کد خبر: 1293483
تاریخ انتشار: ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۵:۰۰
خاطره‌ای طنز از دوران اسارت به روایت جانباز رمضانعلی کاووسی
روزی که قرار بود دعای کمیل برگزار شود، یکی از بچه‌های آسایشگاه خودمان را فرستادیم به آسایشگاه کناری و برادری را که مداحی می‌کرد آوردیم به آسایشگاه خودمان. عراقی‌ها معمولاً در آمارگیری‌های روزانه صرفاً به تعداد نگاه می‌کردند. با کلکی که سوار کردیم، یک نفر از ما به آسایشگاه کناری رفت و برادر مداح به جای او به آسایشگاه ما آمد
علیرضا محمدی

جوان آنلاین: جانباز رمضانعلی کاووسی از رزمندگان جنگ تحمیلی و از نویسندگان و محققان حوزه دفاع مقدس است. وی که نویسنده کتاب «سهم من از عاشقی» است، در طنزنویسی نیز دستی بر آتش دارد و کتاب طنز «موقعیت ننه» را در باره جنگ تحمیلی و خاطرات رزمندگان به رشته تحریر درآورده است. بر این اساس وی در جمع آوری خاطرات روز‌های حماسه و ایثار بسیار فعال است. متن پیش‌رو خاطره یکی از آزادگان است که سال‌ها در اردوگاه موصل اسیر دست بعثی‌ها بود. کاووسی در گفت‌و‌گو با ما این خاطره را روایت کرده است. 

موصل ۳ 

یکی از آزادگان که سال‌ها در اردوگاه موصل ۳ حضور داشت خاطره طنزی را از روز‌های سخت اسارت تعریف می‌کرد. ایشان می‌گفت: ما در اردوگاه شرایط سختی داشتیم. هرچند موصل ۳ جزو اردوگاه‌هایی بود که نام اسرایش در لیست صلیب سرخ قرار داشت، ولی به هرحال بعثی‌ها سختگیری‌های خودشان را داشتند و قوانینی وضع کرده بودند که باعث می‌شد اسرا برای هر کار یا اقدامی که می‌خواستند انجام دهند تحت فشار باشند. مثلاً ما نمی‌توانستیم مراسم مذهبی را آزادانه انجام دهیم. اگر این مراسم لو می‌رفت، تنبیه می‌شدیم. یک جو بسیار معنوی بین بچه‌ها وجود داشت و در خفقان اسارت احساس می‌کردیم نیاز روحی شدیدی به برگزاری زیارت عاشورا، دعای توسل، دعای کمیل یا برگزاری دیگر مراسم و ادعیه داریم. این مراسم می‌توانست روی روحیه بچه‌ها تأثیر بگذارد. اما باید بسیار محتاطانه برگزار می‌شدند. 

دعای کمیل

این آزاده دفاع مقدس در ادامه می‌گفت: یک‌بار تصمیم گرفتیم در آسایشگاه‌مان دعای کمیل برگزار کنیم. مدت‌ها بود که بچه‌ها در حسرت برگزاری این ادعیه بودند تا به یاد دعا‌های باصفای کمیلی که پیش از اسارت داشتیم، دل و جانی صفا بدهند، اما غیر از سختگیری بعثی‌ها و موانعی که در این خصوص وجود داشت، یک مشکل اساسی دیگری هم داشتیم و آن هم این بود که آسایشگاه ما مداح نداشت. کسی که بتواند مراسم گردانی کند و با نوای گرمش مراسم را منور کند. اتفاقاً در آسایشگاه کناری ما یک مداح بود که خیلی هم آدم توانمندی بود و در قرائت ادعیه و برگزاری مراسم مذهبی تجربیاتی داشت. ما باید کاری می‌کردیم که این بنده خدا به آسایشگاه ما می‌آمد؛ بنابراین تصمیم گرفتیم حقه‌ای بزنیم و او را به آسایشگاه خودمان بیاوریم. 

جابه‌جایی آمار

روزی که قرار بود دعای کمیل برگزار شود، ما یکی از بچه‌های آسایشگاه خودمان را فرستادیم به آسایشگاه کناری و برادری را که مداحی می‌کرد آوردیم به آسایشگاه خودمان. عراقی‌ها معمولاً در آمارگیری‌های روزانه به تعداد نگاه می‌کردند. افراد را به اسم یا چهره شمارش نمی‌کردند. مثلاً اگر آسایشگاه ما ۱۰۰ نفر بود و آسایشگاه کناری هم همین تعداد اسیر داشت، هر شب که قرار بود در آسایشگاه‌ها بسته شود تا صبح روز بعد، تعداد نفرات هر آسایشگاه شمارش می‌شد. آن روز هم با کلکی که سوار کردیم، یک نفر از ما به آسایشگاه کناری رفت و برادر مداح به جای او به آسایشگاه ما آمد. 

گناهی نکردیم!

شب مراسم دعا آغاز شد. چند نفر از بچه‌ها کنار پنجره و در آسایشگاه به عنوان نگهبان ایستادند. برادر مداح هم شروع کرد تا مقدمات معمول دعا را انجام دهد. همین طور که داشت آرام آرام فراز‌های دعای کمیل را می‌خواند، گفت: خدایا! یک مشت معصیت‌کار اینجا جمع شدیم. آمدیم به درگاه تو تا گناهان ما را ببخشی... داشت همین طور می‌گفت که ناگهان مش قنبر (یکی از اسرا که طبع طنز فوق‌العاده‌ای داشت) گفت: برادر! تو اگر گناهی داری فکری به حال خودت بکن. ما که چند سالی است در این اردوگاه حبس هستیم، نه از دیوار کسی بالا رفتیم، نه چشم‌مان به نامحرمی افتاده، نه اصلاً می‌توانیم گناه خاصی انجام بدهیم. شما خواهشاً به فکر گناهان خودت باش! با این حرف مش قنبر فضا ریخت بهم و همه زدند زیر خنده. طوری شد که آن شب دعای کمیل همانجا قطع شد و شانس آوردیم که بعثی‌ها متوجه خنده‌های بچه‌ها نشدند...

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار