جوان آنلاین: زن میانسال وقتی از سفر اروپا به خانه برگشت و متوجه شد یکی از گربههایش تلفشده با طراحی یک سناریوی سیاه تلاش کرد از زن بلاگری که در پانسیونش از گربههای او مراقبت کردهبود، انتقام بگیرد. وی دو مرد را برای قتل و اجرای نقشه شیطانی اجیر کرد، اما ناکام ماند.
بامداد سهشنبه ششم شهریور امسال راننده خودرویی در تهران با اداره پلیس تماس گرفت و اعلام کرد زن جوانی را دست و پا بسته داخل صندوق عقب خودروی پژویی پیدا کرده و او را نجات دادهاست.
شانس
با اعلام این خبر به سرعت تیمی از مأموران کلانتری به محل حادثه در نزدیکی پل ولایت اعزام شدند.
وقتی مأموران به محل حادثه رسیدند، مردی که حادثه را خبر دادهبود، به مأموران گفت: «با خودرویم در حال عبور از حاشیه پل ولایت بودم، چشمم به خودروی پژو سواری افتاد که در صندوق عقبش باز بود. به نظر رسید فردی داخل آن دست و پا میزند. کنجکاو شدم و نزدیک خودرو رفتم. وقتی زن جوان دست و پا بسته را داخل صندوق عقب دیدم، متوجه شدم حدسم درست بوده و به سرعت برای نجاتش به سمتش رفتم. دختر جوان علاوه بر اینکه دست و پایش با طناب بستهبود، چسب پهنی هم به دهانش چسبانده شدهبود که به سختی نفس میکشید و من هم دست و پا و دهانش را باز کردم و حادثه را به پلیس خبر دادم. او شانس آورد که من برای انجام کاری آن ساعت از نیمهشب از خانه بیرون آمدم و با دیدن این صحنه او را نجات دادم.»
بلاگر
دختر جوان که به سختی نفس میکشید و ترس در چهرهاش نمایان بود، به مأموران گفت: «من بلاگر هستم و در اینستاگرام دنبالکنندههای زیادی دارم. چند سالی است در فضای مجازی فعالیت دارم و از طریق تبلیغات درآمد کسب میکنم. از طرفی علاقه زیادی به حیوانات خانگی دارم و از حامیان حیوانات هستم، به همین دلیل یک سال قبل محل زندگیام را پانسیون نگهداری از حیوانات خانگی قرار دادم تا هم درآمدی از این راه کسب کنم و هم به حیوانات کمک کنم. پس از این در اینستاگرام برای نگهداری از حیوانات خانگی تبلیغ زیادی کردم و مشتریان زیادی هم به دست آوردم. معمولاً افرادی که قصد سفر تفریحی یا کاری داشتند یا کسانی که میخواستند حیوان خانگیشان را تربیت کنند، حیوان خانگیشان را به من میسپردند تا نگهداری یا تربیت کنم.»
مرگ گارفیلد
شاکی ادامه داد: «همه چیز به خوبی و خوشی پیش میرفت و من از اینکه درآمد خوبی از نگهداری حیوانات خانگی به دست میآوردم، خوشحال بودم تا اینکه تابستان سال گذشته زن میانسالی به نام آزیتا از طریق فضای مجازی با من تماس گرفت و گفت میخواهد به سفر اروپا برود و از من خواست دو گربه خانگیاش را به نامهای لیلی و گارفیلد در پانسیونم نگهداری کنم. او یک روز بعد دو گربهاش را پیش من آورد و میگفت اینها فرزندانش هستند و قرار شد با دادن مبلغی من از آنها نگهداری کنم. گربههای او را پذیرفتم و زن میانسال هم راهی سفر شد. همان روز اول متوجه شدم گارفیلد و لیلی هر دو ناخوش هستند و از بیماری رنج میبرند، اما آزیتا به سفر رفته بود و من به او دسترسی نداشتم بیماری گربههایش را به او خبر دهم. به هر حال چند روزی از آنها نگهداری کردم تا اینکه گارفیلد حالش بد شد و هر دو گربه را پیش دامپزشک بردم. گارفیلد تلف شد، اما لیلی با تلاش دامپزشک و تجویز دارو نجات پیدا کرد و به پانسیون برگرداندمش و از او مراقبت کردم. یک هفته بعد آزیتا از سفر خارج برگشت و وقتی به او گفتم گارفیلد تلف شدهاست، عصبانی شد و مرا تهدید به قتل کرد. هر چقدر به او گفتم گربههای او بیمار بودهاند، قبول نمیکرد و میگفت من بچهاش را کشتهام و از بچه دیگرش هم خوب نگهداری نکردهام و لاغر شدهاست. من حتی نسخه دامپزشک و داروهایی را که او تجویز کردهبود، به آزیتا نشان دادم، اما او قبول نمیکرد و مرا مقصر مرگ گربهاش میدانست.»
نقشه مرگ
زن جوان ادامه داد: «زن میانسال خیلی خشمگین بود و هر چقدر تلاش کردم او را آرام کنم، نشد و در نهایت گربهاش را گرفت و وقتی از خانهام بیرون رفت، تهدید کرد به زودی از من انتقام میگیرد. در این مدت او همیشه پیامهای تهدیدآمیز برای من میفرستاد و گاهی هم تلفنی مرا تهدید به مرگ میکرد. ابتدا تهدیدهایش مرا آزار میداد، اما کمکم برای من عادی شد تا اینکه مدتی از او خبری نشد و پیامهای تهدیدآمیزش قطع شد. با خودم فکر کردم او خسته شده و مرا فراموش کردهاست. چند روز قبل مرد جوانی در اینستاگرام با من تماس گرفت و گفت از طریق صفحهام متوجه شده من پانسیون نگهداری از حیوانات خانگی دارم. او گفت دو گربه دارد و میخواهد سه هفته به مسافرت برود و از من خواست به خانهاش بروم و دو گربه او را تحویل بگیرم و هزینه نگهداری از گربهها را هم نقداً دریافت کنم. عصر روز قبل به آدرسی رفتم که حوالی بزرگراه نواب دادهبود، اما خبر نداشتم که زن میانسال برای قتل من دو مرد اجیر کردهاست. وقتی وارد خانه شدم در کمال ناباوری با آزیتا و دو مرد جوان روبهرو شدم. همان لحظه فهمیدم آزیتا با این نقشه مرا به خانه کشانده تا از من انتقام بگیرد، اما کاری از دستم ساختهنبود. دو مرد جوان ابتدا مرا به شدت کتک زدند و تمام طلاها و پولهایم را از من گرفتند. سپس به دستور صاحب گربههای لیلی و گارفیلد مرا عریان کردند و از من فیلم سیاه تهیه کردند. التماسها و گریههای من دل آنها را به رحم نیاورد و زن میانسال هر دستوری میداد، دو مرد هیکلی اجرا میکردند. آزیتا به آنها دستور داد دست و پای مرا با طناب ببندند و بعد مرا به بیابانهای اطراف تهران ببرند و پس از اینکه به من تجاوز کردند، مرا به قتل برسانند و جسدم را تکهتکه کنند. زن خشمگین میگفت این سزای کسی است که بچهام را کشته است. آنها به دستور صاحب گربهها دست و پای مرا بستند و به داخل صندوق عقب خودرویم منتقل کردند، اما هنگامی که مرا دست و پا بسته داخل صندوق عقب خودرو انداختند، یکی از همسایهها و چند رهگذر متوجه شدند. پس از این، دو مرد جوان با آزیتا تماس گرفتند و آنطوری که من متوجه شدم، آنها ترسیدند همسایهها به پلیس خبر دهند و به همین دلیل از مرگ من منصرف شدند. سپس خودرو را نزدیکی پل ولایت رها کردند و از محل گریختند. پس از این خیلی تلاش کردم از صندوق عقب بیرون بیایم، اما دست و پایم بسته بود و نتوانستم تا اینکه راننده عبوری متوجه شد و مرا نجات داد.»
اجیر شدیم
با شکایت زن جوان، پرونده به دستور قاضی مصطفی تقیزاده، بازپرس شعبه پنجم دادسرای ویژه سرقت برای شناسایی آدمربایان در اختیار تیم زبدهای از کارآگاهان پلیس آگاهی قرار گرفت. مأموران پلیس در نخستین گام در بررسیهای فنی یکی از آدمربایان اجارهای را به نام بهادر شناسایی و دستگیر کردند. متهم در بازجوییها به جرم خود اعتراف کرد و گفت: «چند سال قبل با آزیتا در شهرستانی آشنا شدم. من دانشجو بودم و آزیتا هم در همان شهر زندگی میکرد. مدتی قبل او با من تماس گرفت و گفت محل زندگیاش را به تهران آوردهاست. آشنایی ما ادامه داشت تا اینکه چند روز قبل از حادثه با من تماس گرفت و گفت دختر جوانی گربهاش را کشته است و میخواهد از او انتقام بگیرد. او من و دوستم را برای آزار و اذیت دختر جوان اجیر کرد و قرار بود دستمزد خوبی بدهد. با نقشهای که او طراحی کردهبود، از طریق اینستاگرام دختر جوان را به خانه کشاندیم و اموالش را سرقت کردیم. تمام طلاها و پولهای شاکی را او برداشت و قرار بود بعد از اجرای نقشه دستمزد ما را بدهد، اما هنگام ربودن دختر جوان همسایهها متوجه شدند و ما در اجرای نقشهمان ناکام ماندیم. پس از آن روز، من و دوستم او را ندیدیم.»
همزمان با ادامه تحقیقات، از متهم، مأموران در تلاشند تا دو همدست وی را بازداشت کنند.