جوان آنلاین: مرد جوانی که پنج سال قبل با پوشیدن لباس پلیس، برادرزن یکی از دوستانش را از خانهاش بیرون کشاند و دوستش او را با شلیک گلوله به قتل رسانده بود در زندان به دام افتاد.
روز شنبه ۲۶ مرداد ۹۸ به مأموران پلیس تهران خبر رسید، مردی در یکی از خیابانهای جنوبی تهران با شلیک گلوله زخمی و برای درمان به بیمارستان منتقل شده است.
پلیس قلابی
با اعلام این خبر به سرعت تیمی از مأموران پلیس راهی بیمارستان شدند و در آنجا دریافتند مرد جوانی به نام سعید با شلیک گلوله به سینهاش به شدت زخمی شده و تیمی از پزشکان در تلاشند وی را از پرتگاه مرگ نجات دهند، اما ساعتی بعد مسئولان بیمارستان به مأموران خبر دادند سعید بر اثر شدت خونریزی و اصابت گلوله به قسمت حساس بدنش به کام مرگ رفته است.
با اعلام خبر قتل مرد جوان، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تحقیقات خود را درباره حادثه خونین آغاز کردند.
تیم جنایی در نخستین گام دوربینهای مداربسته محل حادثه و خیابانهای نزدیک به آن را بازبینی کردند. بررسیها نشان داد مقتول در نزدیکی خانهاش در حالی با شلیک گلوله به قتل رسیده که مردی با لباس پلیس و مرد لباس شخصی دیگری او را بدرقه میکردند. دوربینها تصویر خودروی سواری را در نزدیکی محل حادثه ثبت کرده بودند که دقایقی قبل از حادثه، راننده کنار خیابان پارک میکند و ثانیههایی بعد مردی که لباس پلیس به تن دارد همراه راننده از خودرو پیاده میشوند و به سمت خانه مقتول میروند. آنها زنگ خانه را به صدا درمیآورند و وقتی صاحب خانه در را باز میکند، او را با خود به طرف خودروی پارک شدهشان میبرند که مرد دیگری ناگهان به سمت مقتول شلیک میکند.
مأموران در بررسیهای فنی و استعلام از مرکز متوجه شدند هیچ مأمور پلیسی برای بازداشت مقتول مأموریتی نداشته و فردی که لباس پلیس به تن داشته، مأمور قلابی است.
برادرزن
مأموران در ادامه به ردپای شوهرخواهر مقتول به نام هرمز در این حادثه رسیدند و فهمیدند خواهر مقتول با شوهرش به نام هرمز اختلاف داشته و مقتول هم همیشه از خواهرش طرفداری میکرده و هرمز هم چند باری او را تهدید به مرگ کرده است. بنابراین فرضیه قتل سعید از سوی شوهرخواهرش برای مأموران قوت گرفت و کارآگاهان جنایی هم در بررسیهای دوربینهای مداربسته اطراف محل حادثه هرمز را شناسایی کردند که پس از قتل همراه مأمور قلابی و راننده خودرو به سرعت از محل فرار میکنند. با به دست آمدن این اطلاعات، هرمز و همدستانش تحت تعقیب قرار گرفتند، اما مشخص شد متهم از محل زندگیاش به مکان نامعلومی گریخته است. از سوی دیگر پلیس قلابی هم شناسایی و مشخص شد وی بهزاد نام دارد و شرور و متهم سابقهدار و از دوستان نزدیک هرمز است.
بازداشت در زندان
در حالی که بیش از پنج سال از حادثه گذشته و قاتل همچنان فراری است به مأموران پلیس خبر رسید مدتی قبل پسر شروری به نام بابک که در حادثه درگیری پسر جوانی را زخمی کرده دستگیر شده و به زندان افتاده است. بنابراین پرونده پسر شرور دستگیر شده روی میز کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت و مشخص شد وی همان پلیس قلابی است که روز حادثه همراه قاتل بود. بنابراین مأموران متهم را از زندان به اداره آگاهی منتقل کردند و وی به جرم خود اعتراف کرد.
تحقیقات به دستور قاضی محسن اختیاری، بازپرس شعبه اول دادسرای امور جنایی تهران برای دستگیری قاتل فراری و همدست دیگرش ادامه دارد.
برای قدرتنمایی
متهم در بازجوییها اعتراف کرد به خاطر قدرتنمایی روز حادثه لباس پلیس به تن کرده، اما خبر نداشته که به دردسر عظیمی گرفتار میشود.
بهزاد مقتول را میشناختی؟
نه، روز حادثه اولین باری بود که او را دیدم.
چه شد که روز حادثه جلوی خانه مقتول رفتید؟
هرمز از دوستان صمیمیام بود و چند روز قبل از حادثه به سراغم آمد و خواست به او کمک کنم. مرامم اجازه نداد که دست رد به سینه دوستم بزنم و قول دادم کمکش کنم. او گفت از مردی به نام سعید طلب چندصد میلیون تومانی دارد، اما او طلبش را نمیدهد. هرمز از من خواست لباس پلیس بپوشم و به خانه سعید بروم و به بهانه اینکه مرتکب جرمی شده او را بازداشت کنم و بعد تحویل هرمز بدهم و در ادامه هم مرد کلاهبردار را تحویل کلانتری بدهیم.
چرا لباس پلیس پوشیدی؟
میخواستم قدرتنمایی کنم. همیشه احساس میکردم وقتی لباس پلیس بپوشی قدرت زیادی داری. هرمز هم از احساس من باخبر بود، به همین خاطر از من سوءاستفاده کرد. او گفت اگر سعید مرا با لباس پلیس ببیند، تسلیم میشود، وگرنه فرار میکند و من هم فریب او را خوردم.
بعد چه شد؟
روز حادثه موضوع را برای یکی از دوستانم که خودروی سواری داشت، تعریف کردم. به او گفتم میخواهم در پوشش پلیس یکی از بدهکارهای دوستم را بازداشت کنم و تحویل پلیس بدهم و او هم قبول کرد و همراه من شد. آن روز هرمز هم همراه ما بود و بعد از اینکه خودرویمان را پارک کردیم از دور خانه سعید را به ما نشان داد و من و دوستم جلوی خانه مقتول رفتیم و زنگ خانه را زدیم. وقتی سعید در را باز کرد از دور برگهای به او نشان دادم و گفتم از او شکایت شده و باید همراه ما به کلانتری بیاید و او هم به ما اعتماد کرد و همراه ما شد، اما قبل از اینکه سوار خودرو شود، هرمز او را با شلیک گلوله به قتل رساند.
خبر داشتی هرمز قصد قتل دارد؟
نه، اصلاً فکر نمیکردم، وگرنه همراه او نمیشدم. هرمز گفت میخواهد سعید را دستگیر کند و تحویل پلیس بدهد. بعد از حادثه بود که تازه فهمیدم مقتول برادرزنش است.
هرمز چه اختلافی با مقتول داشت؟
فکر میکنم همسرش مهریهاش را اجرا گذاشته بود و هرمز فکر میکرد مقتول به خواهرش پیشنهاد داده مهریهاش را به اجرا بگذارد.
فکر میکردی دستگیر شوی؟
نه، بعد از حادثه از تهران فرار کردم و پس از مدتی که برگشتم فکر کردم آبها از آسیاب افتاده است. الان پنج سال و سه ماه از حادثه گذشته و فکر میکردم که شناسایی نشدهام، اما در زندان به دام افتادم.
چرا زندان؟
مدتی قبل با پسر جوانی که کلکل داشتم، درگیر شدم و او را کتک زدم و یک ماه قبل بازداشت شدم و به زندان افتادم.