ادامه داد: «تصمیم گرفتیم از تتوکار شیطانصفت شکایت کنیم، اما او محل کارش را تغییر دادهبود و همسرم تصمیم گرفتم ابتدا او را پیدا و بعد شکایت کند. روز اول عید همسرم از خانه بیرون رفت و دیگر بازنگشت و روز بعد تتوکار با من تماس گرفت و گفت همسرم را کشتهاست. او مرا تهدید کرد اگر در اینباره به کسی حرفی بزنم، مرا هم میکشد. از ترس سکوت کردم و وقتی هم خانواده همسرم سراغ پسرشان را گرفتند، حقیقت را نگفتم، چون پای خودم هم در این ماجرا گیر بود.»
پس از ادعای زن جوان، مأموران به محل زندگی بهراد رفتند، اما فهمیدند وی به مکان نامعلومی گریختهاست.