پناهنده با «در انتهای شب» سوژهاش را از دلِ خانوادهای در طبقه متوسط بیرون میکشد و با جسارت و هنرمندی توانسته شکل روابط و آسیبهای این طبقه در زندگی مشترک را نشان بیننده دهد. جوان آنلاین: سریالهای تلویزیونی در مقایسه با سینما نتوانستهاند آنطور که باید و شاید به جزئیات زندگی و دغدغههای طبقه متوسط شهری بپردازند. سینما در این زمینه از سریالها جلوتر بوده و توانسته به شکلی دقیقتر زندگی طبقه متوسط را بازنمایی کند.
کارگردانان سریالها در سالهای اخیر بیشتر نوع خاصی از پرداخت به سوژه را مدنظر داشتهاند. در این سریالها، شخصیتها یا بیش از اندازه ثروتمند بودهاند یا بیش از اندازه فقیر و سیر کردن در دنیای این طبقات موجب شکلگیری کلیشه گرایی در داستان و درام شده است.
خیلی کم پیش آمده در این سریالها، دوربین کارگردانی به شکلی واقعگرایانه وارد خانهای از شهروندان طبقه متوسط شود و شکل روابط و جنس دغدغههای این طبقه را به مخاطب نشان دهد.
اتفاق مهمی به نام «چهارشنبه سوری»
در سینما، اصغر فرهادی با «چهارشنبه سوری» به شکل باورپذیر و پر از جزئیات، طبقه متوسط را وارد سینمای ایران کرد و تماشاگر را از تصاویر کلیشهای گذشته رها ساخت. شاید قبلتر از فرهادی، کیومرث پوراحمدی در «شب یلدا» یا ناصر تقوایی با «کاغذ بیخط» شخصیتهایشان را از طبقه متوسط انتخاب کرده بودند، ولی جنس پرداخت آنها به موضوع، آن دربرگیری و جامعیت آثار فرهادی را نداشت.
هنر فرهادی در پرداخت به طبقه متوسط به دقت در جزئیات و ملموس بودن اتفاقات برمیگردد. در «چهارشنبه سوری»، فرهادی در نشان دادن وضعیت زندگی، جنس روابط و دغدغهها، توانست تصویری باورپذیر برای مخاطبش بسازد.
او بعدها در «درباره الی» و «جدایی نادر از سیمین» به مهارت بیشتری در شخصیتپردازی و بازنمایی زندگی طبقه متوسط رسید و توانست فضایی تازه در سینمای ایران باز کند. فضایی که کارگردانان دیگر را هم به این عرصه کشاند و موجب شد تا زندگی مردم طبقه متوسط در دهه هشتاد و نود، به سوژه فیلمهای زیادی تبدیل شود.
دستهای خالی سریالها در پرداختن به طبقه متوسط
با وجود پیشرو بودن سینما در این موضوع، سریالهای تلویزیونی و بعدتر نمایش خانگی، خیلی علاقهای نداشتند به زندگی طبقه متوسط نزدیک شوند. پرداختن به سوژههای بچه پولدار و فقیر و تقابل طبقاتی میان ثروتمندان و فقرا برای کارگردانان این حوزه جذابیت بیشتری داشت.
به هرحال رفتن به سمت دغدغههای طبقه متوسط و نشان دادن آن در سریالها، کار راحتی نیست و کارگردانان سریالها ترجیح میدادند با فرمولهای سادهتری آثارشان را بسازند.
پس از گذشت سالها بالاخره سریالی در شبکه نمایش خانگی توانست تصویری روشن، درست و واقعگرایانه از زندگی طبقه متوسط پیش چشم مخاطب بگذارد. آیدا پناهنده با «در انتهای شب» کار بزرگی در شبکه نمایش خانگی انجام داده که ارزش کار او در آینده بیشتر مشخص خواهد شد.

در انتهای شب آغازگر مسیری نو
پناهنده با «در انتهای شب» سوژهاش را از دلِ خانوادهای در طبقه متوسط بیرون میکشد و با جسارت و هنرمندی توانسته شکل روابط و آسیبهای این طبقه در زندگی مشترک را نشان بیننده دهد.
زوج فیلم پناهنده به درستی نمایندهای از طبقه متوسط هستند. اگر در بخشبندی طبقات اجتماعی، مولفههایی مثل شغل، درآمد، اوقات فراغت و جنس دغدغههای فرهنگی را در نظر بگیریم، میبینیم بهنام و ماهرخ به شکلی صحیح از دل طبقه متوسط بیرون آمدهاند.
این زوج اگرچه حاشیهنشین شدهاند، ولی این حاشیهنشینی آنها تلاشی برای خریدن خانه در مرکز شهر تهران است. بهنام و ماهرخ مثل زوجهای دیگر، در شرایط سخت اقتصادی به قناعت روی آوردهاند تا با پسانداز پول بتوانند صاحبخانه شوند.
هر دو کارمند هستند و دغدغههایی از جنس فرهنگ و هنر دارند. کاملا باید این زوج را نمایندهای از طبقه متوسط دانست که زندگیشان بسیار به این قشر نزدیک است و شباهت دارد.
نگاه زنانه فیلمساز
پناهنده توانسته در شکل ظاهری کار خیلی خوب عمل کند، ولی موفقیت اصلی او فقط به این موضوع برنمیگردد. کار مهم این فیلمساز در شجاعتش در پرداختن به موضوعاتی است که شاید فیلمسازان دیگر نتوانند آن را با این ظرافت در بیاورند.
پناهنده با نگاهی زنانه با به تصویر کشیدن زندگی بهنام و ماهرخ، روزمرگی و فرسودگی زندگی میان زوجها و رسیدن به نقطهای به نام طلاق و آسیبهای پس از جدایی را نشان میدهد. شاید در چند قسمت اول، مخاطب خیلی خوب متوجه استیصال و درماندگی ماهرخ در زندگی با بهنام نشود، ولی هر چه میگذرد، مسائل میان این زوج بهتر رمزگشایی میشود.
فیلمساز با اینکه در طول سریال، کفه قضاوت و داوری را به سمت ماهرخ کج میکند، اما برخلاف نگاه فمینیستی رایج، هیچ گاه از شخصیت مرد سریال یک هیولا و بدمن نمیسازد. بیشتر شخصیتهای «در انتهای شب» نه خیلی سفید هستند و نه کاملا سیاه و همین باعث نزدیکی بیشتر مخاطب به شخصیتها و درک کردن اتفاقات زندگیشان میشود.
جدایی این زوج نه حاصل اشتباهات لحظهای و خطاهای زودگذر، بلکه ماحصل خستگیِ طولانی مدت و فرسوده شدن در پیچ و خمهای زندگی است. وقتی زندگی این زوج را از دور نگاه میکنیم، یک زندگی ایدهآل و کمنقص به نظر میرسد، ولی در باطنِ زندگی چیز دیگری در جریان است و هر روز زوجین را از هم دور میکند. مسئلهای که در زندگی بسیاری از زوجها، نخست خودش را تحت عنوان طلاق عاطفی نشان میدهد و پس از مدتی به جدایی و گسست در زندگی مشترک میانجامد.

طلاق و آسیبپذیری زنان
پناهنده به عنوان فیلمسازی زن، بیش از هر چیزی به دنبال به تصویرکشیدن آسیبهای جدایی برای زنان بوده است. او زنان سریال را در جامعهای مردسالار، بسیار آسیبپذیر نشان میدهد و سریال در یکی از لحظاتی که از نگاه طبقاتیاش فاصله میگیرد، هنگام پرداختن به این مسئله است.
ثریا، همسایه مطلقه بهنام، با وجود تعلق داشتن به یک طبقه اجتماعی دیگر، پس از جدایی مشکلات و مصائبی شبیه به ماهرخ دارد. به نوعی برای این زنان، جدایی تازه در حکم شروعِ مشکلات و سختیهای بعدی است و مشخص نیست آنها میتوانند از پسِ این سختیها بربیایند یا نه.
پناهنده نشان میدهد آسیبهای مرتبط با طلاق فقط به یک قشر و طبقه خاص ربط پیدا نمیکند و عمده زنان پس از جدایی با مسائلی شبیه به همدیگر مواجه میشوند. کارگردان نشان میدهد زنان در بحرانی مثل طلاق، تا چه اندازه آسیبپذیر و شکننده میشوند و جامعه چه نگاهِ ناخوشایندی به آنها دارد.
«در انتهای شب» سریال مهم این روزهای شبکه نمایش خانگی است که حرفهای مهمی میزند. پناهنده در سریالش، به دنبال کار عجیب و غریبی نرفته است؛ او فقط جای پرداختن به سوژههای کلیشهای و مرسوم، زاویه دوربینش را به سمت مردم شهر چرخانده است. روحِ زمانه کاملا در سریال احساس میشود و نگاهِ نقادانه فیلمساز، همخوانی خوبی با وضعیت امروز جامعه دارد.
دیگر زمانش بود در میان انبوه سریالهای نمایش خانگی، اثری با این دقت و ظرافت، حرفهای جدیتری از مشکلات اجتماعی بزند و بخشی از مردم جامعه را نمایندگی کند. «در انتهای شب»، کلید این مهم را زد و باید دید در آینده، کارگردانان دیگر شبکه نمایش خانگی، جسارت و مهارت پرداختن به مشکلات طبقه متوسط و بازنمایی سبک زندگی این طبقه تاثیرگذار در جامعه را دارند یا خیر.
خدایی خودت فیلم و دیدی و این مطلب و نوشتی؟؟؟؟
سلام اول اینکه اسم شخصیت مرد سریال بهنام هست نه بهرام!!! دوم هم اینکه بیشتر از این سریال تعریف کردید تا اینکه نقدش کنید!!
اسم شخصیت فیلم بهنام هست نه بهرام!
نقد عالی
نقد عالی
سلام
سلام بعد از چند سال اولین سریال خوب ایرانی رو مشاهده کردیم . آگه خوب تمام نمیشود خیلی حالم بد میشد
به نظر من نگاه غالب فیلمساز به نوعی نگرش فمینیستی را نه به صورت افراطی از نوع فیلم های خانم تهمینه میلانی با خود به همراه دارد. به شخصیت مردهای فیلم توجه کنید...
اگه بخوام نگاه خودمو بگم نشون دهنده خامی در تصمیم در ازدواج عجله کردن ماهی و گویا فقط میخواسته استاد رو بچنگ بیاره و استاد که شخصیت استواری نداره وارد جریان رابطه با ماهی میشه
بعدا ماهی به خاطر دیده نشدن ها و توقع زیادی شاهزاده بودن دچار سرخوردگی میشه شخصیت ماهی برونگرا و بهنام درون گرا و تمام فیلم و نور پردازی همینو میگه
درباره اون اتوبوس اول فیلم بگید؟ چرا اون ماجرا بوجود اومد؟. چرا ثریا اجازه نمیداد تو خونه اش دیده نشه. اصلا چرا سکانسی از خونه ی ثریا نبود؟ خیلیها فکر میکردن در انتها ثریا به اون اتوبوس مربوط میشه.