اعتیاد به موادمخدر یکی از مهمترین مشکلات اجتماعی اقتصادی و بهداشتی است و عوارض ناشی از آن، تهدید جدی برای جامعه بشری محسوب و موجب رکود اجتماعی در زمینههای مختلف میشود. همچنین ویرانگریهای حاصل از آن، زمینهساز سقوط بسیاری از ارزشها و هنجارهای فرهنگی و اخلاقی است و سلامت جامعه را بهطور جدی به مخاطره میاندازد. تحلیلگران مسائل سیاسی و اجتماعی بر این باورند که در تهاجم و نفوذ فرهنگی، پدیده موادمخدر مهمترین عامل به تباهی کشیدن و انحطاط اخلاقی جوامع به شمار میرود. در این راستا، فقر و انحرافات اجتماعی از جمله پدیدههایی هستند که به نظر بسیاری از صاحبنظران با یکدیگر مرتبط هستند.
تحقیقات پژوهشها در عین حال مؤید وجود رابطه مستقیم بین فقر و انحرافات نیست، اما وجود همبستگی میان آن دو را تأیید میکند. بر این اساس فقر به عنوان یکی از مسائل اجتماعی در وقوع انحرافات و افزایش میزان آن، بهویژه در زمینه جرائم جوانان، اعتیاد و سرقت تأثیرگذار است. در رویکرد دینی نیز همبستگی میان فقر و انحرافات اجتماعی مورد تأیید است. بر این اساس فقر، انگیزش روی آوری به کجر وی را افزایش میدهد. همچنان که رفاهطلبی در رویآوری به جرائم، انگیزهای بسیار قوی است.
بدون تردید، فقر و نابرابریهای اقتصادی از زمره مهمترین معضلات جامعه بشری است که از جایگاه ویژهای در بین سایر مسائل اجتماعی برخوردار است. مشکلات ناشی از فقر صرفاً منحصر به پیامدهای خود فقر نمیباشد، بلکه مشکلات این مسئله اجتماعی زمانی شدت پیدا میکند که بسترساز انحرافات میشود. طبق آماری که در بین سالهای ۱۴۰۱ تا ۱۴۰۲ انجام گرفت، این نتیجه به دست آمد که بین تغییرات نسبت خانوارهای زیر خط فقر و تعداد دستگیرشدگان مرتبط با موادمخدر همبستگی بالایی وجود دارد. یافتههای برخی پژوهشگران نیز نشان میدهد که در بروز اعتیاد، چهار عامل مهم وجود دارد که سه عامل آن، یعنی فقر اقتصادی، بیکاری و فقر فرهنگی به شکلی با فقر و نابرابرهای اقتصادی مرتبط هستند. همچنین در مطالعهای که از سوی دفتر ملی تحقیقات اقتصادی ایالات متحده امریکا منتشر شده است، نشان میدهد که بین فقر و مصرف موادمخدر به ویژه ماریجوآنا و کوکائین، ارتباطاتی وجود دارد. همچنین این مطالعه نشان میدهد که بین فقر و شدت مصرف موادمخدر نیز رابطه مثبتی وجود دارد، همچنین حتی در صورتی که عوامل کنترلکننده خانوادگی وجود داشته باشند. در این تحقیقات اشاره شده است که شدت سوءاستفاده موادمخدر میتواند یک عامل علی برای فقر باشد.
هر انسانی نیز تحت تأثیر ارزشها، هنجارها، آداب و رسوم و ایدههایی است که در جامعه، تبلیغ و منتشر میشود، اما در جوامع در حال گذر که تغییرات سریع فرهنگی حاصل میشود، فرد دچار آنومی شده و خودباختگی فرهنگی پدید میآید و ارزشها روز به روز تغییر میکنند و اختلال هنجاری ایجاد میشود که این مسائل در ایجاد انحرافاتی مانند اعتیاد بیتأثیر نیست. در واقع اگر افراد شغل داشته باشند به سمت تشکیل خانواده سوق پیدا و یک زندگی حداقلی را فراهم میکنند. شغل برای افراد مسئولیت و هویت میآورد، چراکه شخص بیمسئولیت و بیهویت از جامعه طرد میشود و به سمت آسیبهای اجتماعی، بهویژه اعتیاد کشیده میشود.
پس میتوان دریافت که وضعیت اقتصادی- اجتماعی نقــش تعیینکنندهای در بروز یا عدم بروز اعتیاد دارد و فرد را به پناه بردن به اعتیاد یا مواد مخدر سوق دهد، بیتوجهی به کار و اشــتغال نیز خود مولد اعتیاد است. ناامید شدن جوانانی که مدرک تحصیلیشان در دستشان است، اما ناچارند از جیب پدرانشان، زندگی روزمره را طی کنند، بهترین و مستعدترین شرایط را برای تقویت گرایش به مصرف مواد فراهم میکند. افراد بیکار که مسئولیت تأمین هزینههای زندگی خانواده را دارند و همچنین افرادی که با مدارک تحصیلی بالا هنوز نتوانستند شغل مناسبی پیدا کنند یا بنا به دلایل مختلف از کار خود نیز اخراج شدهاند برای تسکین دادن خود به مصرف موادمخدر روی میآورند.
بنابراین با توجه به اینکه اعتیاد یک «بیماری اجتماعی» است و عوارض جسمی و روانی دارد و تا زمانی که به علل گرایش بیمار توجه نشود، درمان جسمی و روانی فقط برای مدتی نتیجهبخش خواهد بود و فرد معتاد دوباره گرفتار مواد اعتیادآور میشود، اعتیاد هیچگاه بهطور کامل ریشهکن نخواهد شد، اما با تدبیر اندیشه و تلاش مخلصانه حداقل، میتوان آن را به کنترل درآورد. در این راستا باید تلاش شود تا با ارتقای سطح آگاهی اقشار مختلف جامعه، پیشگیری از اعتیاد بر درمان معتادان مقدم باشد، به امید روزی که جامعهای داشته باشیم که اگر هم در آن فرد معتادی وجود دارد درصدد نجات خویشتن باشد. در این خصوص باید برنامههای اقتصادی دولت، توزیع درآمدها و سیاستهای مالیاتی جامعه، به سمتی هدایت شود که احساس نابرابری در جامعه کاسته و از بروز عوامل زمینهساز آن جلوگیری شود و زمینههای ایجاد اشتغال و ایجاد فرصتهای برابر در جامعه فراهم شود.