کد خبر: 1188757
تاریخ انتشار: ۱۰ مهر ۱۴۰۲ - ۰۵:۴۰
عبدالحسین تیمورتاش، نمادی تاریخی از فرجام پهلوی‌گرایی
رضاخان از نگاه خویش به مناسبات حاکم بر حکومت پهلوی و کارگزارانش، علائم و نماد‌های تاریخی و ماندگاری بر جای نهاده است! یکی از این موارد، فرجام آنان است که برای به حکومت رساندن قزاق، هر آنچه را در دست و زبان داشتند به کار گرفتند، اما نهایتاً به پزشک احمدی سپرده شدند!
احمدرضا صدری

رضاخان از نگاه خویش به مناسبات حاکم بر حکومت پهلوی و کارگزارانش، علائم و نماد‌های تاریخی و ماندگاری بر جای نهاده است! یکی از این موارد، فرجام آنان است که برای به حکومت رساندن قزاق، هر آنچه را در دست و زبان داشتند به کار گرفتند، اما نهایتاً به پزشک احمدی سپرده شدند! در دستگاه حکومتی وی و فرزندش، انسان‌ها نباید رشد می‌کردند، وگرنه حسادت همایونی را برمی‌انگیختند! عبدالحسین تیمورتاش همان بود که رضاخان در آغاز، قول خویش را قول تیمور می‌دانست، اما در ادامه کار به جایی رسید که هم او در باره مخدوم خویش گفت آدم به این بی‌شرفی در دنیا پیدا می‌شود؟! باری، در مقال پی آمده و به مناسبت سالگرد قتل تیمورتاش، فرجام وی مورد بازخوانی قرار گرفته است. امید آنکه تاریخ‌پژوهان معاصر و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

انتقام از هر آن کس که پای از گلیم خویش درازتر می‌کرد
در آغاز این نوشتار، اشارتی کوتاه به کیستی و کارنامه عبدالحسین خان تیمورتاش، ملقب به «سردار معظم خراسانی» مفید می‌نماید. از آن روی که خواننده درخواهد یافت که نامبرده در زیست خویش چه مراحلی را طی کرد و در کدامین منزلگاه، تسلیم مرگ شده است. سیدمرتضی حسینی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در تک نگاشته مختصر خود در این باره آورده است:
«عبدالحسین خان سردار معظم بجنوردی خراسانی معروف به تیمورتاش، در سال ۱۲۵۸ شمسی در بجنورد متولد شد. وی پس از طی کردن تحصیلات ابتدایی در ایران، برای تکمیل تحصیلات به روسیه رفت و پس از بازگشت به ایران، در سال ۱۳۲۵ هـ. ق، به‌عنوان مترجم روسی به استخدام وزارت خارجه درآمد. او در دوره دوم مجلس شورای ملی (۱۳۲۷ هـ. ق) با اینکه سنش به حدنصاب قانونی نرسیده بود، نماینده مردم خراسان در مجلس شد و در دوره سوم نیز وکیل مردم خراسان در مجلس شورای ملی بود. تیمورتاش مدتی حاکم گیلان و مدتی نیز حاکم کرمان و در کابینه سوم مشیرالدوله، وزیر دادگستری شد. وی در کابینه رضاخان سردار سپه، یعنی زمانی که هنوز رسماً شاه نشده بود (۱۳۰۳ تا ۱۳۰۴)، مدتی وزیر فواید عامه بود و پس از آنکه رضاشاه به سلطنت رسید، از مقربان وی و وزیر دربار شد و یکی از نزدیک‌ترین و پرنفوذترین کارگزاران حکومت وی بود. اوضاع، اما همیشه بر وفق مراد وی نماند و به تدریج مورد غضب شاه قرار گرفت. به‌طورکلی قزاق هر وقت احساس می‌کرد یکی از نزدیکانش پا را از گلیم خود درازتر کرده است، از او به‌سختی انتقام می‌گرفت و از آنجا که تیمورتاش به‌تدریج به یکی از قدرتمندترین مردان ایران تبدیل شده بود، رضاشاه وی را از میان برداشت تا مبادا از این قدرت خویش علیه وی استفاده کند. تقی‌زاده با اشاره به این مسئله معتقد بود عمده مطلب این بود که شاه از هر کس که جربزه داشت (منظور از جربزه نفوذ و قدرت است)، وحشت می‌کرد و تمام این افراد را می‌خواست از میان بردارد....»

موافق، مخالف، موذی، سیاسی و مجسمه!
فرود آمدن تیمورتاش از جایگاه کم بدیل سیاسی خویش را باید از دوره فراز یافتنش به خوانش نشست. او پس از تلاش‌های پردامنه برای به سلطنت رساندن رضاخان در پی کودتای اسفند ۱۲۹۹، از سوی مخدوم خویش به وزارت دربار برگزیده شد. تاش در طول مدت عهده‌داری این منصب، به یکی از رجال سیاسی قدرتمند دوره خود مبدل شد تا جایی که حتی اشارت وی برای کارگزاران حکومت، در حکم دستور رسمی به شمار می‌رفت! از تلاش‌های وی برای تثبیت پایه‌های دیکتاتوری رضاخان در این مقطع، می‌توان به نحوه برگزاری انتخابات هشتمین دوره از مجلس شورای ملی اشارت برد. دکتر موسی فقیه حقانی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این فقره اعتقاد دارد:
«در این دوره لیستی از سوی عبدالحسین تیمورتاش به تمام مراکز کشور ارسال و تأکید شد افرادی که در این لیست نامشان آمده باید به نمایندگی مجلس انتخاب شوند، وگرنه فردی که این دستور را اجرا نکند، مورد بی‌میلی اعلیحضرت قرار خواهد گرفت! مورد بی‌میلی قرار گرفتن، یعنی تبعید، زندان و کشته شدن! تیمورتاش تأکید می‌کند، کسانی که نمی‌توانند این بخشنامه را اجرا کنند، از سمت خودشان استعفا بدهند و افرادی بیایند که بتوانند این بخشنامه را اجرا کنند. کسانی که خلاف این لیست رأی می‌دهند هم از شهرشان تبعید می‌شوند. مشخصات این لیست، از این قرار بود که در آن افراد را بر اساس سلایق سیاسی و منش شخصی تقسیم بندی می‌کرد. مثلاً موافق، مخالف، موذی، سیاسی و مجسمه. این عین عبارتی است که در لیست به کار برده شده و معمولاً افرادی که از نظر آن‌ها موافق یا مجسمه بودند، یعنی هیچ عکس‌العملی در برابر تخلفات نداشتند، شایستگی حضور در مجلس را پیدا می‌کردند. در این دوره، ما شاهد سرکوب گسترده هستیم. انتخابات بر اساس لیست تیمورتاش بود و او بر اساس رشوه‌ای که دریافت می‌کرد، افراد را وارد لیست می‌نمود و مشارکت واقعی مردم، در سراسر کشور سرکوب می‌شد. سرکوب مشارکت سیاسی مردم در دوران پهلوی، به یک امر عادی تبدیل شده بود و با توجه به اینکه آن‌ها موفق شده بودند تا در مجلس هفتم و هشتم، تمام توان خود را برای جلوگیری از حضور گسترده مردم در انتخابات به‌کار بگیرند، در مجلس نهم کار ساده‌تری داشتند. البته یک اتفاق مهم در انتخابات مجلس نهم رخ داد و آن این بود که عدل‌الملک دادگر، به جای تیمورتاش گرداننده انتخابات و تیمورتاش گرفتار خشم و غضب رضاخان شده و کشته می‌شود....»
آزادیخواهی تاش، به شهوترانی وی بر‌می‌گشت!
بی‌تردید توصیفاتی که دکتر قاسم غنی از منش و عقاید تیمورتاش به دست می‌دهد، بس مغتنم و مفید می‌نماید. او در نوشتار خویش اذعان دارد که آزادیخواهی نامبرده با هدف اطفای غرایز وی، از جمله غریزه جنسی صورت می‌گرفت! امری که بسا رجال سیاسی به اصطلاح آزادیخواه بدان دچارند، اما از اظهار علنی آن امتناع می‌ورزند:
«مرحوم تیمورتاش دو، سه ضعف اساسی داشت: فوق‌العاده عیاش و شهوتران بود، شهوتران به حد افراط. وقتی چشمش به زنی می‌افتاد، گویی تمام وجود و حواسش متوجه به چنگ آوردن آن زن بود و به چنگ هم می‌آورد، زیرا تمام عوامل فتح زن در او جمع بود. از زیبایی و سحر بیان و انواع لطایف و دلبری‌ها به اضافه سخا و کرم و از همه مهم‌تر مقام و حیثیت اجتماعی که از عوامل مهم تسلیم زن است. تیمورتاش در عالم مستی از هیچ زنی نمی‌گذشت، سفید و سیاه، خوب و بد، برای او یکسان بود و زن را زود به زود عوض می‌کرد. تیمورتاش فوق‌العاده آزادی طلب بود. البته محرک آن همه آزادی طلبی و اباحه گری، بعد از همه عوامل ظاهری و الفاظ و عبارات، به همان حس شهوترانی او برمی گشت. هرکس شکی در مباحث فروید دارد، تیمورتاش مشکلات علمی او را برطرف می‌سازد! این غریزه همه حیات او بود، حیاتش، فعالیتش، فکرش، علمش، هوشش، همه و همه تابع همان غریزه بود. از دیگر نقایص و ضعف‌های تیمورتاش، اعتیاد شدید او به الکل بود. تیمورتاش به حد افراط، مشروب می‌خورد. او قمارباز قهاری بود و دنیا و زندگی را قماری بیش نمی‌دانست. زن، جامه، مال، فرزند، زمین، آسمان، شغل و حیثیت همه برایش قمار بود. قمار‌های کلان و طولانی او معروف است. تیمورتاش فوق العاده عجول بود. در هیچ کاری مقتضیات زمان و مکان و غرائب و ظرافت‌های احوال را در نظر نمی‌گرفت. بالفطره مستبد و خودخواه بود. اطمینانی بیش از حد به خودش داشت و شدیداً مغرور بود....»

مقاله تایمز بغداد، به مثابه واپسین میخ به تابوت تاش
به اذعان محققان، عواملی چند عبدالحسین تیمورتاش را به پایان خط سیاست و حیات رسانید که از همه مهم‌تر رشک رضاخان به موقعیت و قدرت رو به ازدیاد وی بود. نفرت او از تاش تا آن پایه زیاد شد که هیچ شفاعتی را برای وی نمی‌پذیرفت و واسطه گران را به اعدام تهدید می‌کرد! این امر به ترتیب پی آمده، در تحلیل مهدی احمدی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران بازتاب یافته است:
«شاید بتوان مهم‌ترین دلیلی که برای برافتادن تیمورتاش برشمرد، بدبینی رضاخان نسبت به او بود. به گونه‌ای که از نظر سیدحسن تقی‌زاده، این بدبینی ناشی از این احساس رضاخان بود که می‌پنداشت تیمورتاش بعد از وی حکومت را از پسرش گرفته و خود بر سریر سلطنت تکیه خواهد زد. وی در این باره می‌نویسد: رضاشاه با تیمورتاش خیلی بد شد، دائماً از او بد می‌گفت. یک روز به کنایه راجع به تیمورتاش گفته بود: آدم اینقدر بی‌شرف در دنیا پیدا می‌شود؟... بهانه محاکمه وزیر دربار، واگذاری انحصار تجارت تریاک در ۱۳۱۰ خورشیدی به امین‌التجار اصفهانی بود که باعث شد تیمورتاش از منصب خود برکنار و در دی‌۱۳۱۱ خورشیدی، در منزلش تحت نظر قرار بگیرد. سرانجام وزیر دربار در ۲۵ اسفند ۱۳۱۱ خورشیدی، در دادگاه محکوم شد. حکم صادره اینچنین بود: از حیث ارتشاء به سال سه حبس مجرد که مستلزم محرومیت از تمام حقوق اجتماعی است و استرداد مال حاصل از ارتشاء که قسمت ظاهری آن ۲۰ هزار تومان بوده و به ۸ هزار تومان فروخته شده بود و از حیث کلاهبرداری، به دو سال حبس تأدیبی و پرداخت مبلغ ۳۸ هزار و ۵۹۲ تومان (۱۷۱۲ لیره انگلیسی). یکی از مهم‌ترین مسائل در سرنوشت و محاکمه تیمورتاش را باید نقش انگلیسی‌ها دانست که بار دیگر این ضرب‌المثل را یادآور می‌شود: کار، کار انگلیسی‌هاست! هنگامی که قرارداد دارسی لغو شد و تیمورتاش مأموریت یافت تا کار نفت را فیصله دهد، وی در این امر موفق نبود، اما در روزنامه‌های خارجی سر و صدا شد و در این خصوص مقاله روزنامه تایمز بغداد، شرحی مبالغه‌آمیز درباره‌اش نوشت و به قول مهدی فرخ دوست تیمورتاش، حکم شمشیری از پشت را داشت! در این مقاله با عنوان شاه و مستشارانش که ظاهری تجلیل‌آمیز داشت، نویسنده تأکید کرده بود پس از رضاشاه، ایران از مردان وزین خالی نیست و نمونه بارز آن تیمورتاش است!... سیدحسن تقی‌زاده نیز با اشاره به نقش مقاله روزنامه تایمز در افزایش بدگمانی رضاخان و تغییر سرنوشت تیمورتاش در خاطراتش می‌نویسد: موقعی که برای تیمورتاش پرونده می‌ساختند، داور دوست صمیمی تیمورتاش در سفر بود. وقتی او بازگشت، نزد شاه رفت و با لحنی کنایه‌آمیز از او شنید: دیدی رفقیت چگونه از آب درآمد؟ داور در جواب گفت: از کجا معلوم که انگلیسی‌ها، این مقاله را عمداً برای صدمه زدن به تیمورتاش منتشر نکرده باشند؟ رضاشاه نگاه غضبناکی به او کرد و گفت: گوش‌هایت را باز کن، والا می‌دهم اعدامت کنند! به هر روی برخی از نقش انگلیس در برافتادن تیمورتاش می‌گویند و معتقدند مطلب روزنامه تایمز تیر خلاص را به شقیقه او زد! گرچه پیش از چاپ این مقاله، هوور وزیرمختار انگلیس، خبر سقوط تیمورتاش را به نقل از شایعات در محافل سیاسی تهران، به لندن رسانده بود. اما چاپ مقاله، این شایعه را به خبر بدل کرد....»

قتل فجیع تاش، به مثابه عاملی بازدارنده و عبرت آفرین
ابوالحسن عمیدی نوری از آن طیف فعالان سیاسی و روزنامه‌نگاران ادوار سلطنت پهلوی اول و دوم به شمار می‌رود که گزارشات مهمی را به تاریخ معاصر ایران سپرده است. وی در یادداشت‌های خویش می‌پذیرد که قتل چهره‌هایی، چون تیمورتاش، نصرت الدوله فیروز و علی‌اکبر داور، به دیده سیاسیون آمد و آنان را ترساند: «از وقایع عبرت‌انگیز زندگی‌ام که توجه خوانندگان را بدان معطوف می‌دارم، فعالیت سه رفیق شفیق سیاسی و پایه‌گذار سلطنت رضاشاه بود که چگونه در فاصله کمی هر سه معدوم شدند! این‌ها عبارت بودند از: تیمورتاش، نصرت الدوله و داور که چوب‌بست ساختمان سلطنت رضاشاه بودند و با انحراف از اصول و زیر و رو نمودن حقوق مردم، به ایجاد سلطنت پهلوی پرداختند. آن‌ها خیال می‌کردند از این پایه‌گذاری، چنان بهره‌برداری می‌نمایند که همیشه بر اریکه قدرت تکیه دارند و هر سه وزیر دربار و وزیر دارایی و وزیر دادگستری و یار نامدار همیشگی ایران‌اند. درحالی‌که فقط چند سالی نوبت هر یک از آن‌ها بود و بعد یکی پشت سر دیگری، به زندان رفتند و به قتل رسیدند....»
‌‎جالب اینجاست که وی از قول احمد متین‌دفتری که در دوره پهلوی اول به مقامات بالا رسید و کمتر غضب رضاخان را تجربه نمود، نکته‌ای از این قبیل را روایت کرده است: «من مجبور بودم. آن روز‌ها در برابر مرد مستبد و ناراحتی مثل رضاشاه قرار داشتم که اگر می‌فهمید با کسی رابطه دارم و با کسی خوش‌وبش می‌کنم دچار سرنوشت تیمورتاش، داور و نصرت الدوله می‌شدم. من مخصوصاً تظاهر به خشونت و بدرفتاری می‌کردم که کمتر کسی با من تماس بگیرد که مبادا دستگاه شهربانی مختاری برایم پاپوش بدوزد... در دوره رضاشاه هر دقیقه در اضطراب و نگرانی بودم که مبادا به یک اشاره شاه به زندان بیفتم. من در عین وزارت و صدارت، یک موجود بدبختی بودم که هر لحظه در مخاطره زندان و مرگ بودم، به این جهت حق داشتم از اصول انسانیت خارج باشم!...»

کلام آخر
کشتن کارگزاران سیاسی از سوی شاهان و فرمانروایان، امر تازه‌ای قلمداد نمی‌شود و در بسا ادوار تاریخی، مسبوق به سابقه است. تفاوت این موارد با آنچه در دوره رضاخان اتفاق افتاد، آن بود که قزاق سعی داشت تا به این دست از اقدامات خود، لباس قانون بپوشاند و آن‌ها را در ذیل یکی از عناوین مجرمانه جای دهد. در مقالی بر تارنمای مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، مسئله به این شکل تحلیل شده است:
«البته آنچه درباره عبدالحسین تیمورتاش اتفاق افتاد چیز تازه‌ای در تاریخ نبود، نظایر آن بار‌ها و بار‌ها در حکومت‌های مختلف و از سوی سلاطین به وقوع پیوسته بود. آخرین نمونه‌های آن در میان دولتمردان (بدون قیاس با این شخصیت‌ها)، به قتل قائم‌مقام فراهانی و امیرکبیر بازمی‌گشت و در میان غیردولتمردان هم که نیاز به نمونه و شاهد نداشت. آنچه تازگی داشت آن بود که شخص اول کشور، برای از میان برداشتن مخالفان خود به تدارک مقدماتی برآمده و پس از بازداشت، دستور برگزاری دادگاه را می‌داد. جبر زمانه او را نیز واداشته بود که رسم و رسوم سابق را در از میان برداشتن مخالفان کنار بگذارد و ظاهر قضایا را حفظ کند! دادگاه، محاکمه، قاضی، علت بازداشت و دلایل محکومیت، صدور حکم از سوی دادگاه بدوی و سپس دادگاه تجدیدنظر یا به قول آن زمان‌ها دادگاه استیناف و سرانجام صدور برگه گواهی فوت و تعیین علت مرگ: سکته قلبی! در نظام حقوقی جدید که بعد از انقلاب مشروطه و برمبنای قانون اساسی نوشته شده بود، شاه یا رئیس دولت یا هیچ مقام دیگری، حق مداخله در امر قضا را نداشت و عدلیه و قاضی در امر قضا، آزادی و استقلال کامل داشتند. البته ناگفته پیداست که این‌ها همه روی کاغذ بود و در کتاب‌های قانون باید از آن‌ها نشان جسته می‌شد و در عالم واقع، روال قضایا به‌گونه‌ای دیگر بود. این موارد حقوقی و قانونی، حتی درباره شخص دوم مملکت هم اجرا نشد تا چه رسد به مخالفان رژیم از جمله آیت‌الله سیدحسن مدرس تا دکتر تقی ارانی یا فرخی‌یزدی. این روال در تمامی دوران رژیم پهلوی ادامه یافت، اما با یک تفاوت. تفاوت دوران رضاشاه با پسرش در آن بود که در دوران قزاق، مرجع رسیدگی به پرونده‌های نیرو‌های سیاسی دادگستری بود، ولی در دوران محمدرضاشاه به‌ویژه در سال‌های پس از کودتای ۲۸ مرداد، دادگاه‌های نظامی مسئول رسیدگی به پرونده‌های سیاسی شدند. البته این نیز تنها ظاهر و رویه قضیه بود و در اصل ماجرا، تفاوتی وجود نداشت. در هر دو دوره از وجود هیئت منصفه در جریان دادرسی خبری نبود که هیچ، حتی در انتخاب وکیل هم متهمان از هیچ اختیاری برخوردار نبودند و عموماً وکلای تسخیری، جایگزین وکلای تعیینی می‌شدند. انور خامه‌ای از جمله اعضای گروه ۵۳ نفر، در این باره می‌نویسد: ما را پیش جناب لطفی رئیس دادگاه‌های جنایی بردند تا به اصطلاح وکلای خودمان را معرفی کنیم ولی هنگامی که چند نفر از جمله خود من وکیل خود را معرفی کردیم، لطفی با صراحت و وقاحت آن را رد کرد و گفت برای همه شما وکیل تسخیری معین می‌کنیم....»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار